جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سیمای پیامبران در قرآن


سیمای پیامبران در قرآن
هر ساله ایام آخر ماه صفر یادآور بزرگترین فاجعه در عالم وجود یعنی رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) و همچنین شهادت جگرگوشه آن حضرت یعنی امام حسن مجتبی (ع) و حضرت ثامن الائمه علی بن موسی الرضا (علیهم الاف التحیه والسلام) می باشد.
پیامبر گرانقدری که تنها وجود مبارکش معادل رفع عذاب از امت است (ما کان الله للعذابهم وانت فیهم ما کان الله) و پس از وی تمسک به خاندان مطهرش منشأ فرو نشاندن فتنه ها و جنگ ها در عالم و ادامه حیات بر روی این کره خاکی است
عالم انسانی از بدو خلقت صحنه مبارزه حق با باطل و نبرد انبیاء الهی باورمندان و پرواپیشگان با خیل کافران و مشرکان و فاسقان بوده است.
و این مبارزه شکل های مختلف همواره در کار و شامل شکست ها و پیروزیها و کامیابی ها و ناکامی ها برای هر یک از دو طرف بوده است.
این درگیری در دو سطح داخلی و به دو شکل سیاسی و نظامی ـ فرهنگی و عقیدتی بوده است
گاهی جدال در داخل خانواده جهان اسلام و بین فرقه ها و نحل ها گوناگون به وجود می آمد و چون همگی مسلمان بودند کار آنها نهایتاً به صلح می انجامید چون در مجموع مشترکات آنان بیش از متفرقات ایشان بود. و با وجود اینکه طبق فرمایش پیغمبر اعظم (ع) از بین هفتاد و سه فرقه هفتاد و دو فرقه بر باطل و تنها یک فرقه بر حق می باشد اما این مانع اتحاد بین گروه های مسلمین نبوده است. چون طبق عقیده همگان مسلمان برادر مسلمان است اما داستان با کسانی که خارج از جهان اسلام فرق هستند می کند. قرآن می فرماید: «هرگز یهود و نصاری از تو راضی نمی شوند تا اینکه از آیین ایشان پیروی کنی .
بنابراین مبارزه با کافران، مشرکان دارای قدمت زیادی است.
اکنون در زمان ما برخی از غربی ها دوباره رو به این مبارزه آورده اند مبارزه ای فرهنگی و سیاسی است و برای توضیح این مطلب را می گوییم:
● مقدمه
رویارویی و برخورد جهان غرب با اسلام از مقوله های بحث انگیزی است که از قدمتی دیرینه برخوردار بوده و در خلال سده های متمادی نیز ابعاد گوناگونی پیدا کرده است. دین اسلام از آغاز پیدایش خود اوائل سده بیست و یکم میلادی در معرض مقابله و تهاجم جهان غرب قرار داشته و این رویارویی و تقابل دو جانبه، فصول مهمی از حوادث تاریخ اسلام و کشورهای اسلامی را تشکیل داده است.
مقابله غرب با اسلام در سیر تاریخی خود، هم به شکل مقابله فکری و فرهنگی، هم سیاسی و نظامی و حتی مقابله اقتصادی بروز یافت و جریان ممتدی را پدید آورد. فرآیند این تقابل پیوسته را می توان به دو دوره کلی گسترده تقسیم کرد و در هر دوره به جنبه های مهم این رویارویی پرداخت.
نخستین دوره را می توان شامل محدوده زمانی از ظهور اسلام در سده هفتم میلادی تا اواخر سده پانزدهم، که «سده های میانه» پایان می پذیرد دانست. در این دوره که از نظر تقسیم بندی تاریخ اروپا به «قرون وسطی» شهرت یافته است. رویارویی و برخورد اسلام و غرب بیشتر در شکل تقابل مسیحیت با اسلام ظهور یافت و سردمداران مسیحیت در برابر آیین جدید حالت دفاعی به خود گرفتند، بدین معنا که روحانیون مسیحی و ارباب کلیسا که پیشرفت سریع اسلام و نفوذ آن را در سرزمین های مسیحی برای آیین مسیحیت خطر بزرگ می پنداشتند، کوشش نمودند تا از کیان مسیحیت دفاع کنند و به هر شیوه ممکن آن را در برابر دین اسلام حفظ کنند، زیرا دین اسلام به دلیل پویایی و دارا بودن مبانی عمیق تفکری و عقیدتی از روحیه ای ستیزنده و تهاجمی برخوردار بود، لیکن آیین مسیحیت که از یک سو گرفتار جدال های فرقه ای و مذهبی شده بود و از سویی دیگر، پویایی و جاذبه خود را به سبب تحریفات و پیرایه ها از دست داده بود، توان رقابت یا غلبه بر آیین غنی و پرجاذبه اسلام را نداشت؛ لذا در یک موضع انفعالی قرار گرفت و علمای مسیحی بر تلاش خویش افزودند تا این دیانت را در مصاف با اسلام سرپا نگه دارند. از این رو در این مرحله، جریان مبارزه غرب با اسلام، بیشتر از ناحیه کلیسای کاتولیک، پاپ ها و کشیشان متعصب با حمایت پادشاهان مسیحی کشورهای اروپایی صورت گرفت که علاوه بر توسل جستن به اقدامات نظامی و بازدارندگی به مقابله گسترده فرهنگی و تبلیغی نیز مبادرت ورزیدند.
به منظور تبیین بهتر موضوع، این مرحله را می توان به چند دوره مشخص و محدودتر تقسیم نمود، از جمله:
الف) عصر نبوت به ویژه دوران ده ساله مدینه (۱ ـ ۱۱ ق) که شخص پیامبر اسلام (ص) در جزیره العرب، علاوه بر این که گرفتار اقدامات نظامی مشرکین مکه و یهودیان مدینه بود، با فعالیت های فرهنگی (تبلیغی و روانی) این دو گروه و نیز مسیحیان مواجه بود.
ب) عصر خلافت راشدین (۱۱ ـ ۴۰ ق) که عصر فتوحات نظامی و گسترش جغرافیایی مسلمانان است و سپاهیان اسلامی در نبردهای مختلف با امپراطوری روم شرقی توانستند قلمرو وسیعی از متصرفات این امپراطوری را به تصرف خویش درآورند و مسیحیت در مقابل پیشروی اسلام مجبور به عقب نشینی شد. مردم این سرزمین های مفتوحه پا به دین اسلام درآمدند یا این که با قبول پرداخت جزیه بر دین خویش ماندند و به عنوان اهل ذمه (ذمیان=اهل کتاب) در حمایت حکومت اسلامی قرار گرفتند.
ج) دوران خلافت امویان (۴۱ ـ ۱۳۲ ق) که مرکز حکومت آنان، شهر شام یکی از ایالات مسیحی نشین امپراطوری روم بود که از همان آغاز فتوحات به تصرف مسلمانان درآمده بود. اگرچه در این دوره، فتوحات اسلامی همچنان ادامه داشت و علی رغم ناکامی در تصرف قسطنطنیه، توانستند که با تصرف آفریقا و ورود به خاک اروپا، کشورهای مسیحی اروپایی را مورد تهدید قرار دهند، لیکن عناصر مسیحی در لباس طبیب، مشاور، شاعر، مأمور دیوانی، سپاهی و غیره در دربار امویان نفوذ کردند و سعی در فرسایش درونی حکومت اسلامی و انحراف مسیر آن داشتند.
د) دوران خلافت عباسیان (۱۳۲ ـ ۶۵۶ ق) که جهان مسیحی علاوه بر اقدامات سوء فرهنگی علیه اسلام و قرآن و پیامبر (ص) با به راه انداختن جنگ های صلیبی درصدد متلاشی نمودن قدرت مسلمانان بودند و آنگاه که مغولان به خلافت عباسی بغداد پایان دادند، مسیحیان این واقعه را به فال نیک گرفتند و این قوم وحشی را منجی خویش و حامی مسیحیت به حساب آوردند.
