پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


کودک در هستی


کودک در هستی
هنگام مواجه با هر پدیده ای از چند منظر می توان بدان نگریست. در صورتی که پدیده را فارغ از زمان مورد بررسی قرار داده، دید هستی شناسی (Ontology) تبیینی عمیق از ذات وجود و هستی، سرشت و ماهیت پدیده، ایده و باور به دست می دهد. اما اگر پدیده را از منظری تاریخی واکاوی نماییم با دو حالت پدیدارشناسی (Phenomenology) و یا معرفت شناسی (Epistemology) مواجه می شویم.
کودک به عنوان وجودی انسانی در نتیجه پدیده ای مستقل و جاری در هستی را می توان از هر یک از این مناظر و صد البته مناظر زیرمجموعه ای دیگری چون جامعه شناسی، انسان شناسی، روانشناسی و... نگریست. از آن جا که به نظر نگارنده این سطور رفتار کودک به عنوان پدیده فیزیکی، روحی و... در هستی بیش از آن که ناشی از ذات تاریخی و عقلانیت وجودی تاریخ بوده ناشی از هستی ذات کودک فارغ از زمان می باشد.
پیش از آن که ذهن او در برابر جامعه شکل گرفته و لذا تحت تاثیر فرایند تاریخی قرار گیرد، وی پدیده ای در هستی بوده و بنابراین کامل ترین نوع بررسی پیرامون کودک بررسی جایگاه او در هستی یعنی نگاه انتولوژیک می باشد.
پیش از آن که بحث ادامه پیدا کند، ضرورت دارد تا در تعاریفی اشتراک حاصل شود. آن چه در این جا پیرامون کودک بیان می گردد موجودی است که از درون رحم مادر خارج شده و دیده بر گیتی گشوده است، قابلیت تجربه جمعی داشته و حس فردی را در زمین (جایگاه هستی شناسانه انسان) لمس می کند.
نوزادی جزیی از دوران کودکی به شمار رفته و کودک درست تا فردی در آغاز دوران مدرسه در روزگار مدرن مورد بررسی قرار می گیرد.
دو نگاه در مبحث هستی شناسی وجود دارد. دسته ای بر این عقیده اند که هستی و انسان دو امر مستقل بوده که صرفا یکی (انسان) در دیگری (هستی) زیست می کند، ولی حرکت او در هستی مستقل از جریان کلی هستی می باشد. این تصویر یک تصویر مجرد، انتزاعی و غیر تجربی بوده و بنابراین فاقد ارزش و صرفا سرگرمی ذهنی بازیگران عرصه فرمانراویی انسان بر طبیعت و نتیجه اش در تاریخ چیزی جز خشونت، تبعیض و... نبوده است .
در نگاه دیگر هر پدیده ای در هستی از جمله انسان و اراده انسان بخشی از هستی بوده و نمی تواند خارج از جریان اراده کلی هستی (قوانین طبیعت) و حرکت تکاملی کیهانی حرکت کند . ویژگی هایی که برای هستی برشمرده شده بی شمار است اما تعدادی از آن ها بنیادین تر بوده و به بحث ما در این جا مربوط می باشد.
از جمله ویژگی هایی که برای هستی معلوم، مشخص و عینی است، خلق، آفرینش، زایش و حرکت است. این هر سه یا چهار جلوه تکامل و حرکت کلی هستی می باشد. بررسی های تجربی کیهان شناسی امروز در جهان اثبات نموده که جهان رو به سوی انبساط، تکامل و زایش دارد. هر پدیده ای که در هستی قرار می گیرد لاجرم ویژگی های آن را با خود داشته، چرا که خود جزیی از هستی و جلوه زایش آن می باشد.
