چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


پیش‏فرض‏های فرهنگی لازمه الگوی توسعه صنعتی


پیش‏فرض‏های فرهنگی لازمه الگوی توسعه صنعتی
فرهنگ صنعتی و یا به گفته کارشناسان توسعه صنعت با توجه به شناخت مردم و پایه‏گذاری آن براساس فرهنگ آنها از موضوعاتی است که امروزه نظر بسیاری از صاحبنظران را به خود جلب کرده است و کشورهای پیشرفته نیز این اصل را مبنای پیشرفت خود قرار داده‏اند.
تعامل میان فرهنگ و صنعت در کشور ما نیز به سمت و سویی پیش می‏رود که امید است بتواند جایگاه واقعی خود را در توسعه همه جانبه پیدا کند.
در این راستا و به منظور آشنایی بیشتر با این مقوله گفتگویی با جناب آقای عماد افروغ رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی انجام شده که حاصل آن در ادامه می‏آید:
همانطور که می‏دانید در بحث توسعه مبحثی به نام فرهنگ توسعه وجود دارد و اخیرا مطالعاتی در زمینه فرهنگ صنعتی در جهان مطرح است به عنوان اولین سوال بفرمایید شما چه شناخت و تعریفی از این تقسیم‏بندی دارید؟
در رابطه با این مسئله دو مقوله وجود دارد که باید آنها را از هم جدا کنیم. یکی فرهنگ توسعه و دیگری توسعه فرهنگی است. تا مدت‏ها مبحثی به نام فرهنگ توسعه مطرح بود که طراحان آن متاثر از نظریه‏های نوسازی در توسعه بودند؛ یکی از مدل‏هایی که در نظریه نوسازی مطرح است مدل فرهنگ توسعه است. مبنای این حرف نیز این است که جوامع اگر می‏خواهند به توسعه برسند باید دستخوش یک سری تحولات فرهنگی شوند، با این پیش‏فرض که مانع اصلی توسعه آنها عوامل فرهنگی است و وقتی سوال می‏شد که باید کدام فرهنگ را کنار گذاشت و گرایش به کدام فرهنگ داشت، پاسخ داده می‏شد که در کل باید روی به فرهنگ غربی آورد که درواقع یک کپی‏برداری از فرهنگ و روانشناسی انسان‏های غربی بود و این یعنی دنیاگرا شدن که مطلقا واقع‏بینانه نبود. بعدها مشخص شد که این فرهنگ توسعه نه تنها در غرب وجود نداشت بلکه باعث توسعه در شرق نیز نشد، بلکه عقب‏ماندگی را دامن زد. بدین ترتیب نقش فرهنگ در توسعه کاملا روشن شد. بعد از این به جای فرهنگ توسعه توجهات به سوی توسعه فرهنگی جلب شد. یعنی بیش از آنکه فرهنگ خودش را با توسعه وفق دهد این توسعه است که باید خود را با فرهنگ مردم وفق دهد تا بتواند باعث تحول در فرهنگ آن جامعه شود و آن جامعه شاهد توسعه باشد. یعنی اگر شما می‏خواهید در ایران تحولی به وجود بیاید باید فرهنگ جامعه شناخته شود و علیه آن شمشیر نکشید و الگوی متناسب با خلق و خوی مردم ارائه شود و اگر باید فرهنگ مردم تغییر کند با پذیرش پوسته‏ای از آن می‏توان پوسته‏ای دیگر را دستخوش تغییر و تحول کرد.
بحث توسعه صنعتی نیز همین است زیرا پیشرفت در این بخش زیر مجموعه توسعه است و توسعه بیشتر صنعتی است.
