جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مدیریت خوب مدیریت بد


مدیریت خوب مدیریت بد
در روم هیچ تصمیم مهم سیاسی گرفته نمی‌شد و هیچ کار دشواری آغاز نمی‌شد و هیچ جنگی شروع نمی‌گردید مگر با صوابدید فالگیران و غیب‌گویان. هنگامی که ارتش روم از کشور خارج می‌شد همیشه همراه آن غیب‌گویانی می‌رفتند و جزو ستاد جدایی‌ناپذیر ستاد ارتش بودند.۱
چه در دوران باستان که سازمان اجتماعی به صورت روابط اولیه تعریف می‌شد و افراد در چارچوب این روابط بخشی از امور مربوط به زندگی جمعیشان را به فردی واگذار می‌کردند که یا قدرت استثنایی (افسانه‌ای و جادوگری) داشت، یا قهرمانی برآمده از جنگ‌ها بود یا اینکه در گذشته توانسته بود بخشی از مشکلات مردم را در ارتباط با بحران‌هایی مانند سیل، زلزله یا خشکسالی و قحطی حل و فصل کند یا برخی از افرادی که رهبری جوامع را در دوران باستان می‌پذیرفتند علاوه بر این ویژگی‌ها بیانی شیوا و موثر داشتند و با استفاده از آن می‌توانستند جماعتی را گرد هم آورده و نقش رهبری و مدیریت خود را تثبیت کنند و چه پس از گذشت هزاران سال که جامعه بشری به این نتیجه رسیده که سازمان خود را نه بر مبنای قهرمان‌های افسانه‌ای و مدیریت‌های اسطوره‌ای بلکه بر مبنای یک سازمان فکری، عقلی و دانش و تجربه استوار کند و مدیران امروز جامعه بشری اگر افراد برآمده از سازمان‌دهی دموکراتیکی در یک جامعه کاملا آزاد و مردمسالار نیستند دست کم برآمده از مجموعه‌ای از آرای نخبگانی هستند که به عنوان یک سنت جا افتاده و پذیرفته در جامعه بازهم به نوعی بر آرای مردم متکی‌اند.
و حتی بر اساس متون افلاطونی متعلق به صدها سال پیش از میلاد و در هر یک از روش‌های حکومتی که در جمهوری افلاطون ترسیم شده۲ در تصویری که آن روز افلاطون ارائه می‌کند هدف سیاست در "آرمانشهر" او تحقق برخورداری از همه نعمت‌ها و کامروایی‌های زندگی طبق استعدادها و موهبت‌ها، کارکردها و دستاوردهای گوناگون افراد انسانی در عرصه فعالیت‌های زندگی فردی و اجتماعی است و او همه این‌ها را مفهوم عدالتی می‌داند که در اصل عبارت است از خرسندی و خوشنودی زندگی یا به تعبیر دقیق افلاطون نیک‌بختی یا سعادت.
با همه این‌ها صاحب‌نظران امروز وظیفه اساسی حکومت را مدیریت ابعاد گوناگون جامعه برای بهبود شرایط زندگی انسان، رشد و تکامل اقتصادی و فرهنگی همگانی، گسترش رفاه و آسایش و دفع آفات و شرور و بیماری‌ها در حیات بشری می‌دانند. برای تحلیل شیوه‌های حکمرانی و ارائه ایده‌هایی برای بهبود آن قطعا نمی‌توان از سیر تاریخی نگاه به حکومت خوب از گذشته‌های دور تا آنچه در این سال‌ها تغییر و تحول یافته و به آخرین نظریه‌های حکومتی از ماکیاولی، اسپینوزا، کانت و بعدها هگل و هابز و... گرفته تا برخی معاصران امروز ما انجامیده بی‌توجه بود. هنوز هم شاید همان اصول منقول افلاطون جامع‌ترین تعریف است. هر چه که تاریخ بشر پیش‌رفته دامنه کشفیات انسان چنان گسترش یافته که جهل و نادانی روز به روز با عقب‌نشینی خود دانایی