یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


حواس مان به پیاده روها باشد


حواس مان به پیاده روها باشد
سال ها پیش، یک منتقد امریکایی در جایی به دیگر منتقدان سینما توصیه کرده بود؛ «اگر در پیاده رو با فیلمسازی که از روبه رو می آید برخورد کردید، بلافاصله مسیرتان را عوض کنید. چون وقتی با او روبه رو شوید، ناچار خواهید شد، درباره فیلم بعدی او مطلبی ستایش آمیز بنویسید.» راستش آن زمان با خود فکر می کردم چه پیشنهاد غیرانسانی و احمقانه یی، یعنی چه که آدم از روبه رو شدن با فیلمسازان پرهیز کند. ناسلامتی ما ایرانی هستیم و اهل دوستی و محبت و صفا و از این حرف ها.
ولی دیرزمانی نگذشت که متوجه شدم او پربیراه هم نگفته است و این زمانی بود که اتفاقاً با برخی فیلمسازان روابط حسنه گرمی داشتم و با یکی شان خیلی بیشتر. تا حدی که احساس می کردم روابط ما دارد به روابط رئیس و مرئوسی یا ارباب و رعیتی تبدیل می شود. دلیلش هم کاملاً روشن بود. آن فیلمساز تصورش از دوستی و روابط دوستانه این بود که طرف مقابل در حد کارگزار او عمل کند. اما من از سر غرور کویری و احساس تعهدی که نسبت به کارم داشتم، هرگز نتوانستم خود را متقاعد کنم که مثل برخی همکاران دیگر، به کارگزار ایشان تبدیل شوم و این بود که به بهانه یی از حریم ایشان خارج شدم.
واقعیت این است که برخی سینماگران از دوستی با منتقدان، توقعی بیش از یک کارگزار یا توجیه گر یا حتی حامی ندارند. تا وقتی به ستایش بی چون و چرای آنها می پردازی، مقبولی اما اگر جایی خواستی موضع شخصی ات را در قبال فیلم های آنها حفظ کنی، تبدیل به دشمن می شوی. طی بیست و اندی سالی که از حضور بنده در این عرصه می گذرد به موارد بسیاری برخورده ام که گاهی کار به دعوا و جار و جنجال هم رسیده است. البته هستند منتقدانی که دوست دارند زیر سایه فیلمساز یا فیلمسازانی قرار گیرند تا اعتباری به دست آورند. اما کدام اعتبار؟ اعتبار هر منتقدی به سواد، نگاه، موضع و صراحت لحن و بیان او است، نه همنشینی و همدمی با فلان و بهمان فیلمساز نام آور. و البته یادآور شوم که در میان سینماگران خوب این سرزمین، هستند کسانی که خود را از حمایت منتقدان و برقراری روابط دوستانه و نزدیک با آنها، بی نیاز می دانند و این بسیار خوب است. نمونه اش ناصر تقوایی و داریوش مهرجویی است که تا آنجا که اطلاع دارم، هرگز اهل این جور بده بستان ها نبوده اند.
یادم هست سال ها پیش نقد تند و تیزی علیه فیلم «ای ایران» تقوایی نوشتم و در آن الفاظی را به کار بردم که هنوز هم از آن مطلب احساس گناه می کنم. ولی یکی، دو ماه پس از آن، برای اولین بار در جایی با تقوایی روبه رو شدم. بی آنکه عصبانی باشد، فقط یک جمله پرسید؛ اینکه «واقعاً ای ایران فیلم مبتذلی است؟» همان جا از آن جمله احمقانه خود عذرخواهی کردم و تمام. طی ۱۰ ، ۱۵ سالی که از رابطه نسبتاً دوستانه من و تقوایی می گذرد، هرگز ندیدم از من توقع داشته باشد درباره آثارش نقد جانبدارانه بنویسم. اگر به ستایش «کاغذ بی خط» پرداختم به خاطر خود فیلم بود و این نکته یی اساسی و مهم است؛ اینکه بزرگ ترین و مطمئن ترین حامی یک فیلمساز، اثر اوست. آنهایی که دربه در دنبال دوستیابی در میان منتقدان هستند، کسانی اند که از خلق آثار ارزشمند و خودکفا عاجزند.
