یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

تناقضات سیاسی در نظریه انتقادی آدورنو


تناقضات سیاسی در نظریه انتقادی آدورنو
موضع مبهم و تدافعی روشنفكران مكتب فرانكفورت و نظریه انتقادی در برابر سیاست و فقدان هر گونه برنامه یا طرحی برای سیاست عملی، همواره یكی از نقاط ضعف عمده این مكتب و ناشی از آن به اصطلاح «بدبینی» و «شكست گرایی» اعضایش به شمار رفته است. مكتب فرانكفورت، به گفته هابرماس، هوادار نوعی ماركسیسم بدون پرولتاریا است و این به معنای امیدبریدن از كنش اجتماعی در وضعیت موجود است. كرال در مقاله كوتاه حاضر، این موضع را «تناقضی سیاسی» می نامد، تناقضی كه مهمترین تجلی آن ستیز پرتنش و بعضاً فیزیكی میان آدورنو و دانشجویان رادیكال ۱۹۶۸ بود. به هر حال، ابهام و تناقض در ارتباط با سیاست همواره در سنت ماركسیستی وجود داشته است، و ردپای آن را می توان تا خود ماركس نیز پی گرفت. متن زیر به قلم هانس یورگن كرال نمونه گویایی است از نقد چپ نو آلمانی بر نظریه انتقادی و مكتب فرانكفورت. كرال متفكر ماركسیست و از نظریه پردازان چپ نو بود. او این متن را در ۱۳ آگوست ۱۹۶۹ در روزنامه «فرانكفورتر روندشاو» به مناسبت مرگ تئودور آدورنو نوشت. ترجمه حاضر بر اساس ترجمه انگلیسی پت موری و روث هایدبراند در شماره ۲۱ فصلنامه «تلوس» (پاییز ۱۹۷۴) صورت گرفته است.
زندگینامه فكری آدورنو، حتی در زیبا شناختی ترین صور دوری جستن از واقعیت و انتزاعی شدن اش، نشان تجربه فاشیسم را بر چهره دارد. شیوه بازتاب یافتن این تجربه- به لطف رمز گشایی رابطه انحلال ناپذیر میان نقد و رنج، در دل آثار هنری- برسازنده دعوی سازش ناپذیر او به نفی است، در همان حال كه حد و مرزی بر این نفی می گذارد. «زندگی مخدوش»، به لطف تامل در باب سلطه فاشیستی در مقام سلطه ای برخاسته از فجایع طبیعی و اقتصادی شیوه تولید سرمایه دارانه، از گرفتاربودن خویش در چنبره تناقضات ایدئولوژیكی فردگرایی بورژوایی آگاه است، فردگرایی ای كه این زندگی زوال قطعی آن را دریافته است و در عین حال نمی تواند خود را از آن خلاص كند. ترور و وحشت فاشیستی نه تنها موجد درك خصلت جبری و سحرآمیز جوامع سراپا صنعتی شده است، بلكه همچنین به حریم ذهنیت یا سوبژكتیویته فرد نظریه پرداز نیز تجاوز می كند و سدهای طبقاتی برپاگشته در برابر توانایی شناختی او را مستحكم می سازد. آدورنو آگاهی از این فرآیند را در مقدمه خویش بر «اخلاق صغیر» بیان می كند: «همان قوایی كه مرا پس رانده بودند مرا از درك تام و تمام خودشان نیز دور نگه داشته بودند. با این همه من پیش خودم به نقش ام در این همدستی معترف نشدم، همد ستی ای كه هر آن كسی را گرفتار خود می سازد كه حتی درباره امور فردی فقط حرف می زند حال آن كه خود با آن امر غیرقابل گفتنی رویاروست كه در ترازی جمعی درحال وقوع است.» به نظر می رسد نقد برنده آدورنو بر حیات ایدئولوژیكی فرد بورژوا به نحو مقاومت ناپذیری او را در دام تباهی این حیات افكند. اما این نكته می تواند بدین معنا باشد كه آدورنو هرگز واقعاً آن انزوایی را كه مهاجرت بر او تحمیل كرد ترك نگفته بود. تقدیر مونادگونه [یا تك سازه و ذره ای] آن فردی كه توسط قوانین تولید كار انتزاعی، مجزا و تك افتاده گشته است، در ذهنی گرایی فكری او منعكس است. از همین روست كه آدورنو قادر نبود همدردی شخصی خویش با فلك زدگان زمین را به هواداری منسجم نظریه اش از آزادسازی ستمدیدگان ترجمه كند.
