پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


تاثیر گذاری اجتماعی موسیقی پاپ ایران در نسبت با جهان


تاثیر گذاری اجتماعی موسیقی پاپ ایران در نسبت با جهان
۱) موسیقی کلامی جهانی است. صدای ساز، در هر جایی از این کره خاکی که به گوش برسد، ناخودآگاه دل و گوش را می لرزاند. با آنکه هر جغرافیای فرهنگی، آلات موسیقی و نغمه های ویژه خود را دارد، اما این دلیل نمی شود که ما ایرانی ها، نغمه ها و آواهای چین و ماچین را نشنویم و از آن لذت نبریم و از شنیدن آوازهای آمریکای جنوبی، به شعف نیاییم.
به همین خاطر است که موسیقی، بهترین بستر برای ارتباط میان دو ملت است. شاید کولیهای نوازنده، اولین سفیران فرهنگی بودند که با نوای سازهایشان اندوخته های دل و جان خود را در جهان منتشر کردند. امروز هم موسیقی بی واسطه ترین پدیده فرهنگی است که می تواند پیوند میان دو ملت را برقرار کند.
در این سالها که اندیشمندان سیاسی در فکر برخورد و یا گفتگوی تمدنها هستند و فرضیات خود را در بوق و کرنا می کنند، هیچ ابزار و محملی چون موسیقی نمی تواند پلی میان دو فرهنگ و اندیشه باشد. چرا که صدای سازها و نغمه ها نیاز به آشنایی با زبان هیچ ملتی را ندارد و شنونده اهل هر جا که باشد صدای تار و گیتار و سی تار را به گوش جان می شنود.
حال وقتی که می شنوی یکی از آن سر عالم که انگلستان است به این سر عالم آمده که ایران باشد و یک ترانه مشترک را به دو زبان اجرا کرده، باید حق داد که شعف زده شویم و فکر کنیم که حتما اتفاق فرخنده ای افتاده است.
شکی نیست که حضور کریس دی برگ در ایران و اجرای ترانه ای با گروه آریان رخدادی کم نظیر است. ممکن است در جغرافیای فرهنگی اروپا و آمریکا این اتفاق چندان غریب نباشد. اما در این سوی عالم وضع کمی فرق می کند. این یعنی ارتباطی مستقیم میان دو ملت، دو فرهنگ. فرهنگی که چکیده نگاه شرق به جهان است و دیگری فرهنگی که نماینده تفکری فاخر و اصیل در اروپاست.
۲) موسیقی در ایران به ندرت برگرفته از رفتارهای اجتماعی مردم و بیشتر حکم گرم کننده محافل را داشته است. حال این محفل، از آن پادشاهی باشد و یا درویشی، در اصل ماجرا چندان توفیری نمی¬کند. البته چند استثنا هم در تاریخ ۱۵۰ ساله اخیر می بینیم که موسیقی در شکل گیری رفتارهای اجتماعی و سیاسی مردم تاثیر گذار بوده و خود ملهم از آن وقایع اثری را خلق کرده است. می توان به انقلاب مشروطه و انقلاب سال ۱۳۵۷ و دوران جنگ با عراق اشاره کرد. غیر از این موارد که البته تاثیر و تأثر آنها در موسیقی در برخی مواقع گذرا و در برخی قطعات موسیقی هم ماندگار بوده است، بخش مهمی از تاریخ موسیقی ما را در بر می گیرد.
در اینجا باید به این موضوع اشاره کنم که مقصد ما در این مجال، موسیقی پاپ و تاثیر گذاری اجتماعی آن است. مثالهایی که آوردم بیشتر به موسیقی ردیفی ما بر می گردد که در قالب موسیقی کلاسیک ایرانی می توان آن را دسته بندی کرد.
موسیقی پاپ در دوران حضورش در جامعه موسیقی ایران، چندان متفکرانه به پیش نرفت و حاصل آن هم در جامعه, غیر از گذران اوقات و سرگرمی چیز دیگری نبود. ( البته بگذریم از مواردی که اندک اند و می توان در مطالعات موردی به آنها اشاره کرد. در اینجا منظور کلیت پدیده ای است که از آن به موسیقی پاپ ایران تعبیر می کنیم.)
