جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

وسعت یافتن زبان فارسی(۳)


چنانکه ملاحظه مى‌کنيد اين لغات پهلوى بلاترديد عين آنها يا نظاير آنها در زبان درى نيز وجود داشته است و به ‌سبب عدم فصاحت از رواج افتاد و لغات عربى به‌سرعت در ادبيات فارسى جاى آنها را گرفت و از اين قسمت و قسمت‌هائى که از بيم اطناب ذکر آن نيامد، تنها چند لغت که از لحاظ فصاحت و زيبائى بر لغات عربى ترجيح داشته يا به کار قافيهٔ شعر مى‌خورده است در ادبيات ما باقى‌مانده است.فردوسى مقيد بوده است که لغات قدمى را به عين استعمال کند، و از قضا رسالهٔ 'يادگار بزرگمهر' را که ما بيشتر اين لغات را از آن نقل کرديم در شاهنامه به‌نام 'پند‌ دادن بوزرجمهر به انوشيروان' به شعر آورده و معذلک غالب آنها را يا به عربى برگردانده و يا لفظ را تغيير داده است.
مثلاً دُشوير، ظنين، يا بدفکر' را 'بدخو' و 'فن ـ فنيه' را 'سفله' ترجمه کرده و 'ننگ' و 'بشاسپ' و 'وَرون' و 'دورغ اهريمنکي' و 'سپزکي' را نّمام و دوروى و ناپاک دين و ناسپاس و خدانشناس آورده و 'فريه ـ بوذمنش (طماع)' را افزون منش به‌ معنى جاه‌طلب و ' تن پوهر ـ بازپرس' را خستو آمدن به ديگر سراي، و 'اپيتر ـ پدر' را 'بيدارتر' معنى نموده و 'يالستان ـ عالى‌ همت' را گاه شکيبا ـ گاه نوازنده و سازگار، و جائى آهسته معنى فرموده است، و 'خويشکارى ـ قوت اراده' را به ‌معنى 'خيش‌کاري' يعنى کشاورزى (؟) گرفته و برزگرى معنى کرده است و 'تَرْمنشن' را برترمنش و 'اَپَرمنش' را پُرمنش دانسته است، و 'اَيْرمنشنيه' را فروتنى ساخته که بعض مطابق با واقع و بعض ترجمهٔ ناقص و برخى هم تصحيف‌خوانى و اشتباه است(۱).
(۱) . اين موضوع در کتاب مربوط به نظم فارسى به تفصيل آمده است.
Pahlavi Textes Edited By The Late Dastur Jamaspji Manocheherji Jamasp - Asana .... Bambay 1913
ولى منوچهرى لغت 'خردک نگرشن' را به‌ معنى حقيقى آن به شعر آورده و مى‌فرمايد:
خرده‌نگرشى نيست که خرده‌نگرشتى در کار بزرگان همه ذل است و هوانست
و نيز لغت 'گشفتن' را که ما صيغهٔ وصفى و اسم مصدر آن را ذکر کرديم و به‌معنى خراب کردن و پراکنده ساختن مى‌باشد آورده و مى‌گويد:
دولت آنها فرتوت شد و کار گُشفْت هر که فرتوت شود هرگز برنا نشود
و لغت 'اشگهاني' به‌ معنى کاهلى با لهجهٔ ديگرى آورده و گويد:
رخش با او لاغر و شبديز با او کندرو وَرْدبا او ارجل و يحموم با او اژکهن (۲)
(۲) . رخش و شبديزوورد و يحموم نام اسب‌ها است و اژکهن صيغهٔ فاعلى است و لهجه‌اى از اشکهان است به ‌معنى تنبل، رجوع شود به ديوان منوجهري: قصيدهٔ شمعيه.
و نيز لغت 'خردمنش ـ بخيل و دون‌همت' که از قبيل لغات مذکور و تقريباً از ميان رفته است منوچهرى به شعر آورده و گويد:
هرگز ندهد خردمنش را بر خود راه کز خردمنش محتشمان را حدثانست
و بعضى از اين لغات به ‌سبب فصاحتى که داشته باقى مانده است چون: رادي، بزه، بهي، برمنش، همال، پادفراه، ناسپاسي، گشفتن (اين فعل را مسعود سعد سلمان زيادتر از ديگران استعمال کرده است.) فرخ، چم، و از بعض مشتقاتى مانده چون: بُرز، ريمني، ترسکاري، خوش‌خيمي، دمسازي، توزيدن و توختن، گزيدن، آهنگ، اژگهن، شگفت، نماز، روزه، راز، نياز، نيايش، ستايش، آفرين، دژخيم و غيره و باقى در برابر لغات تازى گمنام و يا نابود گرديده است.
اما از آن طرف لغات فراوانى از تازى که غالباً از حيث وزن و شکل کوتاه‌تر و آسان‌تر بود، و براى استعمال بيشتر عموميت داشت، به‌جاى اين قبيل لغات آمد و مخصوصاً بعد از آنکه مترادف زيادى از هر کلمه وارد ادبيات گرديد وسعت دامنهٔ زبان فارسى بيشتر شد به‌ويژه که آزادى فکر و اراده و سهولت زندگانى و کم شدن اوهام و انتشار فلسفهٔ يونان و علم کلام در ميان طبقات مردم و در هم شکستن زندگانى دشخوار طبقاتي، اين همه در گفتار و رفتار و پندار مردم خاصه ادبا تأثير عميقى بخشيد و در نتيجهٔ همهٔ اين‌ها ادبياتى فسيح‌الارجاء و زيبا و متنوع به‌وجود آمد، و ايجاد عبارات و تکرار مکررات و تنگى ميدان الفاظ و نبودن هيجان لفظى و معنوى يکباره برطرف گرديد.


همچنین مشاهده کنید