را بر شوون مختلف سیطره بخشیده است. اگر در گذشته مردم در برابر سیل، زلزله، ماه گرفتگی و طاعون به خرافات و افسانه و بت متوسل می‌شدند امروز با استفاده از امکانات تکنولوژیکی خود ساخته برای این حوادث دلایل عقلانی ارائه می‌دهند و روز به روز دانایی بشر خرافات، افسانه و اساطیر را عقب می‌راند. گرچه در زمینه مسایل اجتماعی و سیاسی در دنیای امروز برخی معتقد به پایان نیافتن دوران حاکمیت اسطوره‌ها هستند و در این‌باره حکومت‌های تمامیت‌خواه و دولتمردانی را مورد توجه قرار می‌دهند که در نظام‌های مدیریتی جدید جانشین کاهنان و فالگیران و اسطوره‌سازانی هستند که در گذشته در زمان ناتوانی و فروماندن در برابر شرایط خاص و حوادث نامشخص پیشگویی آینده را بر عهده می‌گرفتند. مدیرانی که سیل تبلیغات و شعارهای پر طمطراق پیروزی و خوشبختی در آینده را بر زبان و قلمشان جاری می‌کنند و با وعده‌های فریبنده و امیدآفرینی‌های واهی که عموما هم محقق نمی‌شوند تنها مرهمی بر مشکلات و نارسایی‌ها هستند. رهبرانی که فهمیده‌اند با پیشگویی‌ها و برانگیختن قدرت تخیل و امید به آینده مردم ( ولو واهی) بهتر می‌توان آنها را تحرک بخشید و حتی بر این باورند که هر چقدر وعده‌ها تحقق‌ناپذیر‌تر باشند، قدرت بیشتری برای ایجاد انگیزه دارند و به اصطلاح اهل ادب «زیباترین شعر، دروغ‌ترین آن است». این نوع پیشگویی عمومی از سویی شیوه عام جدید برخی رهبران سیاسی شده است و از سوی دیگر ملجا و پناه توده‌ها، توده‌هایی فرو رفته در دنیای خواب و خیال و نرسیده به دنیای واقعیت‌ها؛ ولی به هر صورت واقعیت آن است که: امروز مدیران جامعه کافی است به دانایی جهانی و دستاوردهای فرموله شده و آزموده روی آورند. کافی است داده‌های اولیه درهر شرایط یا کشوری در زمینه‌های اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، سیاسی، روابط خارجی و سایر حوزه‌ها در آنها جایگزین شود تا پاسخ‌های علمی تجربه شده با علم بشر یافته شود و به این یافته‌ها به عنوان مقتدای عمل و نه تخمین‌های با اما و اگر بنگریم. اگر علم امروزی دیکته می‌کند که برای پیروزی بر طبیعت و جامعه باید حرمت آن را نگاه داریم و برای فرمانروایی بر این قوانین باید با به شیوه‌ای درست و علمی اول آن را بشناسیم و از اصول اساسی آن پیروی کنیم و به قول بیکن، « پیروزی بر طبیعت فقط با اطاعت از آن به دست می‌آید.» پس نمی‌توان برخی قوانین را نقض کرد، برخی اصول را نادیده گرفت و برخلاف جریان طبیعت حرکت کرد و از مکافات آن در امان بود.آنچه در قواعد علمی زندگی جاری بشر انکارنشدنی است و از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود به تدریج جای خود را به صورت علمی و قانونمند باز می‌کند و بنیانی استوار می‌یابد. اگر امروز مدیران ما یا از روی جهل و نادانی یا به انگیزه خودبرتربینی و غرور منکر بدیهیات داده‌های زمان و علم بشری می‌شوند این فرآیند جز ریسک‌پذیری همه‌جانبه و عواقبی خطیر در صلح، امنیت و پایداری ملت و کشور نتیجه‌ای نخواهد داشت.
