شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

چشم مستش اگر از خواب گران برخیزد


چشم مستش اگر از خواب گران برخیزد    ای بسا فتنه که در دور زمان برخیزد
از پی جلوه گر آن سرو روان برخیزد    دل به عذر قدمش از سر جان برخیزد
عجبی نیست که در صحبت آن تازه جوان    پیر بنشیند و آن گاه جوان برخیزد
ضعفم از پای درانداخت خدایا مپسند    که ز کویش تن بی تاب و توان برخیزد
ترسم افزونی صیدی که در این صیدگه است    نگذارد که خدنگش ز کمان برخیزد
خون به پیمانه کشی مغبچگان بنشینند    کس نیارد ز در دیر مغان برخیزد
با کمان خانه‌ی ابرو گذر انداز به شهر    کز دم تیر تو شهری به امان برخیزد
گر بدین پسته‌ی خندان به چمن بنشینی    غنچه از شاخ به صد آه و فغان برخیزد
گر پس از مرگ قدم بر سر خاکم بنهی    استخوانم ز لحد رقص‌کنان برخیزد
آخر ای سرو خرامنده، فروغی تا چند    از سر راه تو حسرت نگران برخیزد


همچنین مشاهده کنید