بصیرت اجتماعی- نظری آدورنو در این خصوص كه احیای ناسیونال سوسیالیسم تحت لوای دموكراسی را باید بالقوه خطرناك تر از گرایش های فاشیستی علیه دموكراسی دانست، باعث شد تا هراس روزافزون او از استقرار فاشیستی سرمایه داری انحصاری به وحشتی پس رونده از هر شكلی از مقاومت فعالانه بر ضد این گرایش های سیستم بدل گردد. او در آگاهی سیاسی دوپهلوی بسیاری از روشنفكران انتقادی آلمانی سهیم بود، همان كسانی كه پیش بینی می كنند كنش سوسیالیستی چپ گرا عملاً فقط ماشه ترور و وحشت فاشیستی راست گرایانه ای را كه خواهد كشید خود سرگرم نبرد با آن است. اما در نتیجه، هر گونه كنش یا پراكسیس، به نحو پیشینی و از قبل، به عنوان عمل گرایی كوركورانه تقبیح می شود، و امكان هر نوع نقد سیاسی در كل تحریم می گردد، یعنی همان نقدی كه یك كنش اساساً درست و پیشاانقلابی را از تجلیات كودكانه اش در جنبش های انقلابی نوظهور تمیز می دهد.
در تقابل با پرولتاریای فرانسوی و روشنفكران سیاسی اش، آلمان فاقد یك سنت یكپارچه و پیوسته برای مقاومت فعال و مبارزه جو [militant]، و لاجرم فاقد پیش شرط های تاریخی لازم برای به راه انداختن بحثی عقلانی درباره مشروعیت تاریخی مبارزه گری است. سلطه موجود، كه بنابر تحلیل آدورنو، حتی پس از آشویتس نیز صور جدیدی از فاشیستی شدن را تحمیل كرده است، نمی توانست تحقق یابد اگر كه «سلاح نقد» ماركسیستی به متممی به نام «سلاح نقد» پرولتاریایی نیازمند نمی بود. فقط در آن صورت است كه نقد به حیات نظری انقلاب بدل خواهد گشت. این تناقض عینی نهفته در نظریه آدورنو بالاجبار به كشمكشی بی فرجام راه داد و دانشجویان سوسیالیست را به مخالفان سیاسی آموزگار فلسفی خود بدل ساخت. قطع نظر از این كه آدورنو تا چه اندازه ایدئولوژی بورژوایی حقیقت جویی فارغ از ارزش گذاری را پدیده ای مربوط به مبادله كالایی می دانست، باید گفت او به همان اندازه به ردپاهای نزاع مبتنی بر جهت گیری فلسفی در گفت وگوی علمی بدگمان بود.
اما گزینه انتقادی او- این كه تفكر باید، به منظور سهیم شدن در حقیقت، به نحوی خودانگیخته معطوف به واقعیت اجتماعی ای باشد كه به لحاظ عملی دستخوش تغییر است- تیزی و برندگی خویش را از دست خواهد داد اگر خود را، به همان نسبت، برحسب مقولات مربوط به سازماندهی تعریف نكند. مفهوم دیالكتیكی نفی در آدورنو بیشتر و بیشتر از ضرورت تاریخی جانب داربودن عینی تفكر دور می شد، ضرورتی كه در سامان دادن خاص هوركهایمر به تفاوت میان نظریه انتقادی و نظریه سنتی، یا دست كم در دفاع او از «وحدت پویای» فرد نظریه پرداز و طبقه تحت سلطه، حضور داشت.
دوری جستن و تجرد از این معیارها نهایتاً آدورنو را، ضمن ستیزش با جنبش دانشجویی، وادار به همدستی ای مهلك با قدرت های حاكم ساخت، و حتی خود او نیز بدان پی نبرد. مسئله خودداری شخصی از كنش یا پراكسیس به هیچ رو یگانه موضوع مورد مناقشه در این جنجال نبود، لیكن ناتوانی آدورنو از رویارویی با مسئله سازماندهی گویای نوعی نارسایی عینی در نظریه اوست، نظریه ای كه معهذا كنش اجتماعی را مقوله ای مركزی در معرفت شناسی و نظریه اجتماعی فرض می گیرد. اما با این همه، این تفكر آدورنو بود كه مقولات رهایی بخش را با دانشجویان از نظر سیاسی آگاه درمیان گذاشت، مقولاتی كه از سلطه پرده برمی دارند و به نحوی ناگویا و غیرمستقیم با شرایط تاریخی دگرگون شده انقلاب در شهر ها تطابق دارند- شرایطی كه دیگر نمی توان آنها را از طریق تجارب بی واسطه و مبتنی بر پیش داوری تعین بخشید.
قدرت آدورنو در بازنمایی در سطوح خرد و ذره ای [micro] توانست از دل دیالكتیك تولید كالایی و ارزش مبادله، مقولات رهایی بخش دفن شده در نقد ماركس از اقتصاد سیاسی را بیرون كشد، نقدی كه قدرت آن به عنوان یك نظریه انقلابی- یعنی نظریه ای كه مبین ساختن یا تعیبر جامعه از منظر دگرگونی ریشه ای است- غالباً از یاد اقتصاددا نان ماركسیست معاصر رفته است. تفكر آدورنو درباب منطق اساسی مقولات شیءوارگی و بت وارگی، راز آمیزساختن و طبیعت ثانوی، حامل آگاهی رهایی بخش نهفته در ماركسیسم غربی دهه های بیست و سی بود، ماركسیسم كرش و لوكاچ، هوركهایمر و ماركوزه، یعنی همان جریانی كه خود را در تقابل با ماركسیسم روسی رسمی شكل داد.