ه) دوره پنجم از سقوط خلافت عباسی در سده هفتم هجری (۱۳ میلادی) تا ظهور سلسله صفویه (اوایل سده دهم هجری / شانزدهم میلادی) که می توان گفت قرون وسطی پایان یافته و جهان غرب وارد عصر رنسانس شده است. در این دوره سران کشورهای اروپایی همراه با پاپ ها و ارباب کلیسا سعی داشتند با ایجاد تفرقه و دشمنی در میان جهان اسلام و از طریق ارتباط با حکومت هایی که در ایران قدرت یافتند نظیر ایلخانان، تیموریان و آق قویونلوها، حکومت های مسلمانی چون ممالیک و سپس عثمانیان را که سدی بر سر راه اهداف اروپاییان و مسیحیت بودند، از میان بردارند. اوج این تماس ها با ایران در دوره صفویه است که کشورهای مختلف اروپایی و سردمداران مسیحیت غربی، تلاش های زیادی را به عمل آوردند تا از طریق اتحاد با سلاطین صفویه، حکومت عثمانی را از میان بردارند و همین عامل سیاسی، خود یکی از عوامل ارتباط گسترده ایران و اروپا در این دوره است.
دوره دوم، تقابل اسلام و غرب از عصر رنسانس و سده های پس از آن است که تاکنون نیز ادامه یافته است. در این دوره، مقابله غرب با اسلام در چهره استعمار غرب و سپس تمدن جدید غربی برآمده از رنسانس و انقلاب صنعتی اروپا ظاهر شد. استعمار با استفاده از مسیحیت و علمای مسیحی، یورش جدیدی را علیه اسلام و کشورهای اسلامی آغاز کرد، ابتدا در شکل مبارزه سیاسی ـ نظامی و در قالب تصرف و مستعمره نمودن سرزمین های اسلامی و غالب ساختن حاکمیت دول مسیحی اروپایی استعمارگر بر این ممالک اقدام نمود و در ادامه (با ظهور استعمار جدید ـ نئوکولونیالیسم) بیشتر در شکل تهاجم فرهنگی و اقدامات تبلیغی و تبشیری و تخریب فرهنگ های ملی ـ مذهبی این سرزمین ها، اهداف خویش را دنبال کرد.
به مرور این تبلیغات انحرافی که سردمداران مسیحی، روزگاری در جوامع اروپایی بر ضد اسلام ترتیب می دادند، توسط میسیونرهای مذهبی و فرستادگان کلیسا و مأموران استعمار در داخل خود کشورهای اسلامی و میان ملل مسلمان انجام گرفت تا با حمله به اسلام و جدا ساختن مسلمانان از دین خود، فرهنگ غربی را در جوامع آنها ترویج نمایند، بلکه از این طریق بتوانند مطامع سیاسی و اقتصادی خود را برآورده سازند و هر چه بیشتر سلطه استعمار را بر مسلمانان مستحکم نمایند.
بنابراین اگرچه در مرحله اول، اسلام پیشرونده و تأثیرگذار و مسیحیت آسیب پذیر و مدافع بود، لیکن در مرحله دوم، حمله و تهاجم از جانب مسیحیت و غرب بود و اسلام و مسلمانان در معرض هجوم واقع شده و جهان اسلام به دلیل افول تمدنی و عقب ماندن از پیشرفت های علمی و صنعتی که جهان غرب به آن نائل شده بود، حالت تدافعی و انفعالی پیدا کرد. این مرحله را می توان دوران تهاجم غرب و دفاع مسلمانان و به تعبیری عصر ترقی و برتری تمدنی غرب و افول قدرت مسلمانان دانست. این بار، استعمار برای مسخ اسلام و فرهنگ مسلمانان و مسخ هویت دینی و اسلامی آنها وارد مبارزه شد و از مسیحیت به عنوان اهرم و وسیله ای در راه اهداف خود استفاده کرد، ضمن این که برتری تکنولوژی حاصل از انقلاب صنعتی اروپا نیز به غلبه فرهنگ و تمدن غرب بر جوامع زیر سلطه به ویژه ملل اسلامی، کمک بسیار نمود.
● تاریخچه رویارویی عصر نبوت
برخورد اسلام در این دوره بیشتر با کفار و مشرکین جزیره العرب و یهود مدینه و نصاری نجران بود و کمتر با امپراطوری های روم و ایران بود که بعداً در زمان خلفا امپراطوری ایران از بین رفت و بخش های وسیعی از امپراطوری روم به دست مسلمانان فتح شد.
همواره در طول تاریخ از علت این شکست و پیروزی ها سؤال و تحقیق شده است. پاسخ ها هر چه باشد یک علت اساسی که از ذهن هیچ اندیشمندی دور نمی شود آنست که درست است که امپراطوری های ایران و روم در تجهیز در راه انداختن لشکرهای میلیونی قادر و توانا بودند در حالی که همه جمعیت جزیره العرب به زحمت به میلیون می رسید سپس در انحطاس دینی و فرهنگی جامع آنها و از طرف دیکر باید علت شکست عقیده توحیدی اسلام و نوآوری و ظلم ستیزی، اخلاق متعالی و ارزش های انسانی اسلام جستجو کرد. فتوحاتی که در عرض ۸۰ سال برای اسلام حاصل شد برای دیگران در عرض ۸۰۰ سال حاصل نشد. با وجود اینکه تعداد لشکریان اسلام کم و جنگ افزارهای آنان ابتدایی بود اما قبل از اینکه شهرها را فتح کنند دلهای مردمان را فتح کرده بودند.
برخورد مسیحیت با اسلام از همان عصر رسالت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آغاز می شود. اگرچه پیامبر اسلام، برخوردهای سیاسی و نظامی، آنگونه که با مشرکین و یهود جزیره العرب داشت با مسیحیان آنجا نداشته است؛ لیکن قرآن کریم با مسیحیت برخوردهای اعتقادی نموده و آنها را همانند یهودیان از نظر دینی تخطئه می کند.
کتاب آسمانی اسلام با اینکه دین حضرت عیسی (ع) را به عنوان دینی الهی می پذیرد و از پیغمبر آن هم به بزرگی و عظمت یاد می کند و حتی از نصاری به عنوان اهل کتاب یاد کرده است؛ لیکن برخی از مبانی اعتقادی مسیحیان را مورد خدشه قرار داده و چندین ایراد اساسی به آیین مسیحیت که در آستانه ظهور اسلام در بخش هایی از جزیره العرب رواج داشت وارد می سازد. از جمله ایرادهایی که قرآن کریم درباره مسیحیت مطرح نموده می توان به موارد زیر اشاره کرد:
۱) تحریف آیات الهی، یعنی انجیل حضرت عیسی پس از وی توسط علمای مسیحی دچار تحریف شد و انجیل کنونی منحرف است.
تحریف آیات الهی، یعنی انجیل حضرت عیسی پس از وی توسط علمای مسیحی شد و انجلی کنونی محرّف است.
همانا برخی از اهل کتاب، قرائت کتاب آسمانی را تغییر و تبدیل می دهند تا آنچه از پیش خود خوانده اند از کتاب خدا محسوب دارند و هرگز آن تحریف شده از کتاب خدا نخواهد بود و گویند این آیات از جانب خدا نازل شده درصورتی که هرگز از جانب خدا نیست و با آن که می دانند تحریف خود آنهاست به خدا دروغ می بندند.
۲) رد عقیده الوهیت. مسیحیان حضرت مسیح را خدا می پنداشتند یا عقایدی در حد الوهیت او و خارج ساختن وی از جنبه بشری داشتند یا اینکه او را پسر خدا می گفتند. خداوند دراین مورد یعنی خدا دانستن مسیح و پرستش وی، نصارا را سخت تخطئه نموده و آنان را در این اعتقاد خطاء می شمارد، چنانکه می فرماید:
لقد کفر الذین قالوا ان الله هوالمسیح بن مریم قل فمن یملک من الله شیئا ان اراد ان یهلک المسیح ابن مریم و امه و من فی الارض جمیعا
همانا آنان که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است کافر شدند. بگو کدام قدرت می تواند کسی را از قهر و قدرت خدا نگه دارد. اگر خدا بخواهد عیسی پسر مریم و مادر او وهر که در روی زمین است را هلاک گرداند.
در آیه ای، ضمن باطل دانستن این عقیده، سخن عیسی را یادآور می شود که او خود، مردم را به خدای یکتا فرا می خواند و از شرک نهی می فرمود.
آنان که قائل به خدایی پسر مریم شدند محققاً کافر گشتند، درصورتی که مسیح خود به بنی اسرائیل گفت آن خدایی که آفریننده من و شما ست بپرستید که هرکس که به خدا شرک آورد، خدا بهشت را براو حرام گرداند و جایگاهش آتش دوزخ باشد و ستمکاران را هیچ کس یاری نخواهد کرد.
قرآن کریم در سوره مریم با بیان حق و صواب، حقیقت قضیه خلقت علیسی(ع) را که مردم درآن دچار شک و ریب بودند نقل می کند و این پندار را که عیسی پسر خداست رد می نماید، چرا که اصولاً خدا نه فرزندی دارد و نه شریکی
خدا هرگز فرزندی اتخاذ نکرده که وی منزه از آن است. او قادری است که چون حکم نافذش به ایجاد چیزی تعلق گیرد گوید موجود باش، بی درنگ آن چیز موجود می شود.
همچنین برجنبه بشری عیسی تأکید می کند تا بدانند که او نیز یکی از مخلوقات خداست و عقیده به الوهیت او باطل است. آیه باشد مسیح پسر مریم پیغمبری بیش نبود که پیش از او نیز پیغمبرانی آمده اند و مادرش هم زنی راستگو و با ایمان بود و هر دو به حکم بشریت غذا تناول می کردند. بنگر چگونه ما آیات خود (در بشریت مسیح) روشن بیان می کنیم. آنگاه بنگر که آنان چگونه به خدا دروغ می بندند(ومسیح را خدا می خوانند). در آیه ای دیگر می فرماید.
هرگز مسیح از بنده خدا بودن ابا و استنکاف ندارد.
۳) رد عقیده تثبیت. دسته ای از مسیحیان به سه خدا قائلند. دراین مورد نیز قرآن به سخت ترین وجهی برنصاری گناه گرفته و آنان را تخطئه کرده است، چنان که آمده است.
به راستی آن کسانی که به سه خدا قائل شدند(اب، ابن و روح القدس) کافر گردیدند حال آن که جز خدای یگانه خدایی نخواهد بود و اگر از این گفتار که می گویند برنگردند، البته به کسانی از ایشان که کافر شده اند عذابی دردناک خواهد رسید.
در آیه دیگر، انکار ربوبیت مسیح، همراه با انکار آیین تثبیت ذکر شده است.
در حق عیسی بن مریم جز این نشاید گفت که او رسول خداست و کلمه الهی و روحی از عالم الوهیت است که به مریم فرستاده. پس به خدا و همه فرستادگانش ایمان آورید و تثبیت قائل نشوید، از این گفتار شرک باز ایستید بهتر است که جز خدای یکتا خدایی نیست. خدا منزه و برتر از آن است که او را فرزندی باشد. هرچه در آسمان و زمین است همه ملک اوست و خدا به نگهبانی همه موجودات کافی است.
قرآن کریم این گونه عقاید را به عنوان غلو در دین تخطئه می نماید و نصاری را از داشتن چنین عقاید غلو آمیز نهی می نماید.
بگو ای اهل کتاب در دین خود به ناحق غلو نکنید و از پی خواهش های آن قومی نروید که خود گمراه شدند از پیش و بسیاری را نیز گمراه کردند و از راه راست دور افتادند.
ای اهل کتاب در دین خود اندازه نگه دارید و درباره خدا جز براستی سخن مگویید.
۴) انتقاد از رهبانیت در مسیحیت
عیسی بن مریم را فرستادیم و به او کتاب آسمانی انجیل را عطا کردیم و در دل پیروان او رأفت و مهربانی نهادیم (لیکن) رهبانیت را از پیش خود بدعت انگیختند. ما برآنها جز آن که رضا و خشنودی خدا را طلبند ننوشتیم و باز آنها چنان که باید و شاید همه را مراعات نکردند. ما هم به آنان که ایمان آورند پاداش و اجرشان را عطا کردیم و از آنها بسیاری و راه فسق و تبهکاری شتافتند.
رد باورهای ناروایی که درباره حضرت مسیح در اذهان وجود داشت.
۵) از جمله این که وی شراب می نوشیده یا با مادر خود بدرفتاری می کرده است.
درحالی که قرآن کریم، ایشان را شخصیتی عظیم و از پیامبران برگزیده معرفی می نماید که به مادرش مهربانی می کردند و از بندگان صالح و شایسته خدا بوده است؛ لذا شرح زندگی این پیامبر خدا را به دور واز پیرایه ها و غلوها مطرح نموده است. قرآن در رد این عقاید یادآور می شود که حضرت عیسی در کودکی در گهواره لب به سخن گشود و خود را چنین معرفی کرد:
چون فرشتگان مریم را گفتند که خدا تو را به کلمه ای که نامش مسیح بن مریم است بشارت می دهد که او درنظر دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه خداست و در گهواره و در میان سالی (به وحی) با مردم سخن می گویند و از شایستگان است. مریم عرض کرد: پروردگارا مرا چگونه فرزندی تواند بود و حال آن که با من مردی نزدیک نشده. گفت: کار خدا چنین است، بی نیاز از هرگونه سببی است، هرچه بخواهد بدون اسباب می آفریند، چون مشیت او به خلقت هرچیزی قرار گیرد به محض این که گوید موجود باش همان دم موجود شود. و خداوند به عیسی تعلیم کتاب و حکمت کند و تورات و انجیل آموزد و او را به سوی بنی اسرائیل فرستد که به آنان گوید من از طرف خدا معجزه ای آورده ام و آن معجزه این است که از گل، مجسمه ومرغی می سازم و برآن نفس قدسی می دمم تا به امر خدا مرغی گردد و کور مادرزاد و مبتلای به پیسی را به امر خدا شفا دهم و مردگان را به امر خدا زنده کنم. و به شما از غیب خبر دهم، که در خانه هاتان چه می خورید و چه ذخیره می کنید. این معجزات برای شما حجت و نشانه حقانیت من است اگر اهل ایمان هستید و کتاب تورات شما را تصدیق کنم و حلال گردانم بعضی چیزهایی که شما را حرام بود و از طرف خداوند برای شما معجزه و نشانه آوردم. پس ای بنی اسرائیل از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید. همانا خداست پروردگار من و شما، او را بپرستید که همین است راه راست. پس چون عیسی به یقین دریافت که قوم ایمان نخواهند آورد، گفت: کیست که با من دین خدا را یاری کند. حواریان گفتند: ما یاری کنندگان دین خداییم و به خداوند ایمان آوردیم، گواهی ده که ما تسلیم فرمان اوییم.
آن طفل گفت همانا من بنده خاص خدایم که مرا کتاب آسمانی و شرف ونبوت عطا فرمود و مرا هرکجا باشم برای جهانیان مایه برکت و رحمت گردانیده و تازنده ام به عبادت و نماز و زکات سفارش کرد و به نیکویی با مادرم توصیه نمود و مرا ستمکار و شقی نگردانید.
