دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


نیکی پلیدی است و پلیدی نیکی


نیکی پلیدی است و پلیدی نیکی
دریای كلمات شكسپیر، آن‌چنان وسیع است كه از هر گوشه‌اش می‌توان سیراب گشت و دكتر دلخواه، قسمتی از ارزنده‌ترین، منابع نوشتاری شكسپیر را، دست‌مایهٔ بازنویسی و كارگردانی خویش قرار داده است. جولیوس سزار، پس از كشورگشاییهای بسیار، افتخارات بی‌نظیری را برای رم، به ارمغان می‌آورد و در شمار قدرتمندترین مردان برجستهٔ رم، قرار می‌گیرد و خود را قدرت مطلق، می‌نامد. اعضای سنا كه خواستار جمهوری هستند نه امپراتوری، از این وضعیت به تنگ می‌آیند و با نادیده گرفتن ارزشهای سزار، او را در روز ۱۵ مارس به قتل می‌رسانند.
بعد از كشته شدن سزار، مارك آنتونی، برای رسیدن به قدرت، به ‌نام انتقام، دست به مقابله با قاتلان سزار می‌زند و این شروعی است برای جنگهای داخلی در رم ... .
آرتو، می‌نویسد: «تئاتر باید اشاراتی را كه در ورای كلمات است منعكس كند، نه واقعیت هر روز طبیعت را.» و كارگردان، با تأكید بر اشاراتی كه در ورای كلمات شكسپیر بوده است و با اهمیت دادن به شكل و فرم اجرای نمایش و با توجه به محتوای اثر و رها شدن از قید و بند ادبیات، در عین وفاداری به آنچه كلام نمایشنامه می‌خواهد بگوید، به برداشتی آزاد و پویا از متن، می‌رسد. امروز، متن شكسپیر، به سبب طولانی بودن، در حوصلهٔ تماشاگر نمی‌گنجد، تماشاگر به‌یقین، نشستن و شنیدن دیالوگهای طولانی را، دوست نخواهد داشت و همچنین، مشتاق است كه آنچه را كه امروز جامعه و بشر، با آن دست و پنجه نرم می‌كنند به تماشا بنشیند. بنابراین كارگردان در بازنویسی اثر كلاسیك، نهایت دقت را به‌ عمل آورده است تا فقط مطالبی را، از متن استخراج كند كه با حداقل كلام در قالب شكل و فرم حق مطلب را بجای آورد. همچنین آوردن فكت از نمایشنامه‌های دیگر شكسپیر در بازنویسی اثر، حائز اهمیت است. پورشیا در نقش لیدی مكبث، با دستهای خونین وارد صحنه می‌شود و در جایی دیگر در قالب افلیا ... اعضای سنا، با عباراتی كه جادوگرها به مكبث می‌گویند، سعی در فریب بروتوس دارند و نفرین كالپورنیا از نمایش ریچارد زاده می‌شود. شخصیتها، در جایی دچار حسادت می‌شوند، چون اتللو و در جایی دیگر خودخواه، هم‌چون مكبث و لحظاتی دچار شك و تردید و حس انتقام‌جویی چون هملت.
به نظر می‌رسد كارگردان با این تمهید خواسته است، تشابه صفات انسان، از جمله، خشم، حسد، خودخواهی، انتقام و كشتار را به ما نشان دهد. صفاتی كه در نمایشنامه‌های شكسپیر، به كر‌ّات تكرار شده است. روایت از انتها، آغاز می‌شود، از دنیای مردگان، بازیگران با حركات آهسته و دیالوگهای آرام، سر از گور بیرون می‌آورند و فضای مبهمی را با ترس و پوچی، به تماشاگر القا می‌كنند.
كارگردان با استفاده از شیوهٔ فاصله‌گذاری در صحنه، قطع صحنه (هنگام دادن ردای سزار قبل از رفتن به سنا) و بازگشت به گذشته و تكرار و دوباره تكرار تاریخ، به اصل بازسازی از گذشته، به همان شیوه كه برشت بدان معتقد است می‌رسد و با شكستن زمان و ایجاد فضاهای نمایشی اثری دراماتیك خلق می‌كند. اعضای سنا، شنلهای خونین خود را كه سنگین از بار گناه است بر زمین می‌كوبند و با كت و شلوار و كروات، از داخل رداهای رومی بیرون می‌آیند، تا گذشته را به امروز پیوند زنند و این تغییر، گویای آن است كه اعضای تصمیم‌گیری، شورای جمهوری‌خواه، موافقان دموكراسی، مدافعان آزادی، همان استبدادیان مطلق‌گرا هستند كه فقط ردایشان، تغییر كرده است. برداشت آزاد از متن و تقسیم‌بندی آن به دو قطب مخالف و بنیادین سزار و بروتوس، كه در واقع نمایندگان دو دیدگاه كلاسیك و مدرن هستند و سعی در نشان دادن دموكراسی و استبداد و تفاوتها و مضر‌ّات هر دو نگاه با شكستن زمان و حفظ ویژگیهای اجرای پست‌مدرن، بدون ارجحیت دادن سفیدی بر سیاهی یا بالعكس، مخاطب را به پای نقدی منصفانه می‌كشاند و این همان اهمیت دادن به شعور مخاطب، بدون انگشت نهادن بر موضعی خاص از نقاط قو‌ّت و كارگردانی هوشمندانهٔ این اثر به‌یادماندنی شكسپیر است. دوقطبی بودن، در همه ‌جای اثر، به چشم می‌خورد. تردید سزار بین خواهش كالپورینا و اصرار اعضای سنا، شك بروتوس در میان وسوسه‌های كاسیوس و عشق پورشیا، وسوسهٔ مارك آنتونی بین وفاداری به سزار و كسب قدرت و غیره ... و در انتها دو قطب مردم و دولت و اعتماد بیش از حد مردم به ارگانهای دولتی و سطحی‌نگری مردم تراژدی واقعی اثر را رقم می‌زند.
