یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


سمفونی وداع با موسیقی


سمفونی وداع با موسیقی
موسیقی یک رویداد اجتماعی است. حتی در ازمنه دور، موسیقی در بسیاری از حرفه‌ها (موسیقی کار) مثل شکار، کشاورزی، دامداری، دریانوردی، صیادی و ... در جمع جلوه می‌یافت. با تکامل زندگی اجتماعی، موسیقی در مناسبت‌ها و شرایط گوناگون از جمله آیین مذهبی، مجالس و محافل گوناگون نیز نقش برجسته‌تری یافت. حال و هوای اجرای موسیقی منفک از شرایط و محیطی که در آن اجرا می‌شود، نیست و نخواهد بود و مسلما شنونده رکن مهم آن است. بی‌راه نیست اگر بگوییم بخشی از قریحه و پویایی موسیقی‌دان در ارتباط با محیط و مخاطب‌اش ظهور و جلوه می‌یابد. همان چیزی که ما به اصطلاح موسیقی در شرایط رودررو یا زنده می‌نامیم. اگرچه زندگی مدرن سبب شده تا بسیاری از شهروندان این کره خاکی، حیات اجتماعی را فقط در ظاهر تجربه کنند و بیشتر و بیشتر در خلوت خود فرو بروند اما نیاز به سهیم کردن دیگران در احوال‌مان یک غریزه و نیاز است که نمی‌توان آن را تا ابد عقیم نگاه داشت. خوشبختانه عدو سبب خیر شده و تحول پرشتاب فن‌آوری در عرصه دیجیتال، اینترنت، تجهیزات چندرسانه‌ای، ابزارهای حمل صوت، روش‌های قانونی و غیرقانونی عرضه موسیقی و... که علاوه بر روی مثبت آن، تبعات و معضلات بزرگی را نیز پیش روی هنر موسیقی قرار داده است، بسترساز چرخشی بزرگ در این هنر شده که باید آن را به فال نیک گرفت و آن چیزی نیست جز بازگشت تدریجی موسیقی به اصل خویش یعنی نضج گرفتن در فضاهای عمومی جامعه به‌صورت زنده. هر روز خبر ورشکسته شدن یک ناشر یا تعطیلی فروشگاهی دیگر در جای جای دنیا شنیده می‌شود. عرضه و فروش محصولات صوتی با رشد منفی ۵۰ درصد روبه‌رو شده است و بازار غیررسمی موسیقی دیجیتال (که ۹۵ درصد کل بازار دیجیتال را دراختیار دارد) شتابان جای آن را پر می‌کند. مردم دیگر به سختی موسیقی می‌خرند. بسیاری از آنهایی که هنوز این محصول را به‌رغم دغدغه‌های مالی در سبد فرهنگی خود نگاه داشته‌اند نیز برای خرید آن، مشکل فلسفی پیدا کرده‌اند.
بسیاری ترجیح می‌دهند تا ابتدا با موسیقی معاشرت کنند و بعد آن را بخرند و طیف وسیعی نیز با این سوال مواجه‌اند که در این دنیای سرمایه ‌محور از بهایی که برای یک محصول شنیداری پرداخت می‌کنند چقدر سهم هنرمند می‌شود و چقدر به‌جیب واسطه‌ها می‌رود؟ در تحقیقی که با کمک دانشجویانم در دانشگاه کلمبیای شیکاگو انجام دادم نتیجه جالبی به‌دست آوردیم. موسیقی‌دوستان بر این باورند که با خرید سی‌دی از مغازه‌ها بودجه خرید خانه یا ماشین مجلل فلان تهیه‌کننده، واسطه یا ناشر را تامین می‌کنند. اما حاضرند همان بها را در جنب یک اجرای زنده برای خرید یک سی‌دی پرداخت کنند چون اعتقاد دارند که سهم بیشتری به‌هنرمند می‌رسد. البته این پدیده که طی ۱۰ سال به چرخش جالبی در صنعت انجامیده است عموما در حوزه‌هایی غیر از موسیقی پاپ مصداق دارد: در دهه ۷۰ تا ۹۰ میلادی، آلبوم‌های موسیقی و فروش‌شان نه تنها آوردی معقول برای هنرمندان و سرمایه‌گذاران آن داشت بلکه عاملی بود برای رونق کنسرت‌های ریز و درشت که خود نیز سودآوری خوبی داشتند. اما امروز این کنسرت‌ها هستند که صرف‌نظر از رونق اقتصادی مستقل‌شان به فروش آلبوم‌ها کمک می‌کنند. اجراهای زنده امروزه فقط به سالن‌های بزرگ یا استادیوم‌ها محدود نمی‌شود. حجم کنسرت‌ها، فستیوال‌های بزرگ و کوچک، باشگاهای متنوع که موسیقی محور هستند همانند قارچ در حال تکثیر هستند. هنرمندان بسیار مطرح فارغ از منیت‌های رایج حتی در کلوپ‌هایی با ظرفیت ۵۰ نفر اجرا می‌کنند و همان‌قدر لذت می‌برند و می‌دهند با این تفاوت که شاید به‌جای ۳ بار در سال ۷۰ بار اجرا داشته باشند. مخاطبان نیز با پرداخت ورودی همچنین هزینه‌ای که برای حواشی حضور خود می‌پردازند (تنقلات، نوشیدنی...) و البته آلبوم‌هایی که در انتهای برنامه از همان هنرمند خریداری می‌کنند، علاوه بر اینکه سندی شنیداری از خاطره آن تجربه حضوری را تهیه می‌کنند به چرخه اقتصادی زندگی حرفه‌ای آن هنرمند نیز کمک می‌کنند. ناشران بی‌شماری وجود دارند که فروش در جنب کنسرت‌های هنرمندان‌شان ده‌ها برابر فروش‌شان‌در فروشگاه‌هاست و این امر عملا نوع رابطه هنرمند با تهیه‌کننده و ناشر را نیز متحول کرده است. به این شکل که تهیه کننده یا ناشر اقدام به تولید یک اثر می‌کند اما به‌جای پرداخت سهم هنرمند در قالب حق‌التالیف (یا همان Royalty) معادل آن مبلغ به هنرمند سی دی تحویل می‌دهد (با قیمت عمده‌فروشی که شاید یک پنجم قیمت عرضه در فروشگاه‌ها باشد).