۶- قرآن کریم، مریم را از زنان طاهر شده و برگزیده و پاک معرفی نموده که دارای مقامات عالی معنوی بوده است به گونه ای که پیغمبری چون زکریا را متعجب می ساخته است.
و ای رسول ما، یاد کن در کتاب خود احوال مریم را از آن روزی که از اهل خانه وخویش کناره گرفته به مکانی به مشرق روی آورد و آنگاه که از همه خویشانش به کنج تنهایی پنهان گردید، ما روح خود را براو مجسم ساختیم. مریم گفت: من از تو به خدای رحمان پناه می برم که تو پرهیزکاری کنی گفت: از کجا مرا پسری تواند بود درصورتی که دست بشری به من نرسیده و من کار ناشایسته ای نکرده ام. گفت: این چنین کار البته خواهد شد و بسیاری برمن آسان است و ما این پسررا آیت و رحمت واسع خود برای خلق می گردانیم و قضای الهی براین کار رفته است. پس مریم به آن پسر بار برداشت و به مکانی دور خلوت گزید. آنگاه که او را درد زاییدن فرا رسید زیر شاخ درخت خرمایی رفت، از شدت حزن و اندوحه با خود می گفت: ای کاش من از این پیش مرده بودم و از صفحه عالم به کلی نامم فراموش شده بود. فرشته از زیر آن درخت او را ندا کرد که غمگین مباش که خدای تو از زیر قدم تو چشمه آبی جاری کرد. ای مریم شاخ درخت را حرکت ده تا از آن برای تو رطب تازه فرو ریزد. پس از این رطب تناول کن و آب بیاشام و چشم خود را به عیسی روشن دار و هرکس از جنس بشر را که ببینی با او بگو که من برای خدا نذر روزه و سکوت کرده ام و با هیچ کس هرگز سخن نخواهم گفت. آنگاه قوم مریم که به جانب او آمدند که از این مکانش ببرند. گفتند: ای مریم عجب کاری منکر و شگفت آوری کردی . ای مریم خواهر هارون، تو را نه پدری ناصالح بود و نه مادری بدکار. مریم به اشاره، حواله به طفل کرد. آنها گفتند: ما چگونه با طفل در گهواره سخن گوییم . آن طفل گفت: همانا من بنده خاص خدایم که مرا کتاب آسمانی و شرف نبوت عطا فرمود و مرا هرجا باشم برای جهانیان مایه برکت و رحمت گردانید.
برای اطلاع بیشتر از احوال حضرت مریم (س) به سوره آل عمران آیات ۳۵-۴۷ مراجعه فرمایید.
و آنگاه فرشتگان گفتند ای مریم همانا خداوند تو را برگزید و پاکیزه گردانید و بر زنان جهانیان برتری بخشید.
در آیه ای دیگر، علاوه بر ذکر طهارت روحی و بندگی مریم، او را به عنوان مثل و الگویی برای مومنان آورده است.
و مریم ابنت عمران التی احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدقت بکلمات ربها و کتبه و کانت من القانتین؛
و یادآر حال مریم دخت عمران را که رحمش را پاکیزه داشتیم وآنگاه در آن، روح قدسی خویش را بدمیم که او کلمات پروردگار وخود و کتب آسمانی او را با کمال ایمان تصدیق کرد و از بندگان مطیع خدا بود.
رد عقیده مسیحیان مابنی براین که مسیح، خود را به کشتن داد تا شفیع گناهکاران امت شود و برهمین باورخ، نشان صلیب را به منزله مصلوب شدن حضرت عیسی(ع) با خود دارند و مقدس می شمارند. لیکن در قرآن، این پیامبر الهی به عنوان شخصیتی ظلم ستیز که برای نجات انسان ها قیام کرد و با عقاید غلط و شرک آلود و غیر توحیدی مبارزه نمود معرفی شده است و درباره اش می فرماید که اهل کتاب او را نکشتند و مصلول نساختند بلکه امر برآنها مشتبه شد:
وقولهم انا قتلنا المسیح عیسی ابن مریم رسول الله و ما قتلو و ما صلبوه و لکن شبه لهم و ان الذین اختلفو فیه لفی شک منه وما لهم به من علم الا اتباع الطن و ما قتلو یقینا بل رفعه الله الیه.