حقایقی که امروز در مدیریت هر کشور جز با نگاه به آموزه‌های جهانی و سابقه طولانی فرهنگ و تمدن و حتی مذاهب نمی‌توان به حل آنها فکر کرد نمی‌توان روش‌های ابداعی و بی‌پایه را جایگزین کرد چرا که این شیوه جز ایجاد سردرگمی و آشفتگی درامورمملکت نتیجه‌ای به بار نمی‌آورد. در مدیریت سیاسی جامعه امروز فرآیند‌های مدیریتی آنقدر گسترده و متنوع است که نه تنها تصمیم و اقدام که حتی شمارش آنها ذهن را دچار سرگیجه می‌کند. به گوشه‌ای از این عناوین بیندیشید: ضعف یا کارآمدی دولت، ناهماهنگی ساختاری دولت، ناکارآمدی ساخت قدرت، مدیریت و برنامه‌ریزی، فساد اداری،توسعه اقتصادی، ساختار تولید، فقر و نابرابری، فقر و سیاست و امنیت، وضعیت اقتصادی و آثار بدهی‌ها، آثار سرمایه‌گذاری خارجی، جذب سرمایه‌گذاری و امنیت، تجارت خارجی،تجارت نابرابر، مساله جمعیت، شکاف نسل‌ها، توسعه و امنیت، مهاجرت،تحقیق و آموزش، بی‌سوادی سیاسی، توسعه سیاسی، عوامل اقتصادی، مشروعیت، مشروعیت مدنی و ایدئولوژیک، دموکراسی و موانع آن، تهدیدهای دموکراسی، احزاب، قومیت، توسعه‌نیافتگی و منازعات اقلیمی و سایر موارد. راستی کدام مدیر توانمند و حتی استاد و پروفسور دانشگاه را سراغ دارید که درباره این همه بتواند به تنهایی بیندیشد و ابعاد آن را بیازماید و تصمیم بگیرد و درست اقدام کند؟
حتی اگر بخواهیم همه آنچه گفته شد را با پناه بردن به سایبان مذهب و اعتقادات نادیده بگیریم و بگوییم آنچه به عنوان یک جامعه اسلامی آموخته‌ایم در همه معضلات پناه بردن به دستوراتی بنیادین و اصولی است که رهبران مذهبی به ما آموخته‌اند، بازهم آموزه‌های دینی راهگشای همین روش است که ما را به پایداری در استفاده از خرد و دانش بشری تشویق می‌کند، نه پناه بردن به عقاید خرافی و قرون وسطایی که عامل جدایی نسل‌های زیادی در دنیای امروز از مذهب راستین است.
وظیفه اسلامی به ما آموخته است که جامعه را بر اساس سازمانی عقلانی اداره کنیم. مدیر مسلمان امروز در شناخت توانایی‌ها و امکانات مادی و معنوی و سرمایه‌های انسانی و فرهنگی جامعه اقدام می‌کند و بر اساس آن در شرایطی شناخته شده و سنجیده همه چیز را به سوی اهداف قابل دسترس و حداقل‌هایی منطقی هدایت می‌کند. از زندگی اجتماعی برای مردم توقعاتی قابل دسترس و امکان‌پذیر تعریف کرده و در دنیای ناکجاآبادی که مدینه فاضله‌ای است در پندار و ذهنیت، سیر نمی‌کند. وعده‌های پوچ و غیرقابل وصول را نمی‌پراکند، توقعات بیجا ایجاد نمی‌کند. حرف‌های مبهم و آدرس‌های غلط نمی‌دهد. جامعه را دچار گیجی و ابهام نمی‌کند. به دشمنان فرضی و بی‌نام و نشان برای خالی کردن شانه از زیر بار آنچه باید انجام دهد و به تعبیری شایع، «فرافکنی» نمی‌پردازد تا خود را بهترین، بالاترین و پاکترین و اولین و... نشان دهد. دروغ نمی‌گوید، خودپسندی ندارد. تحقیر دیگران را وسیله محبوبیت خود قرار نمی‌دهد. بذر نفاق و دورویی و مدیحه‌سرایی، خفت، ذلت و بی‌هویتی را در زیردستان خود نمی‌پاشد. این روش هم برای مدیریت و هم برای مردم آرامش فکری و آسودگی‌خاطر به همراه دارد و ترس و دلهره و اضطراب اجتماعی و یأس همگانی را به حداقل می‌رساند. دیگر نه برای مدیران ضرورتی به پناه بردن به پیشگویی جاه‌طلبانه هست و نه لاف‌زنی عوامفریبانه و پرخاشگری جسورانه به این و آن. در چنین شرایطی نیاز به مقصرپنداری دیگران و دشمن‌انگاری و احاله دادن مشکلات به مافیاهای ساختگی نیست. با این روحیات و از باب «الناس علی دین ملوکهم» وقتی در راس جامعه آرامش بود خیال مردم هم آسوده می‌شود. اذهان عمومی از تشویش نجات می‌یابد و روحیه امید به آینده و کار و تلاش همه را فرا می‌گیرد. نظم اجتماعی ازهم‌گسیخته تجدید می‌شود و آرزوی جمعی برای رسیدن به جامعه تلاشگر و یکپارچه به ثمر می‌نشیند و نیروهای فعال عقلانی زندگی جمعی انسان‌ها را به هم پیوند می‌دهند و روح بدبینی به این و آن در سراسر شهر و روستا به روحیه اعتماد و آرامش تبدیل می‌شود و شیرازه جامعه برای تولید، تلاش و بالندگی قوام می‌یابد. مردم احساس زبونی و ناتوانی نمی‌کنند و به همین دلیل به خرافه، جهل و فساد روی نمی‌آورند. از نیروهای مخوف بشری یا مافوق بشری به فالگیری و خیالپردازی و باطل‌السحر‌ها پناه نمی‌برد و هر روز رشد جهل و خرافه و عقاید پوچ را در توده‌‌ها شاهد نیستیم.