هنرمند نیز آنها را در جنب برنامه‌هایش با قیمت خرده‌فروشی می‌فروشد و کل سود آن (که قبلا به واسطه‌ها می‌رسید) را عاید خود می‌کند. به این ترتیب اگر هنرمندی سهم‌اش از فروش ۲۰۰۰ نسخه از آلبوم‌اش ۲۰۰۰ دلار باشد در ازای آن از ناشر‌اش تعداد ۵۰۰ سی‌دی با مبلغ ۴ دلار (قیمت عمده‌فروشی) می‌گیرد و می‌تواند آن را به راحتی با قیمت ۱۵ دلار در جنب کنسرت‌هایش بفروشد. معنی دیگر آن این است که هنرمند درآمد ۲۰۰۰ دلاری‌اش را به ۷۵۰۰ دلار ارتقا می‌دهد در حالی که ناشر در این میان زیانی نمی‌بیند و حتی با فروش اندک از طریق فروشگاه‌ها (با هزینه بازاریابی کمتر) به سود بهتری نیز دست می‌یابد. حال هر آنچه هنرمند بیشتر کنسرت بدهد، درآمد بیشتری نیز خواهد داشت و سی‌دی‌های بیشتری از ناشر خود می‌خرد. حال اگر نگاهی به وضعیت موجود در صحنه موسیقی کشورمان داشته باشیم به وضوح مشاهده می‌کنیم که از کمترین پیش‌نیازها برای استقبال از این وضعیت نداریم. شرایطی که به طور حتم طی چند سال آینده در ایران نیز حادث خواهد شد و اگر از آن غافل شویم مطمئنا وضع موسیقی بحرانی‌تر می‌شود.
ابرشهری مثل تهران با ۱۲ سالن کنسرت که تنها در اختیار طبقه خاصی از هنرمندان قرار می‌گیرد مجالی برای سایرین نگذاشته است. اماکن و فضاهای عمومی دیگر نیز نه فقط مهیای موسیقی زنده نیستند بلکه اصولا علاقه چندانی نیز به رونق دادن آنها دیده نمی‌شود. آمار ۳ میلیارد تومان عواید سالانه از برگزاری کنسرت در تهران هم نباید ما را گمراه کند. این مبلغ تنها به افراد معدودی می‌رسد، باقی شانسی ندارند. فضاهای متنوع با ظرفیت‌های گوناگون یا اماکنی که تمرکز بیشتر بر موسیقی زنده داشته باشند هم نداریم. به اینها اضافه کنید هفت‌خوان برگزاری کنسرت از دیدگاه مراحل اداری اخذ مجوز را دریافت مجوز برای دو شب کنسرت خود حدیثی است. حال فکر کنید یک گروه یا یک هنرمند بخواهد سالی ۵۰ کنسرت برگزار کند یا ضبط زنده اجرای‌اش را بلافاصله در جنب کنسرت بفروشد! اینها مثل رویا هستند. دستورالعمل‌ها، آیین‌نامه‌ها به‌خصوص دیدگاه‌های مدیران تصمیم‌گیرنده، نگاهی نو می‌طلبد همانطور که قوانین راهنمایی و رانندگی دیگر با ۳۰ یا ۴۰ سال پیش یکی نیستند. اگر مجال برای موسیقی زنده در عرصه‌های عمومی بهبود نیابد. اگر چشم‌هایمان را بر حقایق پیش رو ببندیم، اگر از تحولات ۱۰ سال اخیر دنیا آموزه‌ای نگیریم، اگر به استقبال بحران نرویم و از آن فرصت نسازیم باید بپذیریم که در آینده‌ای نه چندان دور می‌توانیم تنها دلخوش به نوشتن شدن یک سمفونی دیگر در کنار ده‌ها سمفونی سفارشی‌مان باشیم: سمفونی وداع با موسیقی.
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید