یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ققنوس عشق


ققنوس عشق
● خمخانه ساقی
شراب ناب می خواهیم از خمخانه ساقی
که در ساغر برافروزد رخ رخشانه ساقی
به سمتی شهره اندر شهر مستانیم مستانه
که شد بر ما مقدر ساغر مستانه ساقی
به ما فتوای مستی داد مفتی ازل روزی
که گل شد خاک ما از باده پیمانه ساقی
صفای ساقی جان را به بزم ما تماشا کن
رخ ساقی چو شمع ما و ما پروانه ساقی
اگر عاشق شود مرغی به دام عشق می افتد
چنان مرغ دل ما درهوای دانه ساقی
چراغ آرزو روشن شود درجان مشتاقان
زخورشیدی که تابان است در کاشانه ساقی
میان جمع می خواران از آن ساقی بود باقی
که گردد رسم مستان همت مردانه ساقی
اگر از شدت مستی سر پابند نتوان شد
ادب گوید که باید تکیه زد بر شانه ساقی
سر ناقوس گر در پای گردون خم نمی گردد
در افتد با تواضع بر در میخانه ساقی
غلامحسین یوسفی (ناقوس)
● فنا
ما خراباتی عشقیم و فنا می طلبیم
بهر درمان دل خویش دوا می طلبیم
منت اهل نظر کحل بصر می خواهیم
ما ملامت گویی اهل ریا می طلبیم
بی خودانیم که در راه طلب گام نهیم
درگه دوست به صد شور و نوا می طلبیم
همچو پروانه که جان در ره جانانه دهد
از دل و جان به دل خویش جفا می طلبیم
همه گویند که مستیم و ندانند که ما
از در پیر خرابات که را می طلبیم؟
تشنه سوز درونیم و درین راه به جان
شربت تلخ غم درد فزا می طلبیم
درد خواهیم و غم و محنت و هجران خواهیم
بین چه گوییم و چه خواهیم و چه ها می طلبیم
ز اهل دنیا نپسندیم به در یوزه نوا
هر چه خواهیم ز درگاه خدا می طلبیم
ما فنا را به عبث طالب و مشتاق نه ایم
بهر جاوید شدن راه فنا می طلبیم
محسن ناصح
● حسین (ع)، سلطان عشق
عاشقم من بر حسین (ع) سلطان عشق
او که شد که صد نوگلش قربان عشق
بر علی اکبر همان تازه جوان
شبه احمد یوسف کنعان عشق
قطعه قطعه پیکر و فرقش دو تا
می دهد جان بر سر دامان عشق
غرقه در خون شد تن رعنای او
خون او شد چشمه جوشان عشق
اصغر آن نشکفته گل آن نازنین
او که شد پرپر، سر دستان عشق
از گلوی نازکش چون خون چکید
لاله ها خون شد به دشتستان عشق
معدن مهر و وفا عباس او
نازنین پیکر،مه تابان عشق
چون جدا شد آن دو دست پاک او
مشک او بین بر سر دندان عشق
کشته عطشان به روی شط آب
این چنین شرمنده طفلان عشق
جمع گرگان بین و یوسف در میان
شاه دین تنهاست در میدان عشق
تیر کین بر سینه مولا نشست
سینه آن مظهر ایمان عشق
پیکرش صد چاک و سر از تن جدا
این چنین شد سلسله جنبان عشق
آن مهین پیکر به زیر سم اسب
می دهد او این چنین تاوان عشق
ناله های عرشیان و فرشیان
بر حسین (ع) آن کشته عطشان عشق
بر سر نی جلوه قرآن نگر
زلف خونین، حلقه گردان عشق
بعد از آن زینب (س) پناه لشکر است
او که شد شمع شب سوزان عشق
بلبل خونین جگر بر نعش گل
بوی خون می آمد از بستان عشق
آن چه دید اندر زمین کربلا
گفت ندیدستم مگر جولان عشق
خون هفتاد و دو یاران بر زمین
کربلا شد محشر مردان عشق
عاشقان را عاشقان دانند و بس
من چه گویم سر، سرمستان عشق
من نگویم دل همی گوید سخن
او به دل ها می دهد فرمان عشق
دیده خونین، گواه عاشق است
می دهد شرح شب هجران عشق
سید حسین حسینی
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید