شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

گر تو زان تنگ شکر خنده مکرر نکنی


گر تو زان تنگ شکر خنده مکرر نکنی    کار را از همه سو تنگ به شکر نکنی
نقد جان تا ندهی کام تو جانان ندهد    ترک سر تا نکنی، وصل میسر نکنی
گر ببینی به خم زلف درازش دل من    یاد سر پنجه‌ی شاهین کبوتر نکنی
چرخ مینا شکند شیشه‌ی عمر تو به سنگ    گر ز مینا گل رنگ به ساغر نکنی
پیر خمار تو را خشت سر خم نکند    تا گل قالبت از باده مخمر نکنی
چشم دارم ز لب لعل تو من ای ساقی    که براتم به لب چشمه‌ی کوثر نکنی
عالم بی خبری را به دو عالم ندهم    تا مرا با خبر از عالم دیگر نکنی
مجلس نیست که بنشینی و غوغا نشود    محفلی نیست که برخیزی و محشر نکنی
همه کاشانه پر از عنبر سارا نشود    گر شبی شانه بر آن جعد معنبر نکنی
شکر کز سلسله‌ی موی تو دیوانگیم    به مقامی نرسیده‌ست که باور نکنی
دست از دامنت ای ترک نخواهم برداشت    تا به خون ریزی من دست، به خنجر نکنی
خون من ریخت دو چشم تو و عین ستم است    دعوی خونم اگر زین دو ستمگر نکنی
تو بدین لعل گهربار که داری حیف است    که ثنای کف بخشنده‌ی داور نکنی
آفتاب فلکت سجده فروغی نکند    تا شبی سجده‌ی آن ماه منور نکنی


همچنین مشاهده کنید