دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


مانکن شدن به قیمت مرگ


مانکن شدن به قیمت مرگ
الآن چه تن‌تان است؟ ممکن است این جمله شبیه حرف‌های مرد منحرفی باشد که پشت تلفن به کسی بگوید اما به آن فکر کنید؛ الآن چه به تن دارید؟ الآن من یک تاپ هوگو باس پوشیده‌ام، با شلوار جین دُلچی-گابانا، کمربند گوچی و کفش‌های کانورس.
اگر کم‌هوش نباشید، تا به حال فهمیده‌اید این مقاله درباره‌ چیست. در یک کلام، مُد. طراحان مُد لباس‌های مرا طراحی کرده‌اند و خودِ مُد بر شیوه‌ لباس پوشیدنِ من اثر گذاشته است. همه‌ این‌ها خیلی هم عالی است؛ من از طرفداران پر و پا قرص لباس‌های طراحان مُد هستم و اما نمی‌خواهم درباره‌ لباس‌ها با شما حرف بزنم.
می‌خواهم از این وسواس درباره‌ی وزن حرف بزنم که با مُد همراه است، این نیاز دایمی به لاغر بودن. می‌خواهم درباره‌این به شما اطلاعاتی بدهم.
این ممکن است لزوماً تقصیر طراحانِ مُد نباشد، اگر چه درباره‌ این بحث زیاد است. این مسأله را بیشتر رسانه‌ها درست کرده‌اند. در این روزگار، یک ایدئولوژی داریم که می‌گوید لاغر و استخوانی بودن سکسی است و این را به ما حقنه کرده‌اند. هر جا که نگاه می‌کنم، زن‌های لاغر و استخوانی را دور و برم می‌بینم. از وقتی که با رفقایم می‌روم آکسفورد استریت برای خرید تا وقتی که تلویزیون تماشا می‌کنم.
می‌دانم که دخترهای زیادی که در سن و سالِ‌ من هستند، می‌خواهند آن چیزی باشند که در خیابان یا تلویزیون می‌بینند؛ این‌ها از شکل‌شان بدشان می‌آید، از باسن‌هاشان و از انحناهای تن‌شان. من دخترهای پنج‌ساله‌ای را دیده‌ام که اسیر این ذهنیت هستند.
مُد و تصویر آن در رسانه‌ها می‌تواند چنان تأثیر پر زوری بر مردم داشته باشد که آن‌ها را وادار می‌کند خودشان را کاملاً تغییر بدهند. تغییر کردن طبیعی است اما وقتی این‌قدر زیر نفوذ و تأثیر شدید بیرونی باشد که دگرسانی کاملی پیدا کنی و تبدیل به آدمی کاملاً متفاوت شوی، نگران کننده می‌شود.
این روزها مردم می‌خواهند به هر شکل ممکن لاغر بشوند. مردم می‌روند زیر تیغ جراحی تا اندازه‌ شکم‌شان را کوچک کنند؛ به این می‌گویند بای‌پسِ معده‌ای. آن وقت رژیم‌های غذایی افراطی می‌گیرند. رژیم اتکینز از آن رژیم‌هایی بود که مردم کربوهیدرات‌ها را کاملاً کنار می‌گذاشتند. ده‌ها رژیم گیاهی داریم که مردم فقط با خوردن سبزیجات زندگی می‌کنند، رژیم سوپ را هم داریم که در آن چیزی جز سوپ نمی‌خوری.
من خودم شخصاً یکی را می‌شناسم که آن‌قدر به وزن بدن‌اش و جرمِ آن وسواس داشت که یکی از این رژیم‌های متداول سوپ را اختیار کرد. دو روز این کار را کرد و روز سوم از حال رفت و بلافاصله بردندش بیمارستان تا به هوش بیاید. شانس آورد که جان سالم به در برد، اما این کاری است که مردم می‌کنند. به خودشان گرسنگی می‌دهند.
به جایی می‌رسند که بدن‌شان دیگر هیچ چربی‌ای ندارد و از ماهیچه‌هاشان تغذیه می‌کند و این همان‌جاست که شدیداً خطرناک می‌شود. قلب یک ماهیچه است، و چون بدن‌ هیچ ماهیچه‌ی خاصی را برای تغذیه انتخاب نمی‌کند، ممکن است از قلب تغذیه کند تا جایی که منجر به مرگ شود!
این نوک کوهِ یخ است، خطرهایی که این کار برای سلامتِ آدم دارد بالاتر از فهم ماست. مردمی که این رژیم‌های فشرده را اختیار می‌کنند و زیر تیغ می‌روند از خطرهای آن برای سلامتی‌شان آگاه‌اند. کسانی که بی‌اشتهایی روانی دارند فشار بسیار زیادی روی بدن‌شان می‌آورند.
