جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

مرا راحت از زندگی دوش بود


مرا راحت از زندگی دوش بود    که آن ماه رویم در آغوش بود
چنان مست دیدار و حیران عشق    که دنیا و دینم فراموش بود
نگویم می لعل شیرین گوار    که زهر از کف دست او نوش بود
ندانستم از غایت لطف و حسن    که سیم و سمن یا بر و دوش بود
به دیدار و گفتار جان پرورش    سراپای من دیده و گوش بود
نمی‌دانم این شب که چون روز شد    کسی بازداند که باهوش بود
مذن غلط کرد بانگ نماز    مگر همچو من مست و مدهوش بود
بگفتیم و دشمن بدانست و دوست    نماند آن تحمل که سرپوش بود
به خوابش مگر دیده‌ای سعدیا    زبان درکش امروز کان دوش بود
مبادا که گنجی ببیند فقیر    که نتواند از حرص خاموش بود


همچنین مشاهده کنید