و گفتندد ما مسیح عیسی بن مریم، رسول خدا را کشتین درصورتی که او را نکشتند و دار نزدند، بلکه برآنها امر مشتبه شد و همانا آنان که درباره او عقاید مختلف اظهار داشتند از روی شک و ترید سخنی گفتند و عالم به او نبودند، جز آن که از پس گمان خود می رفتند به طور ویقین مسیح را نکشتند، بلکه خئا او را به سوی خود بالا برد.
در آیه ای دیگر می فرماید:
اذقال الله یا عیسی ئانی متوفیک و رافعک ال و مطهرک من الذین کفروا..
به یادآور وقتی که خداوند فرمود ای عیسی همانا من روح تو را قبض نمودم و بسوی خود بالا بردم و تورا پاک و منزه از معاشرت و آلایش کافران گرداندم.
رد ادعاهای مسیحیان که (همانند یهودیان) می گفتند: ماپسران خدا و دوستان او هستیم و جز طایفه یهود و نصارا کسی به بهشت نمی رود.
قرآن در نفی ادعای اول بدانها می گویدپس چرا خداوند شما را به گناهتان عذاب می کند و شما چون مخلوق خدا هستید، بشری بیش نیستند:
و قالت الیهود و النصاری نحن ابنا الله و احباوه قل فلم یعدبکم بذنوبکم بل انتم بشر ممن خلق
با ملاحظه آیات فوق که درباره پیامبر عظیم الشانی چون عیسی(علیه السلام) و مادر طاهره اش مریم (علیهما السلام) که بعنوان نمونه ذکر گردید مشخص می شودکه قرآن کریم به تعظیم و تکریم و تفخیم و احترام پیامبران و اولیاء الهی و در رأس آنان نبی مکرم و پیغمبر معظم حضرت ختمی مرتبت (ص) می پردازد.
آنان را
▪ بندگان صالح خدا
▪ مایه برکت
▪ پاک و معصوم از گناهان کبیره و صغیره
▪ از ماقربین
▪ از مخلصین
▪ از صادقین
می شمارد و همواره از ایشان به نیکی یاد می کند.
در مقابل فرهنگ دینی غرب در مورد پیغمبران خود بنحوی است که دچار تناقض است.
از سوئی آنان را به مقام الوهیت و ربوبیت و تنلیث بالا می برند. حال آنکه خود معترف هستند که فرستادگانی از جنبش بشر پیش نیستند که برآنان وحی می شود و از سوئی دیگر مقام آنان را آنقدر تنزل می دهند بنحوی که مرتکب گناهان کبیره (بنظر شرب خمر) می شوند.
اما حق آنست که ایشان بندگانی پاکدامن و معصوم هستند که خداوند عالم برای هدایت بشر فرستاده است.
از کسانی که به پیامبران خود نسبت های ناروایی می دهند توقعی نیست ئکه نسبت به ساحت قدس نبی ئاکرم(ص) مسائه ادب نکنند. وظیفه ما مسلمانها در مقابل این اقدامات زشت دو چیز است:
۱) درک و فهم هرچه بیشتر قرآن کریم و متصنف بمکارم قرآنی شدن
۲) بیان فضائل و اوصاف پیامبران خدا تا غریبان با کشف حقیقت از راه باطل خود برگردند.
منبع:
۱- دکتر جهانبخش ثواقب - دانشگاه شیراز
۲- تفسیر البیان
۳- تاریخ یعقوبی
منبع : روزنامه ابرار