اما قبل از این‌که به این‌ها بپردازیم، چند نفر از شما واقعاً می‌دانید بی‌اشتهایی روانی چیست و چطور روی بدن‌های ما اثر می‌گذارد؟ بگذارید نگاهی بکنیم:
«بی‌اشتهایی روانیِِ» تشخیصی روان‌پزشکانه است که اختلالی در خوردن را توصیف می‌کند که مشخصه‌های آن وزن پایین بدن و اعوجاج شکلِ تن است، با هراس وسواس‌گونه از افزایش وزن. افرادی که دچار کم‌اشتهایی روانی هستند اغلب وزن بدن‌شان را با گرسنگی کشیدن اختیاری، پاکسازی، استفراغ، ورزش اضافی، یا روش‌های کنترل وزن مثل قرص‌های رژیمی یا داروهای مُدِر کنترل می‌کنند. این بیماری عمدتاً در دختران نوجوان غربی مشاهده می‌شود و در میان شرایط روانی، یکی از بالاترین میزان‌های مرگ و میر را دارد که تقریباً ۱۰ درصد از مردمی که این وضعیت در آن‌ها تشخیص داده می‌شوند نهایتاً به علت عوامل مرتبط می‌میرند. بی‌اشتهایی روانی وضعیتی پیچیده است و مؤلفه‌های روانی، عصبی-زیستی و جامعه‌شناختی را در بر دارد.
بی‌اشتهایی روانی وضعیتی است که تهدید جانی دارد و می‌تواند فشار جدی روی بسیاری از اندام‌های بدن و منابع فیزیولوژیکِ آن وارد کند. بی‌اشتهایی روانی فشار خاصی روی ساختار و کارکردِ قلب و سیستم قلب و عروق می‌گذارد و از همان ابتدا باعث نبض ضعیف (bradycardia) و دراز شدن بازه‌ QT می‌شود. افرادی که بی‌اشتهایی روانی دارند به طور معمول تعادل الکترولیتی آشفته‌ای دارند و به ویژه میزات فسفات‌شان پایین است که با نارسایی قلبی، ضعف عضلات، اختلال سیستم ایمنی، و مرگ نابهنگام مربوط است.
کسانی که پیش از بلوغ دچار بی‌اشتهایی روانی می‌شوند ممکن است روند رشدشان با اختلال مواجه شود و سطح پایینی از هورمون‌های لازم را داشته باشند (از جمله هورمون‌های جنسی را) و سطح کورتیزول‌شان به طور مزمن افزایش پیدا کند.
در ۳۸ تا ۵۰ در صد موارد نیز ممکن است به خاطر بی‌اشتهایی روانی، پوکی استخوان نیز رخ بدهد، زیرا تغذیه‌ بد منجر به رشدِ پریشان ساختارهای لازم برای استخوان و چگالی آلی استخوان پایین می‌شود. این وضعیت به همه‌ افراد به یک شیوه صدمه نمی‌زند. تغییراتی در ساختار و کارکردِ مغز نشانه‌های اولیه این وضعیت هستند. گمان می‌رود که بزرگ شدن بطنِ مغز به این گرسنگی کشیدن مربوط است و وقتی که وزن عادی بر می‌گردد به طور جزیی این روند معکوس می‌شود.
بی‌اشتهایی روانی همچنین با کاهش جریان خون در نرمه‌های گیجگاهی مرتبط است، اگر چه از آن‌جایی که این یافته ارتباط مستقیمی با وزن فعلی ندارد ممکن است که یک خصوصیت ریسک باشد تا عارضه‌ گرسنگی کشیدن.»
حالا همه‌ ما می‌دانیم بی‌اشتهایی روانی چی‌ست و این چیزی است که خیلی از مردم خود را دچار آن می‌کند فقط برای این‌که شبیه چیزی باشند که در تلویزیون می‌بینند.
حالا که به بی‌اشتهایی روانی پرداختیم، بگذارید به همراه آن یعنی بیماری «جوع» نیز بپردازیم که با بی‌اشتهایی روانی همراه است. «جوع» اساساً بالا آوردن بعد از هر غذاست، با امید پرهیز از افزایش وزن. این را پاکسازی هم می‌نامند که معمولاً به صورت استفراغ است اما می‌تواند به صورت‌ استفاده‌ افراطی از مسهل‌ها، تنقیه و سایر داروها نیز باشند.
من شخصاً افراد زیادی را می‌شناسم که این وضعیت را دارند. اصلاً انگار برای‌شان مهم هم نیست که این مشکلی جدی است. عده‌ای هم واقعاً از آن لذت می‌برند، بعضی‌ها هم نه. بعضی‌ها از آن نفرت دارند و این کار را می‌کنند که در مدرسه کسی به خاطر اندکی اضافه وزن سر به سرشان نگذارد یا برای این‌که در جمع گوسفندانی که از این جریان تبعیت می‌کنند، پذیرفته شوند. حالا بیایید به پیامدهای «جوع» نگاه کنیم .
این بلایی است که این همه مردم سر خود می‌آورند. اگر چند تا را نام ببریم: ناباروری، پوکی استخوان، سرطان و نارسایی قلبی. «جوع» معمولاً شانه به شانه بی‌اشتهایی روانی می‌آید. در نتیجه با فشار شدیدی که این دو وضعیت روی اندام‌های درونی و بدن‌تان می‌آورد، معجزه‌ای است که افراد دچار این عارضه زنده می‌مانند.
در پایان، امیدوارم باعث افزایش آگاهی شما درباره‌ این موضوعات شده باشد و امیدوارم که وقتی این مقاله را تمام می‌کنید به فکر فرو بروید. این مشکلی بسیاری جدی است که دختران زیادی در جهان غرب به آن مبتلا هستند. یک چیز را به عهده‌تشخیص شما خوانندگان می‌گذارم. به نظر شما تقصیر کیست؟ تقصیر صنعتِ مُد است؟ تقصیر رسانه‌‌هاست؟ یا خودِ مردمی که دچارِ این‌ها هستند؟ شما بگویید
منبع : ایرانیان انگلستان