پس از انقلاب صنعتی در اروپا، صنعت محور اصلی پیشرفت کشورها شد به طوری که بسیاری از ایدئولوژی‏ها مثل لیبرال‏ها و رئالیست‏ها هرکدام نسخه‏ای را برای جوامع پیچیدند. تعامل این دو مقوله سالهاست که موضوع اصلی مباحث جامعه‏شناسی است. به نظر شما نسخه کدامیک از این تفکرات در کشور ما جواب می‏دهد؟
من به اصول تحول، تغییر و پیشرفت معتقدم. اما اعتقاد دارم که این الگو باید یک الگوی بومی باشد و نباید الگو را از غرب بگیریم و توجهی به هزینه‏هایی که توسعه صنعتی برای غرب داشته نداشته باشیم. زمانی در غرب رسیدن به صنعت رسیدن به تمام آرمان‏های یک جامعه بود اما به تدریج این نظریه تغییر کرد. همچنین نباید توسعه را صرفا اقتصادی تعریف کرد.
به هر حال توسعه صنعتی مبتنی بر یک سری پیش‏فرض‏های انسان‏شناسی و نظری است و ما اگر بخواهیم به آن پیش‏فرض‏ها تن دهیم خیلی چیزها را از دست می‏دهیم. ضمن اینکه عوارضی به سراغ ما می‏آیند که مخرب‏تر از عوارض دنیای غرب است. به هر حال توسعه صنعتی از یک افزون‏زدایی از عالم برخوردار است یعنی نظم سنتی هستی را به هم ریخته و خواستار پیشرفت انسان‏محورانه است. خود نگاه انسان‏محورانه هزینه‏هایی را ازجمله بحران هویت دربرداشته است و این بحران ارتباط وسیعی با توسعه صنعتی دارد. زیرا ما نمی‏توانیم علم را منهای کنترل فنی و دانش صنعتی مطرح کنیم.
بدین ترتیب ما نمی‏توانیم گرایشی به لیبرال‏ها داشته باشیم چون از فردیت و شکل‏گیری فردیت به جایی نمی‏رسیم. زیرا پیوندهای جمعی، احساسی و عاطفی در جامعه ما پررنگ‏تر است. همچنین به نقطه مقابل یعنی سوسیالیست‏ها نیز نمی‏توانیم گرایش داشته باشیم زیرا این نظریه نیز در نهایت به فرد اشاره می‏کند. آنچه که ما از انقلاب و تاریخمان داریم یک نگاه بینابین است یعنی هم توجه به فردیت و هم توجه به جامعه و حقوق اجتماعی. به هر حال هر نسخه‏ای باید دقت کافی به خلق و خوی و هویت مردم داشته باشد.
به نظر بنده ما باید به سمت استفاده از ارزش‏های خود برویم و واقعیتی به نام جامعه خود را نیز لحاظ کنیم و با استفاده از تجربیات غرب نگاه جامعی به توسعه فرهنگی داشته باشیم. نکته این است که ما باید برای انسان ایرانی سیاستگذاری کنیم.
کشورهای توسعه یافته (به اصطلاح کشورهای شمال) از این ایده پیروی کردند که باید برای تولیداتشان در بین کشورهای جنوب به دنبال بازار مصرف بگردند، این موضوع شامل کشور ما نیز شد. آیا فکر می‏کنید در برنامه‏های توسعه‏ای (سه دوره پیش) به این مقولات توجهی شد؟
بعضی‏ها ساده‏لوحانه به این قضیه تن می‏دهند و به مقوله نوسازی می‏پردازند. یعنی یک قاعده عام را برای توسعه ذکر می‏کنند که فراتاریخی، فراجامعه‏ای و فرافرهنگی است و معتقدند چون غرب این مراحل را طی کرده شرق نیز باید آنها را طی کند.
این یک واقعیت است اما با یک نگاه انتقادی‏تر متوجه می‏شویم که بخش اعظمی از عقب‏ماندگی جنوب به خاطر سیاست‏های شمال است و به خاطر نوع ارتباطی است که بین شمال و جنوب برقرار شده است.
امروزه این ارتباط را بدون جهانی شدن نمی‏توانیم معنا کنیم و آن را نباید ساده بگیریم. جهانی شدن برای خود، ابعاد فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دارد که باید خوب درک شوند.
من معتقدم اگر جهان سوم فهمی ازجهانی شدن یا جهانی‏سازی سرمایه‏گذاری نداشته باشد، باز در همان وادی تئوری های نوسازی می‏افتد و این چرخه به عقب‏ماندگی کمک می‏کند.
درواقع سازمان‏هایی نظیر WTO، بانک جهانی، صندوق بین‏المللی پول و نظیر اینهإ؛ ابزارهای یک نوع خاص ارتباط با کشورهای جنوب است و ما باید راه‏های مقابله با آن را بیاموزیم.ما نمی‏خواهیم راه کسب عبرت و تجربه را از غرب ببندیم اما نمی‏خواهیم با یک وادادگی محض در دام اینها بیفتیم. بنده احساس می‏کنم که در برنامه‏های توسعه در چندسال گذشته نگاه انتقادی مطلوبی وجود نداشته است و درواقع ما نظام سرمایه‏داری را پذیرفته‏ایم. برنامه چهارم توسعه نیز با چنین پیشینه‏ای شکل گرفت و با وجود تغییرات به‏وجود آمده هنوز همان روح بر آن حاکم است و در مجلس هفتم تنها مقداری تلطیف شده است.
البته رسیدن به توسعه کار آسانی نیست زیرا عوامل متعددی به آن با مربوط است. ما باید با توجه به پتانسیل‏های خود و قدرت ارتباطی با جهان و شناخت آن با این شبکه سرمایه‏داری مقابله کنیم تا ۲۰ سال دیگر بتوانیم شاهد تحولات عظیم باشیم.
شروع مباحث هماهنگی صنعت و فرهنگ در دولت دوم آقای خاتمی آغاز شد و وزیر صنایع و معادن وقت شورایی در این وزارتخانه تشکیل داد تحت عنوان شورای فرهنگ و صنعت نظر شما درخصوص تعامل این دو موضوع چیست؟ آیا اصولا لازم است که تعامل این دو مبحث در داخل یک شورا برنامه‏ریزی شود و آیا نتایج آن کارساز بود؟
ما درواقع یک الگوی توسعه صنعتی را با پیش‏فرض‏های خاص اصل قرار می‏دهیم و طوری وانمود می‏کنیم که این الگو عاری از فرهنگ و ارزش بوده و خنثی است و بعد تلاش می‏کنیم که یک تحول فرهنگی در جامعه ایجاد کنیم.
هر الگوی صنعتی در این عالم مبنی بر پیش‏فرض‏هایی بوده و سبقه فرهنگی دارد. بنابراین نمی‏توان فرهنگ و صنعت را دو مقوله کاملا مستقل از هم دانست که به دنبال تعامل آن دو بگردیم. بنابراین ما باید بدانیم که از دل فرهنگ ما چه صنعتی برمی‏خیزد ما فرهنگ نگاه به صنعت و تکنولوژی‏مان محل اشکال است و باید یک تحول عطف به الگوی توسعه در فرهنگ جامعه بوجود بیاید که خودمان صنعت به وجود بیاوریم.
اگر بگوییم صنعت عاری از فرهنگ است، در نتیجه هرچه در غرب تولید می‏شود را باید بپذیریم. معمولا این نگاه به تکنولوژی در کشورهای جهان سوم رواج دارد. در دوره آقای هاشمی و آقای خاتمی نیز دیدگاه نوسازی غالب شد و این شورا هم احتمالا به دنبال عینیت بخشیدن به این تئوری بوده است و من خود مخالف این تئوری هستم زیرا با تمسک به الگوهای غربی نمی‏توان کشور را نجات داد. درواقع با تشکیل یک شورا نمی‏توان کشور را نجات داد و باید تحول در نوع نگاه به وجود آید.
آیا کمیسیون فرهنگی طرح یا برنامه‏ای برای رفع مشکلات این مقوله دارد؟
ما می‏گوییم انقلاب ما انقلاب فرهنگی است و بهتر است که نگاه فرهنگی به صنعت و اقتصاد شود اما وضعیت جاری حکایت از چیز دیگری دارد. این نگاه حتی در مجلس هفتم نیز حاکم نیست. برای مثال کمیسیون فرهنگی برای تصویب یک طرح فرهنگی کلی مشکل دارد. زیرا سبقه اقتصادی و سیاسی بر کشور غالب بود که این یک آسیب است. برنامه‏های ما تنها برای آگاهی بخشی و مقاومت و تلاش در جهت تصویب طرح‏های فرهنگی است.
