یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


بالاخره علم اقتصاد چیست


بالاخره علم اقتصاد چیست
قصد دارم با ارائه و تحلیل تعاریف متفاوت از علم اقتصاد و دستیابی به یک تعریف مشخصی از آن، مرز آن را با سایر علوم اجتماعی روشن کنم؛ این کار از این حیث اهمیت دارد که گاهی مشاهده می شود برخی رویکردهای غریب در چارچوب مسائل اقتصادی می اندیشند و می نویسند بی آنکه در چارچوب علم اقتصاد بیندیشند و بنویسند و در همان حال، مدعی اقتصاددان بودن هستند.
یکی از نخستین و معروف ترین تعاریف علم اقتصاد، به قرن ۱۹ و توماس کارلایل برمی گردد. او اقتصاد را «علم ملال انگیز (dismal science)» می نامد. بنا به روایتهای مکرر، منظور کارلایل از این تعریف، همان الزامات ضدآرمانی(anti-utopian) اقتصاد بوده است. بسیاری از آرمانگرایان، به امکان وجود یک جامعه وفور بدون تنش اعتقاد داشته و بر این باورند که نتایج خوب از انگیزه های خوب نشأت می گیرد و انگیزه های خوب به نتایج خوب منتهی می گردد. اقتصاددانان همواره بر سر این مسئله مجادله داشته اند؛ توماس مالتوس و دیوید ریکاردو با این نوع نگرش مخالف بودند.
استنلی جونز، در همین قرن، علم اقتصاد را «مکانیک مطلوبیت و خودنفعی» تعریف نمود. از این دید، اقتصاد را می توان علمی اجتماعی تلقی نمود که درباره نتایج کنش های آدمیان بر اساس خودنفعی (self interest) کنکاش می کند. خودنفعی به این معناست که شخص سعی می کند با داشته های خود بهترین کار ممکن را برای خود انجام دهد.
آلفرد مارشال در کتاب معروفش «اصول علم اقتصاد»(۱۸۹۰)، به مثابه پرنفوذترین کتاب درسی اقتصاد در اواخر قرن ،۱۹ علم اقتصاد را «مطالعه بشر در کسب و کار معمول زندگی» تعریف می کند. او ادامه می دهد که علم اقتصاد، آن بخشی از کنش فردی و اجتماعی را که با اکتساب و استفاده از نیازمندیهای مادی رفاه ارتباط تنگاتنگ دارد، آزمون می کند. بدین سان، علم اقتصاد از یکسو، مطالعه ثروت و از سوی دیگر، بخشی از مطالعه انسان است. به نظر مارشال، وجه دوم علم اقتصاد(مطالعه انسان)، مهم تر از وجه اول است.
به نظر لیونل رابینز(۱۹۳۲)، علم اقتصاد عبارت است از علمی که رفتار انسانی را در ارتباط بین اهداف معین و وسایل کمیابی که کاربردهای مختلف دارد مطالعه می کند.
پل ساموئلسون و نوردهاوس در سال ۱۹۴۸ کتابی را با عنوان «علم اقتصاد» منتشر کردند که تا سال ۲۰۰۴ ، ۱۸ بار چاپ و ویرایش گردیده است. این کتاب به بیش از ۴۱ زبان ترجمه شده است. این اقتصاددانان، علم اقتصاد را چنین تعریف می کنند: مطالعه این که جوامع چگونه از منابع کمیاب برای تولید و محصولات ارزشمند و توزیع آنها در میان افراد مختلف استفاده می کنند. ساموئلسون را گاهی «پدر علم اقتصاد مدرن» نیز می نامند.
پروفسور منکیو، که کتابش با نام «اصول علم اقتصاد»(Principles of Economics) به فارسی (با نام «مبانی اقتصاد») هم ترجمه شده است، می گوید علم اقتصاد (economics)، مطالعه چگونگی تخصیص منابع کمیاب است. این تعریف را می توان پذیرفته شده ترین تعریف در میان اقتصاددانان است. منکیو در تشریح این تعریف ادامه می دهدکه در اغلب جوامع، تخصیص منابع بر اساس کنش و واکنش میلیون ها انسان صورت می گیرد از همین رو، اقتصاد عبارت است از مطالعه چگونگی تصمیم گیری مردم. همچنین، اقتصاددانان چگونگی ارتباط متقابل میان آدمیان را مطالعه می کنند. علاوه بر این، اقتصاددانان نیرو ها و روندهای اثرگذار بر کل اقتصاد را بررسی می کنند. بدین ترتیب، منکیو سه تعریف برای علم اقتصاد برمی شمارد.
