جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
سطری از خویش
سخت دلتنگم.سخت غرقه گشته ام به خویشتن خویش. سرگردان در اقیانوس خواسته ها و در جنگی بی پایان با زمانی که پیش می برد مرا.و من مشتاق دست یافتن به سا حلی در گذشته ای دور دست.ساحلی در آغاز.
سخت دلتنگم....بی معنا.بی معنویت...گمگشته ی خویش و درپی خویش.با غبطه ای به پیشیانی که عطریامبران را با نسیم طربناک کوی و برزن و دشت و صحرا می نیوشیدند. و آن گاه که قدم از قدم برمی داشتند ایلچیان خدا را به چشمی سیر میدیدند و کلامش را می شنیدند و خویش را غرقه در آغوش مهر پیامبری می یافتند که توان گریستن همه ی تنهایی شان را برایش داشتند.و چه خوشبخت بودند آنان؟!
و اینک من زمان را به گدایی نشسته ام. بی پیامبری در برابر دیدگان.دیگر اینک تنها حکایت پیامبران را می شنوم بی زیستن یمشی فی الاسواق آنان.کوچه هایی بی پیامبران و حکایت هایی که وصف ایشان است بی هیچ نصیبی از عیش معاشرتشان.
تو گویی کویری بی انتها مرا در خود پیچیده است . ریگی در این ریگزارو سنگریزه ای در این سنگلاخ که پای هیچ پیامبری نبوسیده و دیده بر قدومش نسوده است. بی هیچ حسی . بی هیچ صدا و اثری از خویش. در بی انتها کویر زمان. و در پی نخل آبادی که عطر پیامبری در آن پیچیده باشد.
وزش نسیمی دل انگیز...و من به یاد می آورم روزی را که گلی بودم نا سرشته هنوز.و سرشته گشتم به نفسی... و پای نهادم در گاهواره ای که زمینش خواندند... به یاد می آورم زندگی را... و دیگر باره چشمه چشمه حیات از دیدگانم جوشیدن می آغازد و جاری می شوم چون رود... و انگشتان معجزه گر نسیم در لابلای گندمزار وجودم سرک می کشد و به نوازشش کودکی غنوده درآغوش مهر را می زیم دیگر باره... و نغمه ای موزون شنیدن را به یادم می آورد و من لب می گشایم به همنوایی آنچه تلقین می کندم آن نغمه:
اقراء باسم ربک الذی خلق
و من نام آفریدگارم بر زبان کتاب هستی را می گشایم. و ورق میزنم خویش را و به تدبیر می نشینم این اشارتش را که:
اقراء کتابک
بخوان کتاب خویش را.
و در می یابم عالمی اکبر را که منطوی است در وجودی که جرم صغیرش می پنداشتم.و می بینم آن همه ساحل را که دیر زمانی در پی اش بودم به یکباره. و می شنوم رسولانی را که زیسته بودم حسرت دیدارشان را. پس لب به تصدیق گشوده می آغازم راهی را که آغازی است بر پایان من:
لا نفرق بین احد من رسله
و تو گویی عطری آشنا به خود می خواند مرا. عطری که یادآور است همه ی ایلچیان پیشین خدا را به تنها یی.
و می یابم فردا را که آیینه ی دیروزاست و دیروز آیینه اش.غرقه در دریایی لبریز روشنایی . و گرداگردش ساحل و همه سرسبزتر از سبزی زندگی.بی هیچ دیروزی و فردایی. و بی هیچ اینکی . با نسیمی که خنکایش عطر می پراکند. عطری آشنا. ونه آشنا که آشناتر از آشنایی. با نغمه ای موزون و طربناک که پیچیده است فضا را به همنوایی با داوود.و کوه و دشت و صحرا و آب به همراهی نشسته این سنفونی زیبا را.
و من من لبریز حیرت و نگران در این میان. که پاهایم به افتادن می خواندم و من خویش را به سجده می یابم در محراب شفقی که یادآور عهدی است مرا در الست. و لب می گشایم به تکلم و تغزلی هماره همنوا با هستی:
وحده لا اله الا هو.
مهدی نعلبندی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران غزه حسن روحانی مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی دولت سیزدهم روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
یسنا هلال احمر قوه قضاییه آتش سوزی پلیس تهران بارش باران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سازمان هواشناسی
بانک مرکزی حراج سکه قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو خودرو دلار سایپا ایران خودرو کارگران حقوق بازنشستگان
سریال نمایشگاه کتاب کتاب مسعود اسکویی تلویزیون عفاف و حجاب سینمای ایران سینما دفاع مقدس
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین جنگ غزه نوار غزه اوکراین چین ترکیه انگلیس نتانیاهو ایالات متحده آمریکا یمن
فوتبال استقلال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ
هوش مصنوعی گوگل کولر اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
خواب بیمه فشار خون کبد چرب کاهش وزن دیابت