پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

کاش من کبوتری تو صحن با صفات بودم


کاش من کبوتری تو صحن با صفات بودم
کاروان کبوتران بی پر و بال، توا نجویان آسایشگاه معلولین شهید فیاض بخش (عبدا... هنری)، ساعت ۹/۳۵ دقیقه یک روز زمستانی که بیشتر به هوای بهار می ماند، ضلع غربی باغ نادری، چهارراه شهدا به سمت حرم مطهر حضرت رضا(ع) در حرکت است.
بیش از ۱۵۰ نفر از معلولان آسایشگاه همراه با خدمتگزارانشان، در حرکتی نمادین به آستان بوسی حضرت رضا(ع) می روند. خودم را به سیل جمعیت می رسانم و با یکی از بچه ها همصحبت می شوم. فاطمه، ۱۵ سال دارد و از کودکی در این آسایشگاه زندگی می کند. چهارمین بار است که به حرم می آید. وقتی می پرسم از آقا چه می خواهی، آرام و صبور می گوید: شفای همه بیماران.
کمی آن طرف تر، علی کوچک را می بینم، او هم معلول جسمی و حرکتی است، اما می تواند با کمی لکنت زبان صحبت کند. هنوز به او نرسیده ام که می گوید من هم امام رضا(ع) را دوست دارم. وقتی از علی می خواهم از حرفهای نگفته اش با آقا بگوید، پهنای صورت معصوم و بی قرارش را اشک می گیرد و فقط گریه می کند و دیگر هیچ... .
کاروان همچنان حرکت می کند تا به نزدیک ورودیهای حرم می رسد، ناگهان صدای خسته ای شروع به خواندن می کند:
ضامن آهو رضا، لاله خوشبو رضا... . و صدای همهمه و ناله های سوزان عابرانی که در حال حرکتند، به گوش می رسد. همه می پرسند این معلول که می خواند کیست؟ و انگار صدای او هم آشنای همه بچه های فیاض بخش است، همه به او می گویند محسن. و محسن همچنان در میان دوستانش بندبند اشعار را می خواند.
آقا! این صدای محسن است، تو صدای معصوم این پروانه دل سوخته را می شنوی، آقا! از دستهای آسمانی ات چیزی کم نمی شود که گره های نگشوده این زائران خسته دل را بگشایی.
مهربان من! این جمعیت عاشق به شوق زیارت تو آمده اند. آمده اند تا دلهای بی قرارشان را به شبکه های طلایی ضریحت گره بزنند. و این صدای محسن است که همچنان به گوش می آید... .
کاش که من کبوتری تو صحن با صفات بودم
سایه بون حرم و گلدسته طلات بودم...
و کبوتران پر و بال شکسته عاشق همچنان می آیند و می آیند تا به حریم آسمانی امام هشتم(ع) نزدیک شوند و آستان بوس آن امام مهربان باشند و اینجا مقابل گنبد طلایی می ایستند تا اذن دخول بگیرند، آخر میهمان بدون اذن صاحب خانه داخل نمی شود؛ ءادخل یا رسول ا...، ءادخل یا حجهٔ ا...، ءادخل یا ملائکهٔ ا... .
و آرام و صبور در حالی که در دلهایشان دریایی از حرف با حضرت رضا(ع) دارند، وارد می شوند... . آقا! آنها هم آمده اند تا از خیل عاشقانی باشند که در رحلت جد بزرگوارت رسول خدا(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) تو را تسلی دهند، اما چه کسی فرزندت جواد(ع) را در غم از دست دادن تو، تسلی می دهد؟! ...
و بچه ها یکی یکی به حرم می آیند و در مقابل پنجره فولاد و آن سقاخانه طلایی می ایستند و زیارت نامه می خوانند، چون می دانند، حضرت رضا(ع) مهربانتر از آن است که سلام زائرانش را بی جواب بگذارد. سلام می دهند، پنجره فولاد را در آغوش می گیرند و با دلی سرشار از امیدواری و نشاط برمی گردند و من می مانم حسرت این زیارت دلنشین و آرزو می کنم امام هشتم(ع) زیارت همه ما را به حرمت این کبوتران دلخسته قبول کند.

ملیحه پژمان
منبع : روزنامه قدس