چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آمد گه آن که بوی گلزار


آمد گه آن که بوی گلزار    منسوخ کند گلاب عطار
خواب از سر خفتگان به دربرد    بیداری بلبلان اسحار
ما کلبه زهد برگرفتیم    سجاده که می‌برد به خمار
یک رنگ شویم تا نباشد    این خرقه سترپوش زنار
برخیز که چشم‌های مستت    خفتست و هزار فتنه بیدار
وقتی صنمی دلی ربودی    تو خلق ربوده‌ای به یک بار
یا خاطر خویشتن به ما ده    یا خاطر ما ز دست بگذار
نه راه شدن نه روی بودن    معشوقه ملول و ما گرفتار
هم زخم تو به چو می‌خورم زخم    هم بار تو به چو می‌کشم بار
من پیش نهاده‌ام که در خون    برگردم و برنگردم از یار
گر دنیی و آخرت بیاری    کاین هر دو بگیر و دوست بگذار
ما یوسف خود نمی‌فروشیم    تو سیم سیاه خود نگه دار


همچنین مشاهده کنید