انسان در هستی و مشخصا زمین با دو وضعیت مواجه می باشد. یک وضع طبیعی یعنی آن وضعیتی که انسان با آن متولد می شود و با توجه به ویژگی های انسان می تواند زیست و حرکتی مستقل از دیگر و دیگران داشته باشد. دیگری وضع اجتماعی بوده که موقعیت و جایگاهی جمعی برای انسان قائل بوده و اراده انسان را متاثر از اجتماع و قرارداد اجتماعی می داند . کودک به هنگام تولد با هر دو جنبه مواجه است. اگر تولد عریان طبیعی را وضع طبیعی بدانیم، می بایست وابستگی کودک به مادر، پدر و در کل مسئولین نگهداری وی را زندگی جمعی وی دانست.
اما جدا از آن که کدام وضعیت در مورد کودک پررنگ تر بوده آن چه به وضوح در رفتار کودک دیده شده، این است که کودک در بدو تولد به دنبال خلق، دگرگونی، دگردیسی و زایش است. تلاشی که کودک به گشودن چشمانش در آغازین لحظات تولد کرده، یا حرکت دست و پا و اصولا ظهور احساس نماد زایش و خلق در آغازین روزهای زندگی اوست.
پیش از آن که به ادامه شناسایی وضعیت کودک در هستی پرداخته شود، ویژگی دیگری از هستی مورد بحث قرار می گیرد که در کودک به شدت متبلور است. هستی پویشگر است، هستی جستجوگر و روند تکاملی هستی اگرچه جهت دار اما بی نقشه است. هیچ راه انحصاری وجود ندارد.
کودک پویشگرانه به لمس اندام ها و پدیده های اطرافش می پردازد. او فارغ از جهان ذهنیت های پشت پرده پایش را در آب فرو می برد و طعم آگاهی را با انگیزه و اراده ناشی از پویشگری در عمق وجود خویش احساس می کند. نگاه دیگر به هستی کودک نشان از آن داشته که کودکان در نخستین روزهای زندگی ویژگی های یکسانی فارغ از جنسیتشان دارند که آن هم ناشی از خنثی بودن ذات هستی می باشد .
وضع طبیعی کودک و قرارگیری اجتماعی وی ناگزیر حقوقی را برای وی مشخص می سازد. از آن چه بیان گردید می توان متوجه شد که کودک پدیده ای آزاد، جستجوگر، رو به تکامل، خالق و... بوده و می توان در یک جمله آن گونه که چگوارا قهرمان انقلابی آمریکای لاتین به زیبایی بیان می کند، او را عابر "راه های بی نقشه" دانست. کودک کنشگر است یعنی دقیقا نقطه ای که آزادی او جلوه گر می شود. او اگر چه تولید کننده بوده اما هرگز اهل کار نیست و بدین لحاظ هرگز بردگی در ذات او جای نمی گیرد .
به همین واسطه هرگز نمی توان کودکان را وادار به کار نموده و آنان را از ذات هستی شناسانه خود جدا کرد. وادار کردن کودک به کار جدایی او از مدار هستی خود، تعارض وجدانی و خشونت روحی وی را در پی دارد. نتایج اسف بار کودکان کار در جهان امروز، وضعیت دوران بزرگسالی افرادی که در کودکی وادار به کار می شده اند و هزاران فاجعه بشری ناشی از نادیده گرفتن این حق طبیعی کودک بوده که ناشی از جایگاه وی در هستی می باشد.
در ایران بر اساس عقیده ای سنتی چنین گفته می شود که می بایست کودک از همان اوان کودکی به انجام کار و گاهی کسب درآمد پرداخته تا در فردای اجتماع توانایی رشد داشته باشد. این امر با توجه نتایج ملموس اجتماعی و عینی آن نه تنها سبب رشد اجتماعی کودک نشده بلکه با خارج ساختن وی از هستی خود روند تکاملی او را متوقف ساخته و سبب مرگ خلاقیت، کنشگری و پویشگری وی می شود.
وجه دیگری از کودکان کار در ایران را می توان در بهره کشی از کودکان در قاچاق مواد مخدر دید. در صورتی که به مناطق مرزنشین ایران که گذرگاه های توزیع مواد مخدر هستند مراجعه کرده باشید با کمی جستجو در بازارهای مرزی کودکانی را خواهید یافت که عامل توزیع مواد مخدر بوده و در بعضی از موارد توسط مالکان یا والدین خود معتاد به مواد مخدر نیز شده اند. جاسازی این مواد در معده کودکان از طریق بلع تا کنون منجر به مرگ بسیاری از کودکان بی گناه شده است. کودکانی که گاهی حتی راهنمای کاروان شترهای حامل مواد مخدر از بیابان ها و کویرهای مرکزی ایران هستند. در گفتگویی که دو سال پیش با یکی از عوامل توزیع مواد مخدر در پارک ساعی، عامل توزیع می گفت تا کنون توانسته چندی از کودکان فالگیر پارک را از طریق تطمیع وادار به توزیع مواد کند. در برخی از این موارد شخص کودک نمی دانسته که در حال توزیع چه چیزی می باشد؟
در تمامی موارد ذکر شده در فوق حق کودک در عدم الزام به کار زیر پا گذاشته شده و وضعیت او در جهت تکامل هستی خود دچار آشفتگی شده است، آشفتگی که تا پایان عمر گریبان او و جامعه را خواهد گرفت.
مساله دیگری که جزیی از حقوق کودک ناشی از وضع طبیعی وی بوده، عدم برقراری رابطه جنسی با وی پیش از پایان دوران کودکی توسط شریک جنسی بزرگ سال می باشد. چگونگی روندهای منجر به حقوق طبیعی انسان در باب رابطه جنسی نیاز به بحث هستی شناسانه مفصلی پیرامون انسان داشته و در این مقال نمی گنجد. اما می توان به اختصار چنین گفت که نوع تکامل موجود در رابطه جنسی و راهی که می پیماید با روند تکاملی کودک سازگاری نداشته و چندین مساله برای وی به وجود می آورد.
علوم مختلف هم چون جامعه شناسی، روانشناسی و... به این مساله پرداخته اند اما می توان به صورت کلی گفت از آن جا که ذات هستی کودک با کار (آن چه در صورت وقوع انسان در وضعیت کارگر قرار می گیرد) سازگاری نداشته و رابطه جنسی برای کودک بنا به دلایل فراوان نه ناشی از لذت جنسی که نوعی بهره کشی و در نتیجه زیرمجموعه ای از کار کودک بوده بنابراین برقراری رابطه جنسی از سوی افراد بزرگ سال با کودکان سبب معضلات بسیاری برای آنان می شود.
امروزه متاسفانه باندهای مافیایی بسیاری در مناطق مختلف جهان به خصوص آمریکای جنوبی، آفریقا و شرق آسیا به تجارت گسترده کودکان می پردازند. این امر تا آن جا رشد کرده که قسمت بزرگی از درآمد توریسم این کشورها از تن فروشی دختران و پسران کم سن و سال تامین می شود.متاسفانه آمار دقیقی در مورد ایران وجود نداشته اما آمارهای نیمه رسمی کاهش سن روسپیگری به ۱۳ سال حکایت از شکل نوین تجاوز به حقوق کودکان در ایران دارد. از این مساله اما مهم تر این است که مطابق قوانین ایران دختران می توانند از سن نه سالگی ازدواج کرده و این سن برای پسران ۱۵ سال می باشد.
در هر دو مورد اگر چه در مورد اول فاجعه بسیار اسف بارتر می نماید قوانین مربوطه بر ضد جایگاه هستی شناسانه کودک بوده و خود عاملی برای فجایع بسیار در آینده اوست.
تجربیات بسیاری نشان از آن دارد که کودکان مورد تجاوز قرار گرفته در دوران کودکی ضریب خشونت بالایی در جامعه نشان داده و از لحاظ روانی دچار آسیب های جنسی هستند. اگر که در سایر کشورها مصرف گرایی و سرمایه داری منفی عامل بهره کشی جنسی از کودکان است اما در ایران بر خلاف انتظار بخش عمده ای از این فاجعه مربوط به افرادی است که از لحاظ مالی و امکانات مشکلی ندارند.
