پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


هیچ چشمی از سماع آگاه نیست


هیچ چشمی از سماع آگاه نیست
مولانا هر چند که همواره مورد توجه اهل ادب بوده است و هواداران خاص خودش را در هر نسلی به هم‌راه داشته است، اما قابل انکار نیست که در سال‌های اخیر مورد توجه موج عظیمی از مشتاقان قرار گرفته و در پی آن جمعیت بسیاری را به قونیه کشانده است. اغلب گردش‌گرانی که از قونیه باز می‌گردند از رقصی موسوم به سماع سخن می‌رانند و با حال و هوایی خاص شیفته‌گی‌شان را نسبت به این مراسم عرفانی ابراز می‌دارند.
چندی پیش در خبرها آمد که گروه موسیقی شمس (به سرپرستی کی‌خسرو پورناظری) در مجموعه‌ی سعدآباد با هم‌راهی گروه رقص سماع که از قونیه دعوت شده‌اند، در صدد برگزاری اجرایی تازه‌اند با نام «بر آف‌تاب خلیج فارس». جدا از نوای دل‌نشین موسیقی این گروه، بسیاری از مشتاقانی که امکان سفر به قونیه برای‌شان مقدور نبود و علاقه‌مند تماشای این مراسم عرفانی بودند، اقدام به تهیه‌ی بلیت این کنسرت کردند.
چهارشنبه شب، که اولین شب اجرا بود، در مجموعه حضور یافتیم و بی‌صبرانه به انتظار نشستیم. پیش از آغاز، پورناظری سربسته حرف‌هایی در باب مشکلاتی که برای اجرای این کنسرت در پیش پایشان وجود داشت، زد. اشاره‌ی کوتاهی هم کرد به بخشی از برنامه که به ناچار مجبور به حذف آن شده‌اند و از تلاش‌شان برای کسب مجوز اجرای بخش‌های حذف شده، در شب‌های آینده سخن راند. کوتاه سخن گفت چرا که علاقه‌یی نداشت بیش از این خاطرِ حامیان واقعی موسیقی سنتی ایران را با تلخی‌هایی که گریبان‌گیر خودشان است، مکدر کند.
پر از شوق برای آغاز بودیم و دقیقاً ندانستیم صحبت از کدام بخش است. مثلا فکر کردیم شاید به خاطر استفاده از سازهای کوبه‌یی، یکی دو قطعه‌ی موسیقی حذف شده‌اند. یا مثلا استفاده از صدای خانم نجمه تجدد محدودتر شده است. از آن‌جا که پنج مرد ملبس به همان لباس و کلاه معروف پشت سر گروه نشسته بودند، خیال‌مان راحت بود که سماع سر جایش است و لااقل در دید خود من، حلاوت اولین بار سماع دیدن، تلخی نبود ِ آن دیگری‌ها را کم‌رنگ می کرد. سازها کوک شدند و اجرا آغاز شد. قطعه‌یی پشت قطعه‌ی دیگر. زمان تنفس آمد و بعد هم به پایان رسید و باز قطعه‌یی پشت قطعه‌ی دیگر. هر بار که صدا اوج می‌گرفت و شوری در دل‌مان می‌افتاد، حس می‌کردیم الان است که باید مردان بایستند و بچرخند و ... سماع کنند! اما هر بار همان سکوت بود و سکون.
اجرا تمام شد و البته که به لطف روی‌کرد نوین گروه شمس به موسیقی اصیل ایرانی خیلی‌ها سرمست بودند و صد البته راضی از این که تا آن ساعت شب با صبر و حوصله ماندند. هرچند در هوای کمی سرد و صندلی‌های آزاردهنده و تلویزیون بزرگی که گوشه‌ی سمت چپِ بالای آن مرتب سیاه می‌شد. هرچند که برنامه یک ساعت دیرتر شروع شد و صدای منگنه زدنِ پوسترهای تبلیغاتی دور تا دور سالن کمی آزاردهنده بود و خاموش شدن دو نورافکنی که مستقیم به چشم‌ها می‌تابید، یک ساعت به طول انجامید. اما بعضی‌ها هم، بیش‌تر برای دیدن سماع آمده بودند و ناراضی و شاکی چیزهایی زیر لب می‌گفتند.
در این میان، شاید از همه چیز مهم‌تر، حرکت اعتراض‌آمیز و ستودنی مردان ملبس به لباس سماع بود که حضور را بر غیبت ترجیح داده بودند و با صبوری‌یی وصف‌ناشدنی، ساعت‌ها خشک و بی‌حرکت در حضور شور شیداوار نوای موسیقی نشستند و معترضانه سکوت کردند. هرچند که کسی دیوانه‌وار بر دل‌شان می‌کوبید تا برخیزند و سماع کنند.
می‌دانم که مطمئناً گروه، تمامی هزینه‌های مربوط به آن‌ها را تقبل کرده است، اما نمی‌دانم با وجود این که شهریور سال پیش نیز این گروه برنامه‌ی مشابهی هم‌راه با رقص سماع در مجموعه‌ی سعدآباد داشتند و بلیت‌های کنسرت اخیر نیز از خیلی پیش‌تر به فروش رسیده بود، چرا پورناظری می‌گفت که تا همین شب قبل هم گروه نمی‌دانست که این برنامه اجرا خواهد شد یا نه!
گویی دیگر هنر و هنرمند را شأن و اعتباری نیست و «حق الناس» به راحتی پای‌مال می‌شود. از احقاق حق و اعاده‌ی آب‌رویش هم که بگذریم، نه کسی عذر می‌خواهد و نه توضیحی می‌دهد. چه زیبا می‌گوید ملای روم:
چون غرض آمد، هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد**
شادی بیان
* برگرفته از مثنوی معنوی،(تیتر)
** باز هم از مثنوی معنوی.
منبع : دو هفته نامه فروغ