جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

آن سست عهد سخت کمان اوفتاد باز


آن سست عهد سخت کمان اوفتاد باز    گفتم که: عاشقم، به گمان اوفتاد باز
گفتم: ز پرده روی نماید، نمود، لیک    اندر درون پرده‌ی جان اوفتاد باز
چون بوسه خواهمش به زبان، قصد سر کند    سر در بلا ز دست زبان اوفتاد باز
خالی نمی‌شود دلم از درد ساعتی    دل در غمش ببین به چه سان اوفتاد باز؟
نشگفت سر عشق من ار آشکار شد    کان صورتم ز دیده نهان اوفتاد باز
چشمش بسوخت جان و رخ او ببرد دل    غارت ببین که در دل و جان اوفتاد باز
از شوق زلف و قامت و رویش زبان من    در ناله و نفیر و فغان اوفتاد باز
او می‌رود سوار و سراسیمه در پیش    دل می‌رود پیاده، ازان اوفتاد باز
گویند: کاوحدی، ز غم او چنین بسوز    بیچاره اوحدی، نه چنان اوفتاد باز


همچنین مشاهده کنید