طبق آمارگیری که در یکی از دبیرستان های دخترانه در غرب تهران انجام شده در حدود ۳۰% دختران زیر ۱۵ سال و ۵۵% زیر ۱۷ سال تا کنون حداقل برای یک بار رابطه جنسی داشته اند. در نزدیک به ۸۰% این موارد شریک جنسی از افراد فامیل و بستگان نزدیک هم چون برادر، پسر خاله، پسر عمه، خواهر و... بوده که فرد را به زور یا با محرک های ناخواسته وادار به رابطه جنسی کرده اند. در مورد افرادی که با جنس مخالف خود رابطه داشته اند تقریبا در تمامی موارد شریک جنسی آن ها فردی بالای ۲۰ سال بوده است.
در حالی که بخش عمده ای از این دختران ابراز کرده بودند که از رابطه خود لذتی نبرده اما دلیل ادامه روابط خود را رسیدن به سن تکلیف و بلوغ می دانستند. حقیقت این است که در ایران دولت با قانونی کردن ازدواج کودکان نقش عمده را در تجاوز جنسی به کودکان بر عهده دارد.
ذات پویشگر و وجدان در حال شکل گیری کودک در وضع اجتماعی حق دیگری برای او ایجاد می کند. اگر ویژگی های هستی شناسانه کودک در وضع اجتماعی را در نظر بیاوریم می بایست به این نتیجه رسید که کودک نه در حال تبیین که در حال تغییر جهان پیرامون خود می باشد. این تغییر با خود می تواند حوادث، اتفاقات و مسائلی پیش آورد که در اختیار کودک نیست و صرفا از ویژگیهای دوران کودکی اوست.
لذا نمی توان تعریف جرایمی که برای افراد بزرگ سال جامعه ارائه شده را به کودکان تعمیم داد و در برابر ناهنجاریهای اجتماعی از آنان بازخواست نمود. به عنوان مثال کودکان گستاخ و بی پروا هستند، هیچ یک از ما نبوده که در دوران کودکی با کسی به جدال نپرداخته باشد. حال در این دعوا می تواند رخدادهای بسیاری اتفاق افتد که ناشی از تفکر پیشین و توطئه کودک نبوده است. مثلا یکی دیگری را هل داده و سر او به جدولی برخورد کرده و جان بسپارد. متاسفانه در ایران و بسیاری از کشورهای جهان این حق کودک زیر پا گذاشته شده و اشتباهات کودکان مجازات هایی سنگین حتی تا اعدام در پی دارد. نبود سیاستی در جهت هدایت این حس پویشگر و چالش جو کودکان در جهت مناسب تر و به جای آن مجازات کودکان بی گناه خود سبب بحران های بسیاری شده که در آینده پدیدار می گردد.
می بایست برای یک بار برای همیشه به خود و به حاکمانی که در تدوین قوانین دست دارند فهماند که وضعیت کودک در هستی با وضعیت غیر کودکان متفاوت بوده و حقوق جداگانه می طلبد. باید درک نمود که حق آن را نداشته تا کودکان را آینه آمال، آروزها و سبک زندگی خویش دانست و آنان را به سبب متفاوت بودن چه به صورت قانونی و چه با تنبیه بدنی و... آزار داد. بررسی هستی شناسانه کودک نشان می دهد که کودکان در موارد بسیاری اندک و البته در زمان مناسب نیاز به هدایت دارند و در هیچ حالی هستی آن ها اجازه نمی دهد تا تازیانه مجازات بر تن پویشگر آنان وارد شود.
مساله دیگر در باب آموزش کودکان می باشد. در دوران مدرن انسان به این نتیجه رسید تا آموزش های مرسوم در مدارس را عمومی کرده و آن را تا مقاطع مشخصی برای همگان اجباری نماید. اما واقعا کودک نیاز به چه آموزش هایی دارد و آیا آموزش هایی که ما در مدارس می دهیم با هستی شناسی کودک مطابقت دارد؟ در ایران آموزش دوران ابتدایی با عباراتی چون "بابا آب داد"، "آن مرد زیر باران آمد" و... آمیخته است.