اما موسیقی در غرب، در بسیاری از مواقع تحت تاثیر یک واقع سیاسی و یا اجتماعی، واکنش نشان داده و نهایت اثری را شنیده ایم که حتی برای مدت کوتاه تاثیر گذار بوده و نشان دهنده هوشیاری سازندگانش نسبت به وقایع اجتماعی بوده است.
شاید از این جنبه، تطبیق موسیقی ایران و غرب، قیاسی غیر علمی و نامنصفانه باشد. چرا که ساختارهای اجتماعی ایران و غرب و بن مایه های موسیقایی و ریشه های بومی و اندیشه مندانه ساخت ملودی ها و سرایش ترانه ها آنقدر با هم متفاوت اند که به دشواری بتوان رد مشترکی میان موسیقی پاپ ایران و غرب یافت. اما با همه تفاوتی که میان نگاه و حاصل کار وجود دارد، می توان در یک موضوع عَرَضی میان آنها پل زد و مقایسه ای هم انجام داد. این فصل مشترک، تاثیرات اجتماعی موسیقی است. این تاثیرات بالطبع متقابل است. آنچه یک آهنگساز به عنوان ماده خام ساخت ملودی از اجتماع می گیرد و در نهایت آنچه او به جامعه ارائه می کند، می تواند در یک فرایند پیچیده انسانی و فرهنگی بررسی شود.
در اینجا این پرسش به میان می آید که وقایع انسانی و اجتماعی تا چه اندازه بر تولید و ساخت یک اثر موسیقی موثر است؟ سپس باید به این برسیم که تحولات رفتاری و نگاه انسان هنرمند به جامعه در خلق یک اثر موسیقی تا چه حد موثر است؟ می بینید که با دو پارامتر بیرونی و درونی می خواهیم به خلق یک اثر موسیقی نگاه کنیم. اینکه کدام یک از این دو مبنای نگرش، در خلق اثر موسیقی موثرترند، می¬باید آثار و پیشینه آنها را نگاه کرد تا به نتیجه ای سالم و دقیق رسید.
آنچه مسلم است اینکه، یک واقعه انسانی ـ اجتماعی در بستر تاریخ و جامعه، مولد یک اثر هنری است و این چیز غریبی نیست. در ادبیات و سینما و نقاشی و موسیقی، نمونه های بسیاری را می توان شمرد. اما آنچه به غنای یک کار هنری می افزاید، نگاه انسان هنرمند به آن واقعه است. در اثر هنری اگر به دنبال کاری خلاقانه و نگاهی هنرمندانه به معنی آفرینش یک اندیشه باشیم، حضور انسان را در متن یک واقعه به وضوح می بینیم.
۳) برگردیم به آریان و کریس دی برگ و موسیقی پاپ. موسیقی پاپ، همانگونه که از نامش بر می آید، با عموم مردم سر و کار دارد. یعنی موسیقی مردمی است که می توانند اهل هر فرقه و اندیشه و طبقه اجتماعی و اقتصادی باشند. پس بالطبع آنچه در این موسیقی شکل می گیرد، نیازهای عادی و عواطف ساده مردم در قالب یک ملودی و ترانه سبک است. این نیازها دقیقاً در ترانه ها و ملودی های موسیقی پاپ خود را نشان می دهد.
با توجه به شواهد و تاریخچه مختصر موسیقی پاپ ـ که هنوز به صد سال هم نرسیده ـ می توان خاستگاه موسیقی پاپ را شهر و تمدن مدرن دانست.
اگر موسیقی قرن نوزدهم، در شکل موسیقی کلاسیک ـ هنر طبقه اشراف و روشنفکران ـ و موسیقی محلی و فولکلوریک ـ موسیقی مردم عادی و روستایی ـ شنیده می شود، موسیقی دیگری از دهه های نخستین قرن بیستم شکل می گیرد که نه در قالب کلاسیک است و نه به نغمه های محلی و روستایی می ماند. شکل و محتوای این موسیقی که به نظر من بر گرفته از فرهنگ شهرنشینی و آپارتمان و اتوموبیل و سرعت است، مبنای دیگری را در موسیقی جهان می سازد که تا کنون به جای مانده و طرفدارنش هم ازدل طبقات شهر نشین جوامع بوده اند.
