شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

گو جان ستان از من که من تن در بلای او دهم


گو جان ستان از من که من تن در بلای او دهم    پیکر به خون اندر کشم جان خونبهای او دهم
بزم فراغ آراست دل کو بی محابا غمزه‌ای    کش من ز راه چشم خود سر در سرای او دهم
جانی به حسرت می‌کنم بهرعیادت گو میا    کی بهر حفظ جان خود تشویش پای او دهم
ماخولیا گر نیست این جویم چرا خونخواره‌ای    کو قصد جان من کند من جان برای او دهم
چون عشق خواهم دشمنی این جان ایمن خفته را    تا باز سد ره هر شبی تغییر جای او دهم
وحشی شکایت تا به کی از روزگار عافیت    ایام رشک عشق کو تا من سزای او دهم


همچنین مشاهده کنید