چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

لطیفه‌های رسیده در هفته چهارم بهمن ماه


لطیفه‌های رسیده در هفته چهارم بهمن ماه
اولی: می‌خواهم برای علی نامه بنویسم. دومی: توكه آدرسش را نداری. اولی: در نامه می‌نویسم كه حتما آدرس را برایم بفرستد.
□□□
روزی ساده لوحی به تماشای مسابقه دو می‌رود. به او می‌گویند به نفر اول این مسابقه، جایزه نفیسی اهدا خواهد شد. او با تعجب می‌پرسد: «پس نفرات دیگر برای چه می‌دوند؟»
□□□
پدر: پسر جان، من می‌روم بیرون. اگر آقایی به نام سعیدی آمد و با من كار داشت، بهش بگو من فردا منتظرش هستم. پسر: پدر جان اگر نیامد چی بهش بگویم؟»
□□□
اولی: خوش به حال جوجه تیغی. هیچ وقت بیمار نمی‌شود. دومی: چرا؟ اولی: چون همیشه از طب سوزنی استفاده می‌كند!
□□□
از شخصی می‌پرسند:« كجا می‌روی؟» می‌گوید:« جایی نمی‌روم، دارم برمی‌گردم!»
□□□
پس از آن كه پدر همراه پسرش نفس زنان به بالای قله كوه رسیدند، پدر به پسر گفت: «پسرم بیا نگاه كن آن پایین چه قدر زیباست!» پسر جواب داد: «من كه از اول گفتم آن جا بمانیم و بالا نیاییم.»
□□□
معلم: سه منطقه را نام ببر كه در آن نفت وجود دارد. دانش آموز: خانه ما، خانه شما و مغازه حسن آقا نفت فروش!
□□□
معلم ورزش: دخترم یك نفس عمیق بكش! دانش آموز: اجازه، نمی‌توانم. معلم ورزش: چرا؟ دانش آموز: چون مداد رنگی نیاورده‌ام!
□□□
مشتری كم مویی به سلمانی می‌گوید: «شما باید از من پول كمتری بگیری.» سلمانی جواب می‌دهد: «من به این علت از شما پول بیشتری می‌گیرم چون مجبورم در سر شما دنبال مو بگردم!»
□□□
یك نفر یك خوشه كوچك انگور خرید و به منزل برد و به هر كدام از بچه‌هایش یك حبه داد. یكی از بچه‌ها پرسید: «بابا چرا یك حبه؟» مرد جواب داد:« بچه جان، بقیه‌اش هم همین مزه را دارد!»
□□□
مردی برای خریدن چتر به چتر فروشی می‌رود. فروشنده، چتر سوراخی به او می‌دهد. وقتی با اعتراض خریدار روبه رو می‌شود می‌گوید: «عیبی ندارد ناراحت نشو! این طوری بهتر می‌توانی ببینی كه باران بند آمده یا نه!»
□□□
گدا: «آقا تو رو خدا به من هزارتومان بدهید، ناهار بخورم.» عابر:« پول نمی‌دهم ، ولی بیا برایت یك پرس غذا بخرم.» گدا:« نه ، نخواستم، امروز برای هزار تومان ، شیش دفعه ناهار خورده‌ام.»
منبع : مطالب ارسال شده