موسیقی جامعه روستایی ـ و یا به تعبیری موسیقی و محلی و فولکلوریک ـ مختصات خود را داشته و دارد. همان آرامش و شادی درونی روستا و طبیعت را به شنونده می رساند. اما این موسیقی در صدای بوق ماشین ها و برق نئون ها و زیر سایه برج ها ر خیابان های شهر، هم ساز نیست و نغمه ای ناساز است. پس شهر موسیقی خود را می خواهد. آنجا دشت و دمنی نیست که چوپانی دِلِی دِلِی کند و یا عاشقی کولی، ساز بر دوش، نغمه اش را در گلو بریزد.
موسیقی پاپ، نیاز موسیقایی جامعه جوان شهری است. ترانه های عاشقانه، ترانه هایی که موقعیت انسان معاصر را در شهر صنعتی با آسمانخراش هایش تصویر می کند، ترانه هایی که نگاه گوینده اش به جهان و هستی را موسیقایی می کند، ترانه هایی که از جنگ متنفراند، ترانه های انقلابی و سیاسی و ... همه در دل موسیقی پاپ جا می گیرند. اما آنچه در موسیقی پاپ در همه جای دنیا حرف مشترک است، انسان است.
اهل موسیقی پاپ در همه دنیا، راوی موقعیت انسان معاصر در جهان اند. انسانی که عاشق می شود، رقیب دارد، معشوق دلش را می شکند و بی وفایی می کند، دوستش، برادرش، پدرش، همسرش و کودکش در جنگ کشته می شوند، انسانی که از فقر و محرومیت دلش به درد می آید و زجر می کشد... این یعنی نگاه انسان هنرمند، به انسانهای زنده در جهان امروز ما.
۴) اجرای مشترک کریس دی برگ و گروه آریان، آورده های بسیاری را در فرهنگ و موسیقی ما به دنبال دارد.
نزدیک شدن ما به موسیقی جهانی و رسیدن به معیارهای پذیرش یک موسیقی پاپ سالم، یکی از مهم¬ترین نتایج چنین اجرایی است. اینکه ما در منظومه موسیقی پاپ جهان چه مقام و جایگاهی داریم و آیا غیر از ایرانیان مقیم در خارج از کشور، غربیان هم به جز کنجکاوی، ارتباطی با موسیقی پاپ ما برقرار می کنند یا نه؟ بحثی است که با اجراهای مشترک گروه های ایرانی و خارجی می تواند به جریانی موثر در رشد موسیقی پاپ ما و علاقه مندی دیگران به موسیقی ما کمک کند. نکته دیگر در اجرای مشترک کریس دی برگ و گروه آریان، پیوند دو نسل از شنودگان موسیقی در ایران است. بی شک آریان، گروه موسیقی نسل جوان است. لحن دوستانه، ارائه ترانه های ساده، بیان لطیف عواطف و خواسته های یک جوان با زبانی ساده و ملموس، از ویژگی هایی است که توانسته پیوند خوبی میان گروه آریان و نسل جوان برقرار کند.
اما کریس دی برگ در ایران به اندازه ای شناخته شده هست که تضمین کننده فروش یک آلبوم باشد. اما او خواننده اول نسل جوان ما نیست. او خواننده محبوب یک نسل پیش تر است که اصلا مواجهه اش با موسیقی به کلی با نسل جوان امروز متفاوت بوده است. اگر یک نسل پیش برای پیدا کردن و شنیدن یک آلبوم از کریس دی برگ باید هزار مکافات می کشید، نسل جوان امروز، آلبوم صوتی و تصویری گروه آریان را با بهترین کیفیت و شرایط می خرد و در هر جایی هم که خواست می شنود. پس این دو نوع مواجهه با موسیقی در دریافت آنها از موسیقی هم اثر می گذارد. پس آن نسل پیشین در شرایط مساوی نمی تواند شنونده آریان باشد و فکر می کنم کریس دی برگ را ترجیح بدهد. کریس دی¬برگ نوستالژی دهه ۶۰ آن نسل پیش است و حالا حضورش در ایران و شنیدن صدایش با یک گروه ایرانی می تواند به اندازه حضور دیه گو مارادونا در ورزشگاه آزادی و یا رابرت دنیرو در سینما آزادی جذاب باشد.
حضور کریس دی برگ در ایران و اجرای برنامه مشترک با آریان به هر دلیلی که باشد و دعوت از سوی کارگزار ایرانی انجام شده باشد و یا آریان، انتخاب کریس دی برگ باشد، در ثمرات آن برای موسیقی پاپ ما و به خصوص گروه آریان تاثیری نخواهد داشت. چه بسا که انتخاب آریان از سوی کریس دی برگ برای آریان و موسیقی ما اهمیت بسیار دارد و در حالت دیگر، انگیزه های دیگری مانند استفاده از شهرت کریس دی برگ و شهرت خواهی جهانی آریان را بشود حدس زد.در حالت اول شهرت جهانی کریس دی برگ انگیزه ای قوی برای پذیرش این کار است. او نه تنها در ایران بلکه در تمام جهان هنرمندی با شخصیت و محبوب است. کمتر کسی را می توان در ایران سراغ گرفت که اگر ترانه ای هم از او نشنیده باشد، نام و کارش را نداند. در این حالت دو تیر به هدف می خورد؛ هم آلبوم در ایران به خوبی می فروشد و هم موسیقی پاپ ایران و گروه آریان جهانی می شود.
آریان اولین گروه پاپ منسجم ایرانی بعد از انقلاب است. چرا که عمده پاپ خوان های ما منفرد عمل کرده اند و در نهایت همکاری یک خواننده و آهنگساز بوده است.
آریان در این مدت فعالیت، همانند اسلاف خود در موسیقی پاپ از عشق و امید و غم هجران و دوری و گاهی هم از بودن و وصل گفته اند. در این بین، ترانه هایی هم از وطن و حضرت علی هم می شنویم. آثار آریان در این مدت، بخش قابل توجهی از جریان موسیقی پاپ امروز را مورد توجه قرار داده است. آرامش در اجرای آنها و همانطور که گفتم ترانه های ساده و عاطفی، در میل جوانان به این گروه بی تاثیر نبوده است. گروه آریان چون خود جوان بودند ( و هستند ) آنچه را هم می ساختند و اجرا می کردند، شکلی جوانانه داشت. این درشکل و محتوا خود را نشان می دهد.
اما کریس دی برگ موسیقیدانی پیامبر وار است. او آموزه های مذهبی قوی دارد. این آموزه ها در کار او به وضوح دیده می شود. کریس دی برگ می خواهد منجی انسان امروز باشد و مدام به او هشدار می دهد از وضع جامعه امروز. در ترانه هایش از جنگ متنفر است و برای او جنگ در عین بی عقلی است. او برای لبنان هم ترانه می سازد و می خواند.
در ترانه های کریس دی برگ، انسان موعود ظهور می کند. او آموزه های مذهبی خود را در آثارش با لحنی پیامبر گونه می خواند. او به آرمانهای بزرگ انسانی مانند عدالت و آزادی پایبند است. اما با این همه از آسمان به زمین هم می آید و جامعه خودش را با همه زشتی هایش تصویر می کند. دلش از فقر و خشونت به درد می آید و به دنبال نیکی در جهان امروز است. می خواهد که ؛ دوستش، محبوبش، معشوقش و در یک کلام انسان در کنارش باشد. او نیاز انسان امروز را عشق می داند. اینها مضمونهای اصلی و بن مایه های فکری کریس دی برگ به عنوان یک موسیقی دان نیکی خواه است. ( البته بررسی آثار و افکار کریس دی برگ زمانی فراختر از این می طلبد.)
شاید در ظاهر میان آنچه گروه آریان به دنبال آن هستند با چیزی که در منظومه فکری کریس دی برگ می گذرد فاصله بسیاری باشد. اما عشق، امید، دوست داشتن، بخشیدن، شب، و از همه مهم تر شادی درونی انسانها موتیف های مشترک میان آریان و کریس دی برگ است.
در کنار شهرت کریس دی برگ در کسوت یک خواننده برتر در جهان، نظام فکری و ایمان خواهی او در آمدنش به ایران بی تاثیر نبوده است. او خاور میانه را برای اجرای برنامه های موسیقی خود انتخاب کرده و این در راه صلح خواهی و دوری از سیاستهای جاری در روابط میان کشورهاست.
سعید اسلام زاده