جدا از آن که این عبارات بار جنسیت گرایی را از کودکی در ذهن افراد قرار داده اما آیا با بیان عباراتی چون "مامان آب داد"، "آن زن زیر باران آمد" و... مشکل حل شده است؟ جایگاه "من" کجاست. فرد انسانی در چنین آموزشی به همراه تمامی خلاقیت، پویش گری و کنجکاویش نابود می شود. این امر در کنار تاکید بیش از حد بر توان مندی ریاضی دانش آموزان دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان ویژگی تجربی و عینی گرای کودک را از بین برده و بذرهای ذهنیت گرایی و عدم نقد وضع وجود و تلاش در جهت تغییر آن را در سرشت کودک می پاشاند .
کودکان نیاز دارند تا به جای آموزش های مردسالارانه حاکم محیطی داشته باشند که در آن بتوانند خلاقیت های خود را شکوفا کرده و ضمن آشنایی با ایده ها و تجربیات دیگران تجربه شخصی و روند حرکتی خاص خود در جهان را شکل دهند. بمباران اطلاعاتی کودکان در ساعت های درس، نمره دادن های مبتنی بر دید شخصی فرد معلم و نگاه او به جهان که خود ناشی از نگاه مردسالار بوده و... کودکان را از راهی که می بایست خود و با عقل پردازشگر، احساس پویا و اندیشه خلاقشان طی کند باز می دارد. در آموزش های درسی حتی در درسی چون هنر که طبیعتا می بایست در جهت شکوفایی خلاقیت و دید حساس کودک باشد، سرمشق هایی متصلب و تصاویری جزمی به کودک ارائه شده که حاصلی جز دگم اندیشی، عزلت و بی حرکتی وی در ادامه زندگی ندارد. چنین است که امروز با انبوهی از افراد با حافظه هایی سرشار از شعر، آگاهی، اطلاعات تخصصی و عمومی با مطالعه ده ها کتاب رمان، فلسفه، هنر، علم و... مواجه بوده اما آن ها در این مقام نه قدرت تحلیلی، نه توانایی ارائه ایده ای نوین داشته و به صورت توده ای از جان های آگاه اما بی انگیزه و بی اراده در آمده اند. فریاد کودک در آغاز تولد که سرشار از اراده و انگیزه در نه تنها بیداری بلکه حرکت بوده، چند صباحی بعد به دست آموزش های این چنینی که همه افراد را زیر چتر تفکر مردسالار جزم اندیش گرد می آورد به روبوتی تبدیل کرده که تا پایان عمر می بایست برنامه ریزی شده تا از صبح تا شب کار کند، آخر هفته ای را در سینما، تئاتر و یا کنار دریا گذرانده و شنبه یا دوشنبه صبح در سر کار حاضر شود.
چنین انسانی تنها یک کارگر است، نه تنها انگیزه ای برای کنش نداشته که حتی اراده ای به تولید ندارد. آموزش های این چنینی در کنار مسابقات پر سر و صدای رقابت در حجم اطلاعات با جایزه های رنگارنگ، هم چون هفته، المپیاد های رنگارنگ افتخار آمیز، مشاعره و... کودک را تبدیل به کامپیوتری در دست والدین یا آموزشگاه های رنگارنگ زبان، نقاشی، مذهبی، رقص، موسیقی و... کرده تا هم چون تابلویی زیبا نقش بند مهمانی های والدین شده یا مدالی افتخار بر سینه پدر خاندان قرار گیرد.