ادغام صحبتهای بروتوس و مارك آنتونی، به شیوهٔ دموكراسی، با وجود تضاد در لباس و شیوهٔ گفتار، هدف مشترك آن دو را، كه همان جلب حمایت مردم است، به خوبی نشان می‌دهد. قطعهٔ كوتاه و كمیك روبه‌رو شدن سینا با سربازها، در میانهٔ اجرا، زنگ تفریحی برای تماشاگر و رها شدن از موقعیت كشتار و دوباره بازگشتن، به صحنه است. دكتر دلخواه با این تمهید در كنار اجرای پ‍ُست‌مدرن، به شیوهٔ اجرای تراژدی در دوران شكسپیر نیز توجه داشته است.
ایجاد كمپوزیسیونهای زیبا و استفاده چشمگیر از دكوری ساده و كاربردی و استفاده به‌موقع و به‌جا از موقعیتهای نوری، (تداخل نورهای سیاه و سفید و سرخ) در ساخت فضاهای توهم‌انگیز و وحشت‌آور و احساسی از مشخصه‌های تفكری مینی‌مال است كه در خدمت اجرا قرار می‌گیرد و مثال بارز این نوع تفكر، جنگ است كه بازیگران بدون تماس و گلاویز شدن با هم به چیدمانی زیبا و مینی‌مالیتی از جنگ، دست می‌یابند. ستونهای لرزان كاخ كه از ابتدای نمایش، نماد سزار است، پس از مرگ او، بر سرش آوار می‌شود و با جولیوس به گور می‌رود و سخن سزار را كه «در دنیا فقط یكی است كه بی‌تزلزل و پایدار است و آن یكی منم» را، به س‍ُخره می‌گیرد و این زنگ خطری است برای حاكمان جور و پیش‌گامان استبداد.
در كنار زیباییهای اجرا، می‌توان به پیچیدگی و نامفهوم بودن روابط شخصیتها، از جمله، اكتاویوس و سزار،... پورشیا و بروتوس... چگونگی خودكشی كاسیوس... و واضح نبودن قدرت‌طلبی مارك آنتونی... برای تماشاگری كه متن را نخوانده، اشاره كرد.
اجرای ضعیف بازیگران، به‌خصوص نقشهای اصلی، اگرچه نتوانست به كلیت اجرا، لطمه‌ای وارد سازد اما در كفهٔ ترازو، پایین‌تر از چیدمان و كارگردانی اثر، قرار می‌گیرد. زیبا نبودن ساخت طراحی صحنه به‌خصوص سكوی گرد و مدو‌ّر، كوتاهی كار اجرای صحنه را می‌رساند و طولانی بودن زمان نمایش، تماشاگر را خسته می‌كند، چه‌بسا كه تماشاگر به دلیل ایجاد فضاهای موجز و ماندگار، كه هر كدام به عنوان یك فریم عكاسی در ذهن می‌ماند، انتظار ایجاز بیشتری دارد.
نمایش جولیوس سزار، نمایش، گذشته، امروز و آینده بشر است. تكرار تاریخ، تكرار خشونت و كشتار، به ‌نام آزادی، به‌ نام حقوق بشر و به ‌نام مردم است.
به‌ طور كل، دكتر دلخواه، با ایجاد هماهنگی و تعادل در صحنه و با استفاده از چیدمانی موفق در كنار جذابی‍ّت اثر شكسپیر، این اجرا را به سطحی بالا و باورپذیر می‌كشاند و در انتها تعریف میرهولد از نمایش گروتسك مصداقی می‌شود بر اجرای جولیوس سزار به روایت مسعود دلخواه... «كه در واقع با آمیختن اضداد و آفریدن ناسازگاریهای تند و تیز بر شدت حس و معنا می‌افزاید و پویایی و اعجاب‌انگیزی موقعیتها و حادثه‌ها را می‌آفریند»... چه‌بسا مؤثر افتد.
نیلوفر طاهری
منبع : سورۀ مهر