شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

مرغ بهشتی


شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحرکردی    سحر چون آفتاب از آشیان من سفرکردی
هنوزم از شبستان وفا بوی عبیر آید    که چون شمع عبیرآگین شبی با من سحرکردی
صفا کردی و درویشی بمیرم خاکپایت را    که شاهی محشتم بودی و با درویش سرکردی
چو دو مرغ دلاویزی به تنگ هم شدیم افسوس    همای من پریدی و مرا بی‌بال و پر کردی
مگر از گوشه‌ی چشمی وگر طرحی دگر ریزی    که از آن یک نظر بنیاد من زیر و زبر کردی
به یاد چشم تو انسم بود با لاله‌ی وحشی    غزال من مرا سرگشته‌ی کوه و کمر کردی
به گردشهای چشم آسمانی از همان اول    مرا در عشق از این آفاق گردیها خبرکردی
به شعر شهریار اکنون سرافشانند در آفاق    چه خوش پیرانه‌سر ما را به شیدائی سمرکردی


همچنین مشاهده کنید