به راستی یک بار آیا جستجو شده که آن کنشگران بزرگ تاریخ، از نیوتون گرفته تا ماری کوری، از چخوف تا ویرجینیا ولف، از سیمون دوبوار تا سارتر، از رزا لوکزامبورگ تا چگوارا، از راجر واترز تا مدونا، و... در کدامیک از این آموزشگاه ها رشد یافته اند و یا دیوار اتاقشان سرشار از تقدیرنامه های کدام مدرسه و موسسه و... است؟ آیا برای یک بار نگریسته شده که در پی این تالار افتخارات چه اندیشه مردسالارانه آریستوکراتیک نهفته است؟ کودکان نیاز به محیطی داشته تا خلاقیت، پویشگری و کنجکاوی خود را در محیطی تجربه کنند اما معلم در شکل دهی چنین محیطی نه نقش سخنران ایستاده پشت تریبون که تنها تشویق کننده قوه خلاقیت و فراهم کردن محیطی امن در جهت شکوفایی حس چالش جوی کودکان را دارد.
مطابق آن چه بیان گردید، در صورتی که جایگاه کودک در هستی بر اساس مشاهده رفتارهای کودکان مورد بررسی قرار گیرد و این رفتار در جهت تکامل هستی مورد بازبینی قرار گیرد به این نتیجه می رسیم که حقوق طبیعی و اجتماعی بسیار متفاوتی برای کودکان نسبت به آن چه در مورد سایرین وجود داشته برقرار است، ویژگی هایی که وابسته به زمان نبوده و چه در دوران انسان های غارنشین، چه عصر تاریکی و چه زمانه مدرن ثابت بوده است. می توان چگونگی زیست این ویژگی ها را و یا رعایت حقوق کودکان را از نگاه تاریخی نگریست اما به هیچ وجه پدیدارشناسی و تکامل تاریخی را نمی توان به این دوره زندگی نسبت داد.
شاید زمان آن فرارسیده باشد تا بدانیم که هر کودکی که پای به هستی می گذارد با این پیام به جهان آمده که راهی نوین در جهت تکامل هستی شکل گرفته، راهی که مختص اوست و نرم شده به گام های وی خواهد بود، راهی که می بایست بی نقشه بزرگان طی کند، او عریان به جهان آمده تا لباس هستی خویش را خود برگزیند نه آن که تابیده به لباس هایی شود که دیگران برایش دوخته اند. کودکی که در حقیقت هستی به دنیا می آید و رعشه صدایش در نخستین لحظه حیات ندای زیستن در حقیقت و آوای مبارزه برای حقیقت است.
او با آمدنش تغییری در وضع موجود پدید آورده و حقیقتی را در برابر قدرت مسلط و جزمیت موجود بیان داشته است. این عابر راه های بی نقشه را به گذار از نقشه آمال و آروزها و عقاید خویش نخوانیم، آن که آمده تا راه خویش بپیماید و در سیر خویش تغییر کند.
او نیامده تا جهان ما را تبیین و بازتولید کند، بلکه آمده تا با پیمودن راه خود خواسته و آزادش جهان را تغییر دهد. کودکان ما نیامده اند تا به میانه راه بار تکلیف عقاید مارا بر دوش کشند، آنان آمده اند تا با هستی این رفیق رهگشای دایمی خود به مجادله برخواسته، در برابر قوانینش پرسش کنند، بکاوند و چالش جویند و آن گاه دست در دست این رفیق آن چنان که با صلح، دوستی، آزادی و فریاد برابری با تمام انسان ها گام به جهان گذارده اند، جهانی این چنین نیز برای خود و در نتیجه همگان بسازند.
شاید در این هنگامه زور و جدل و جنگ، که انسان ها به نام دین و فرهنگ و عقیده و ایدئولوژی و امنیت و ... جان یکدیگر می ستانند به کودکی خویش و دیگری بنگریم و ببینیم که پایمال کردن حقوق کودکان چه فجایع جبران ناپذیری به دنبال داشته، به کودکی خویش بازگردیم و جهان را از نگاه کودکی خود زندگی کنیم.
سینا مالکی
مرکز فرهنگی زنان - زنستان
منبع : کمیته حمایت از کودکان خیابانی ایران - سوئد