اما باید بپذیریم که این حرفه، یعنی حرفه نقد طی سال های اخیر، برای برخی تازه از راه آمده ها، تبدیل به دستاویزی شده است برای رسیدن به آب و نان و شهرت و خیلی چیزهای دیگر. هرچند اکراه دارم اما باید اشاره کنم که برخی از منتقدان سال های اخیر، گاهی با تهیه کنندگان برای امور تبلیغاتی و حمایت از فیلم، قرارداد می بندند. نمی خواهم از خودم امامزاده بسازم ولی به هر حال هرکس ذاتی دارد و ذات آدمیزاد هم به این راحتی ها عوض نمی شود. یادم هست سالی که زنده یاد علی حاتمی «دلشدگان» را می ساخت، روزی در محوطه ساختمان بنیاد سینمایی فارابی، با هم روبه رو شدیم؛ خیلی گرم و صمیمانه. در همان ملاقات او پیشنهادی را مطرح کرد که می توانست برای برخی ها وسوسه برانگیز باشد. او گفت؛ «بیا مسوولیت امور مطبوعاتی این فیلم را قبول کن.» گفتم یعنی چی؟ گفت؛ «یعنی اینکه امور مربوط به خبررسانی، نقدها و مصاحبه های این فیلم را تو برنامه ریزی و از طریق دوستانت اجرا کن. این تجربه خوبی است که من سر سوته دلان با فلانی داشتم و خیلی هم موفق بود.»
با وجود عشق و ارادتی که به حاتمی داشتم و هنوز هم دارم و روز به روز هم بیشتر می شود، پیشنهاد او را نپذیرفتم. به او گفتم ترجیح می دهم فارغ از غم نان اگر حرفی دارم درباره این فیلم بزنم. من تجربه و آمادگی چنین مسوولیتی را ندارم. بعدها که ماجرا را برای یکی از دوستان تعریف کردم، گفت؛ «بدبخت چرا قبول نکردی؟» آن وقت ها دبیر دبیرستان های شهرری بودم، با حقوق اندک و اندکی دستمزد بابت نوشته هایم از مجله فیلم می گرفتم که اموراتم را به سختی اداره می کرد. با این وجود، امروز که به آن پیشنهاد فکر می کنم، خوشحالم که نپذیرفتم. چون هر کاری به اعتقاد من، شرافتی دارد.
حرمت امامزاده را هم متولی نگه می دارد. اگر دوست عزیز منتقد سرشناس مان همان سال هایی که به او پیشنهاد می کردم، بند نافش را از فیلمساز وابسته اش می برید و طی دو دهه گذشته این همه توهین و تحقیر را تحمل نمی کرد، امروز ناچار نبود به خاطر اینکه کس دیگری جایش را گرفته، طی یک شبه نقد، این قدر خودش را کوچک کند. اتفاقاً این دوست منتقد، صادق ترین آدمی است که در این حرفه حضور دارد. او حتی نیاز مادی هم به این حرفه ندارد. شغل مهم و پردرآمدی هم دارد. او تنها یک عیب دارد و آن اینکه زود نمک گیر می شود و خیلی هم نازک دل و زودباور است. او به رغم اینکه منتقد فیلم است با اصول فیلمنامه نویسی آشنا نیست. اگر بود، باید سال ها پیش می فهمید که دارد در شکل گیری یک فیلمنامه علیه خودش همکاری می کند.
به هر روی، رابطه بین فیلمساز و منتقد، از جهاتی شبیه رابطه مامور و مجرم است. ته دل هیچ فیلمسازی از هیچ منتقدی راضی نیست. حتی دلش می خواهد سر به تنش نباشد. این رابطه البته محدود به سینمای ایران هم نیست. می گویند برگمان فیلمساز فقید و بزرگ معاصر، نفرت عجیبی نسبت به منتقدان داشته و به همین دلیل گاهی خودش با اسم مستعار، درباره فیلم هایش نقد نوشته است. راستش لزومی هم ندارد که این دو جریان، خیلی به هم نزدیک باشند. هم سویی منتقد و فیلمساز در نهایت به خنثی شدن فیلم ها ختم خواهد شد. هر دو طرف ماجرا باید بپذیرند که معنای تعامل ستایش یکدیگر نیست. بلکه تعامل واقعی و سازنده وقتی اتفاق می افتد که نقد و تحلیل در میان باشد و البته معنای آنچه گفته شد این نیست که از فردا وقتی در پیاده رو با فیلمسازی روبه رو شدیم، راهمان را کج کنیم. نه برعکس خیلی گرم و دوستانه با هم روبه رو شویم اما فراموش نکنیم که ما منتقدیم و او فیلمساز و به عنوان نکته پایانی به یک نمونه از تعامل سازنده میان منتقد و فیلمساز اشاره می کنم.
سال ها است با کیومرث پوراحمد روابط دوستانه یی داریم. اما هرگز ندیدم او از من توقع توجه خاص به آثارش را داشته باشد که برخی شان را همچون «شب یلدا»، «اتوبوس شب»، «به خاطر هانیه» و مجموعه های مجید و سرنخ را فوق العاده دوست دارم. ولی هرگز در نقد و تحلیل آثار او نانی قرض نداده ام که هیچ، گاهی درباره برخی ساخته هایش از جمله «نوک برج» و «گل یخ» تند و تیز هم برخورد کرده ام. ولی باور کنید او حتی اخم هم نکرده است که من حس کنم مثلاً دلخور است. روابط بین ما، به زعم خودم، بسیار سازنده است. من از او بسیار آموخته ام.
احمد طالبی نژاد
منبع : روزنامه اعتماد