گلایه‌هایی که امروز از برخی عالمان بزرگ مذهبی نیز می‌شنویم که از خرافه‌گرایی جامعه اسلامی و رشد روزافزون اعتقادات پوچ و سردرگم گلایه‌مند هستند در همین تحلیل ریشه دارد. همانطور که عطش عمومی برای شنیدن افشاگری‌های وقیحانه که هر روز دامن برخی از نیروهای جامعه را می‌آلاید و افکار بسیاری را آشفته می‌کند یا چشمان حیرت‌زده‌ای که وقتی با هر گوینده‌ای روبه‌رو می‌شوند با عطش وصف‌ناپذیری سوال می‌کنند: «چه خواهد شد؟» که این خود وحشت درونی ناآرام و آشفته عمومی را نشان می‌دهد. حسن‌ختام سخن هم خوب است به ترجمه بخش کوتاهی از دستورالعملی برای مدیران حکومت بنگریم که گرچه هزار و چهارصد سال از آن گذشته اما همچنان حیاتی، آموزنده و برترین کلام است:
بدان که تو یک فرمانروایی هست همچون پیشینیان قبل از تو. خوب یا بد مردمان درباره تو قضاوت خواهند کرد و ملاک در نزد خدا همان است که مردمان درباره تو داوری کنند. زنهار که از فرمانروایی دچار غرور و خودبرتربینی نشوی که آغاز سقوط توست. در امور خود مراعات میانه‌روی و انصاف را کن و هرگز به راه افراط و تفریط نرو. با دانشمندان و عالمان و اهل تجربه مشورت کن و از رایزنی افراد بی‌ریشه و جاهل و تنگ‌نظر بپرهیز. نیروهای لایق و آزموده و اصیل را در کارها و ماموریت‌ها بگمار.
در امنیت و آسایش مردم و مملکت بکوش و مواظب رفاه و فراوانی ارزاق عمومی مردم باش. در صلح و آرامش و دوری از جنگ و خونریزی و تشنج (تحکیم روابط خارجی سالم) بکوش و به سامان دادن نظام اداری و امور کشور بپرداز. مواظب امور دارایی و خراج و درآمد عمومی مردم و اقتصاد جامعه باش و نظام قضائی سالم و فعال و بی‌طرف را بپا دار. امور اطرافیان و افراد و نزدیکان خود را و تخلفات احتمالی آنان را تحت نظر داشته باش و گرفتاری‌های اهل صنعت و بازرگانان و کشاورزان را اصلاح نما و نهایتا در تحکیم و پایداری معنویات و اخلاق خود و جامعه کوشا باش که باد غرور و فوران خشم و یورش دست و زبانت را کنترل کنی.۳
غلامحسین کرباسچی
پی‌نوشت:
۱- دایره‌المعارف بزرگ اسلامی – جلد ۹ – افلاطون – مقاله مرحوم دکتر شرف خراسانی
۲- اسطوره دولت – ص ۴۰۰ به بعد – فصل آخر
۳- برداشت از: نهج‌البلاغه – نامه ۵۳ – ترجمه علامه جعفری و عبدالحمید معادیخواه
منبع : شهروند امروز