در این زمینه راهکارهای بسیاری وجود دارد که قبل از تصویب در مجلس باید در نوع نگاه ما ایجاد شود. این نگرش می‏تواند در روشنفکران، مردم و مدیران صنعتی ایجاد شود. درواقع فرهنگ‏سازی باید در عرصه عمومی ایجاد شود تا در عرصه سیاسی نیز تبلور داشته باشد.
آیا کمیسیون فرهنگی قصد برگزاری نشست‏هایی را با وزارتخانه‏هایی نظیر صنایع، نیرو، نفت و یا ارتباطات در رابطه با تعامل این دو مقوله (فرهنگ و صنعت) دارد؟
این خیلی خوب است اما در حد یک آرزو است. تا به حال این موضوع پیش نیامده اما اگر صنعتگران خواهان آن باشند ما نیز استقبال می‏کنیم البته ما طرح‏هایی داشته‏ایم نظیر اینکه می‏خواستیم بسیاری از لوایح اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در کمیسیون فرهنگی نیز بررسی شوند اما نمی‏دانیم سرانجام این طرح در کمیسیون اقتصادی به کجا انجامید.
درواقع ما در تصویب لوایح اقتصادی نه کمیسیون اصلی و نه فرعی به حساب می‏آئیم. اما از راهکارهای پیشنهادی استقبال می‏کنیم تا بتوانیم قدم در راه رسیدن به توسعه فرهنگی و بومی و تعامل این دو برداریم.
نظر شما راجع به تولیدات صنعتی مثل خودروسازی چیست؟ آیا برای مثال تغییر نام محصولات آنها، برای مثال می‏تواند در راستای تعامل فرهنگ و صنعت باشد؟
این راه‏حل نیست، اما خوب است. زیرإ؛ نوعی توجه به نماد فرهنگ است اما وقتی به بازده و محصولی از خودمان رسیدیم، با ابتکار و طراحی و استفاده از نیروی انسانی خودمان، راحت‏تر می‏توانیم نامی ایرانی روی آن بگذاریم و آن را خودرویی ملی بدانیم.
به هر حال نباید اسیر این نگاه‏های صوری شد. در دهه اول انقلاب تحول عمیق فکری در کشور مبنی بر خوداتکایی ایجاد شد، اما پس از جنگ از این باور مقداری فاصله گرفته‏ایم و شرط لازم برای توسعه درون‏زا و ایجاد ساخت مصنوعات صنعتی خودباوری و خوداتکایی است تا با یک عزم ملی بدون برخوردهای شعاری، احساسی و شکلی با در نظر گرفتن عقلانیت و نظم و استفاده از تجارب بشر و با تسلط بر تئوری‏های همه جانبه فرهنگی در تعامل دوسویه با دنیا به توسعه برسیم.
با توجه به قرار گرفتن در ایام مبارکه دهه فجر و پیروزی انقلاب اسلامی، شما مهمترین مولفه‏های فرهنگی این انقلاب را چه می‏دانید؟
کل انقلاب ما فرهنگی است. زیرا یک نگاه تازه به انسان، جامعه، هستی و به جهان است. این انقلاب دلالت‏های سیاسی و اقتصادی داشت اما می‏توان گفت که یک انقلاب فرهنگی بود. چون جهان‏بینی انسان‏ها و جامعه را مورد هدف قرار می‏دهد. یکی از کارشناسان که از ایران بعد از انقلاب بازدید کرده بود از آن به عنوان روح تازه از کالبد بی روح یاد کرده بود. مهمترین شعارهای انقلاب بسط ارزش‏هاست و بسط یک بینش توحیدی، انسان‏شناسی و یک جهان‏شناسی تازه است. این انقلاب بسط کل‏گرایی توحیدی است که در لایه‏های خود بسط اسلام، تشیع و آموزه‏های شیعی را دارد.
درواقع آرمان‏هایی نظیر استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و خواستن قانون اساسی آرمان‏های فرهنگی است که همراه با اهداف سیاسی و اقتصادی مطرح می‏شود.

سیده سمیرا طاهری
منبع : مجله گسترش صنعت