جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

در مدح علاء الدین اتسز شاه خوارزم


افاق زیر خاتم خوارزم شاهی است    مانا ز بخت یافت نگین پیمبری
پیش سپید مهره‌ی قدرش زبون‌تر است    از بانگ پشه دبدبه‌ی کوس سنجری
از بهر آنکه نامه‌ی درگاه او برد    عنقا کمر ببست برای کبوتری
چرخ کبود را ز حسام بنفش او    تهدید می‌رسد که رها کن ستمگری
از دهر زاد و دهر فضولی نمای را    خون ریختی گرش نبدی حق مادری
تیغش ز چار شهر خراسان خراج خواست    از چار شهر چه که ز نه چرخ چنبری
شمشیر گوشت خواره‌ی او را مزوری است    آن‌کس که خورد رست ز دست مزوری
گر خصم او بجهد طلسمی بساخته است    آن‌قدر هم ز قدرت او خواست یاوری
گوساله گرچه بهر خلاف خدای بود    نطق از خدای یافت نه از سحر سامری
گردون مگر مصحف نامش شنوده بود    کابشر نوشت نامش بر تاج مشتری
روح القدس به خدمت او می‌خورد قسم    کامروز در زمانه تو اسلام پروری
سوگند خورد عاقله‌ی جان به فضل و عدل    کز روی عدل گستری و فضل پروری
خوارزم شه هزار چو محمود زاولی است    خاقانی از طریق سخن صد چو عنصری
ابر دستا ز بحر جود مرا    عنبر در ثمن فرستادی
یمن و ترک هست شوم و به من    یمن فال یمن فرستادی
طغرلی و همای و بلبل را    زاغ طوطی سخن فرستادی
شاه شیران توئی که طرفه غزال    صید کردی به من فرستادی
گر فرستادیم غلام حبش    بس که ترک ختن فرستادی
خادم ساده دل منم که مرا    خادم ساده تن فرستادی
خاقانیا! مسیح دما! زین خراس دهر    نانت جوین چراست سخن‌هات گندمی
مردی، چرا شوی به در عامه طفل‌وار    شیری، چرا کنی ز سر لابه سگ دمی
درگاه حق شناس که دنیا ز پس دود    بشنو ندای حق سوی دنیا که اخدمی
مردم مجوی و یار مخواه از جهان که هست    یاری و مردمی همه ماری و کژدمی
چون هر دو میم مردمه در خط کاتبان    کو راست هر دو مردمه‌ی چشم مردمی
عالمی بس دیو رای است ارنه من    نام حور دل فریبش کردمی
ارغوانش زعفران ساید همی    ور نسودی من عتابش کردمی
شهربانووار چون رفتی به راه    من عمروار احتسابش کردمی
مادیانی کو شکیبا شد ز فحل    از ریاضت من رکابش کردمی
گرچه او را حاجت مهماز نیست    راندمی شب چو نهیبش کردمی
بر چنین مرکوب سی فرسنگ راه    من ز چشم بد نقابش کردمی
کلک سیمین در دواتش سودمی    بند زرین بر کتابش کردمی
از در عشرین کتابش خواندمی    وز ره تسعین حسابش کردمی


همچنین مشاهده کنید