اقتصاد (economy) نیز همانا متشکل از رفتار متقابل مردمی است که با یکدیگر زندگی می کنند. با این تعاریف، منکیو سه موضوع اصلی علم اقتصاد را چنین برمی شمارد: ۱- مردم چگونه تصمیم می گیرند ۲- مردم چگونه با یکدیگر ارتباط دارند ۳- اقتصاد در مجموع چگونه کار می کند.
لیارد و والترز(۱۹۸۶)، معتقدند علم اقتصاد عبارت است از ایجاد بهترین چیزها؛ یعنی انتخاب با رعایت محدودیتها. روش علم اقتصاد در هر شرایطی همانا بهینه کردن مقید است. در واقع دو مسئله اقتصادی جامعه که علم اقتصاد باید پاسخگوی آن باشد عبارتند از: ۱- عوامل تولید چگونه باید به محصولات تخصیص داده شود (چه چیز و چگونه باید تولید شود ) ۲- این محصولات چگونه باید میان شهروندان توزیع شود (برای چه کسی باید تولید شود ).
در پایگاه اطلاعاتی دانشگاه پرینستون علم اقتصاد چنین تعریف شده است: شاخه ای از علوم اجتماعی که با تولید، توزیع و مصرف کالا ها و خدمات و مدیریت آنها سروکار دارد.
در پایگاه اطلاعاتی مؤسسه میزس آمده است: علمی تئوریکی است که درکی از معنا (meaning) و روایی (relevance) کنش های انسانی فراهم می کند. موضوع این علم، اشیا(Things) و ابژه های مادی (material objects) نیست بلکه معانی و کنش های انسانی است.
برخلاف تعاریف فوق، هستند اقتصاددانانی که هنوز به وجود تعریف واحدی برای علم اقتصاد قائل نیستند؛ به طور نمونه، هندرسن و کووانت(۱۳۷۶)، معتقدند تعریف دقیقی از اقتصاد در دست نیست و محدوده این علم مدام در حال تغییر است. با این حال، این گونه اقتصاددانان که به وجود تعریف دقیقی برای این علم قایل نیستند به ارائه یک تعریف مورد توافق اقتصاددانان می پردازند؛ هندرسن و کووانت با این رویکرد انتقادی، علم اقتصاد را علمی اجتماعی تعریف می کنند که همه فعالیتهای فردی و جمعی مربوط به تولید، مبادله و مصرف کالا ها و خدمات را در بر می گیرد. از دید این اقتصاددانان، تعریف رایج اقتصاد دارای نقص است؛ طبق تعریف رایج، علم اقتصاد علم استفاده از منابع محدود به منظور تولید نیازهای انسانی است. این تعریف زمانی کافی خواهد بود که به طور وسیع به کار رود به نحوی که منابع استفاده نشده و شرایط تولید کالاهای نهایی نیز در آن دیده شود و مورد توافق اقتصاددانان باشد. دقت داریم که هدف اصلی علم اقتصاد همچون هر علم دیگری عبارت است از تبیین و پیش بینی. لذا در این علم، نظریه با تجربه در هم می آمیزد.
در همه این تعاریف سه نکته مهم مشاهده می شود؛ نکته اول به ماهیت تعریف علم اقتصاد بر می گردد؛ همه این تعاریف بر اتفاق نظر و اجماع اقتصاددانان مبتنی است هرچند که این سخن به معنای «غیرواقعی» بودن این تعاریف نیست و نمی توان از این نتیجه گرفت که اقتصاددانان در دام نظریات خود گرفتارند. این نتیجه گیری ما را به سمت پذیرش دو تعریف از سوی اقتصاددانان سوق می دهد که از نظر انطباق با واقعیت معتبر است. این دو تعریف، یا همان دو نکته دوم، عبارتند از:
۱) مطالعه چگونگی تخصیص منابع کمیاب به خواسته های آدمی
۲) مطالعه رفتار متقابل آدمیان از نقطه نظر تولید، توزیع و مصرف.
حمید پاداش
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید