یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا
دستها چشم دارند
«بچههای شما کورند! آنها قادر نیستند هیچ کجا را ببیند.» معلم جلوی روی همه مادران و پدرانی که آمده بودند تا بچههایشان را از کلاس موسیقی به خانه ببرند ایستاده بود و چشم توی چشمشان این جملهها را میگفت...
بعضی خندهشان گرفت و به حساب عصبانیت و خستگی معلم گذاشتند تا اینکه یکی از پدرها با عصبانیت گفت: «منظور شما چیست؟ اگر آنها کورند من و شما هم به اندازه آنها کور هستیم چون چشمانمان به همان اندازه میبیند که بچههایمان میبینند.» معلم به طرف مرد که کمی هم سرخ شده بود برگشت و گفت: «دقیقا؛ ممکن است شما هم مثل دخترتان کور باشید اما با این فرق که احتمال خوب شدن شما خیلی کمتر از او است!» کار بالا گرفت هر کسی چیزی میگفت تا اینکه معلم که داشت به هدفش نزدیکتر میشد گفت: «از همه شما میخواهم تا چشمهایتان را ببندید و به بچههایتان فکر کنید.
به رنگ موهایشان به حالت چشمهایشان، به شکل دستهایشان کدام از شما میتوانید در ذهن خود تصور دقیقی از فرزندتان داشته باشید؟» دیگر صدای پچپچ نمیآمد. دیگر کسی به فکر جواب دادن نبود. با چشمهایشان بچهها را دنبال میکردند و با خودشان فکر میکردند اگر قرار باشد روزی دگر چشمهایشان نبیند آنها میتوانند بچهشان را بدون دیدن و شنیدن صدایشان تشخیص بدهند یا نه؟! یکی از مادرها گفت: «اتفاق وحشتناکی است.» معلم پرسید: «چه چیزی اتفاق وحشتناکی است؟» زن جواب داد: «ندیدن.» معلم گفت: «اما وحشتناکتر آن است که شما فقط چشمها را مسوول دیدن بدانید. من امروز از بچهها خواستم تا سوراخهای فلوتشان را لمس کنند اما دستان آنها از لمس کردن عاجز بود و این مشکل را شما ایجاد کردهاید. شما که اجازه انجام کوچکترین کارها را به آنها نمیدهید و نمیگذارید دنیای اطرافشان را لمس کنند. کاری که تمام نابیناها انجام میدهند. آنها با قدرت لامسه خود بیش از ما میبینند چرا که همه چیز را در ذهن خود ضبط میکنند و اگر در میان دستهای بیشماری دستان کودکشان قرار گیرد با لمس آنها کودکشان را میشناسند اما شما چه؟ با یک ساعت بستن چشمها آنچنان وحشتی وجودتان را میگیرد که قابل وصف نیست چرا که همه چیز را گم میکنید حتی خودتان را چون درست ندیدهاید و فکر کردهاید تنها دریچه برای دیدن چشمها است.» دستان شما کور شدهاند اما هنوز برای کودک شما وقت باقی است تا یاد بگیرد با چشمهایش هم ببیند.
این فرصت را از خودتان هم نگیرید. گاهی چشمهایتان را ببندید و دستان همدیگر را لمس کنید، آن وقت میبینید که گذر زمان چه دستهایی را پیر کرده است و چه دستهایی با بیخیالیشان گذر زندگی را بر دیگران سختتر کردهاند. کلاس تمام شده بود مادرها و پدرها دست در دست بچهها میرفتند اما انگار همین امروز و برای اولین بار دست کودکشان را در دست گرفته بودند. چشم دست آنها دیگرکور نبود.
سارا جمالآبادی
منبع : روزنامه سلامت
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
دولت سیستان و بلوچستان جمهوری اسلامی ایران مجلس شورای اسلامی حجاب دولت سیزدهم مجلس رئیس جمهور گشت ارشاد رئیسی امام خمینی جنگ
آتش سوزی تهران وزارت بهداشت قتل شهرداری تهران پلیس سیل کنکور هواشناسی فضای مجازی سلامت زنان
خودرو دلار بازار سرمایه قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا بانک مرکزی سایپا مسکن تورم ایران خودرو
مهران مدیری سریال سینمای ایران تلویزیون سینما موسیقی سریال پایتخت کیومرث پوراحمد فیلم ترانه علیدوستی کتاب
اینترنت کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل غزه جنگ غزه رژیم صهیونیستی آمریکا فلسطین روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال بازی جام حذفی سپاهان آلومینیوم اراک فوتسال تیم ملی فوتسال ایران تراکتور باشگاه پرسپولیس لیورپول
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا سامسونگ فناوری اپل بنیاد ملی نخبگان آیفون ربات
کاهش وزن روانشناسی بارداری مالاریا آلزایمر زوال عقل