آدورنو، در نقد فلسفی خویش بر ایدئولوژی هایی نظیر هستی شناسی بنیادین [هایدگر] و مكتب اصالت فاكت یا واقع گرایی پوزیتیویستی، مفاهیم خاستگاه و اینهمانی را به منزله مقولات اصلی حاكم بر حیطه گردش رمزگشایی كرد، مقولاتی كه دیالكتیك لیبرالی آن، كه منبع مشروعیت اخلاقیات بورژوایی بود- یعنی نمود جعلی مبادله منصفانه میان مالكان برابر- دیرزمانی پیش از این منحل گشته بود. اما همان ابزار نظری ای كه به آدورنو اجازه داد تا چنین بصیرتی نسبت به تمامیت اجتماعی به دست آورد، او را از مشاهده امكانات تاریخی نهفته در یك كنش آزادی بخش بازداشت.
در دل نقد او بر مرگ فردیت بورژوایی در مقام یك ایدئولوژی، پس مانده های اندوهی موجه وجود دارد. اما در تفكر خویش، آدورنو نتوانست به شیوه ای درون ماندگار (به معنای هگلی این اصطلاح) از این واپسین موضع بورژوایی رادیكالیزه فراتر رود. این موضع او را درجا میخكوب كرد، با نگاهی هراس زده و خیره به گذشته خوفناك؛ همان آگاهی ای كه همیشه خیلی دیر به سراغ آن كسی می آید كه تازه به هنگام شفق، آغاز به فهمیدن می كند.
نفی آدورنو از جامعه سرمایه داری پسین در حد نفی ای انتزاعی باقی مانده است، و خود را به خاص و مشخص بودگی نقد مشخص، بی نیاز ساخته است، یعنی به همان مقوله دیالكیتكی ای كه سنت هگل و ماركس او را بدان ملزم كرده بود. مفهوم كنش، در آخرین اثر وی «دیالكتیك منفی»، دیگر برحسب تغییر اجتماعی در متن صور تاریخی مشخص اش، یعنی در متن صور مناسبات بورژوایی و سازماندهی پرولتاریایی، به پرسش گرفته نمی شود. در نظریه انتقادی او، تباه شدن و پژمردن پیكار طبقاتی، خود را در قالب زوال برداشت ماتریالیستی از تاریخ بازتاب داده است. با این حال، زمانی برای هوركهایمر، منتسب ساختن نظریه به كنش رهایی بخش پرولتاریا در حكم نوعی طرح و برنامه بود، اما حتی در آن موقع نیز شكل سازمانی و بورژوایی «نظریه انتقادی» نتوانست این برنامه را با تحقق عینی آن همگرا سازد. این واقعیت كه از آن پس، جنبش كارگران، كه نخست توسط فاشیسم درهم كوبیده شد، ظاهراً به نحوی فسخ ناپذیر در روند بازسازی سرمایه داری دوران پس از جنگ در آلمان غربی جذب و ادغام گشت، معنای این مفاهیم را در نظریه انتقادی تغییر داد. این مفاهیم ضرورتاً می بایست خاص بودگی خود را از دست می دادند، اما این فرآیند تجرید یا انتزاعی شدن به شیوه ای كوركورانه صورت گرفت.
تاریخ انضمامی و مادی آدورنو به نحوی انتقادی تاریخی گری هایدگر را به منزله «مفهوم غیرتاریخی از تاریخ» به چالش گرفت، اما خود رفته رفته از مفهوم كنش اجتماعی او محو شد؛ این تلقی از تاریخ، در آخرین اثرش «دیالكتیك منفی»، تا آن حد تبخیر شده است كه به نظر می رسد خود در فقر استعلایی مقوله هایدگر هضم و جذب شده باشد.
مسلماً آدورنو در خطابه اش در انجمن جامعه شناسی آلمان، به درستی و قاطعانه بر جنبه بجا و با ربط ماركسیسم ارتدوكس تاكید گذاشت: نیروهای تولید صنعتی هنوز كه هنوز است براساس مناسبات تولید سرمایه دارانه سازماندهی می شوند، و سلطه سیاسی، گاه و بیگاه، بر شالوده استثمار اقتصادی كارگران مزدبگیر استوار است. اما ارتدوكس بودن او، قطع نظر از آن كه تا چه اندازه با جامعه شناسی رسمی آلمانی در تعارض بود، ضرورتاً نامعقول بود، زیرا صور مقولات هیچ ربط و نسبتی با تاریخ انضمامی و مشخص نداشتند.
این روند تدریجی دوری جستن و تجرید از فرآیند تاریخی باعث شده است تا نظریه انتقادی آدورنو به قالب های تعمقی و نه چندان مشروع نظریه سنتی رجعت كند. سنتی كردن تفكر او نظریه او را به صدای عقل سالخورده و منسوخ در تاریخ بدل می سازد. در تراز این تفكر، دیالكتیك ماتریالیستی نیروهای زنجیره ای تولید در قالب مفهوم گونه ای نظریه زنجیر شده و دربند بازتاب یافته است، نظریه ای كه به نحوی گریزناپذیر در چنبره مفاهیم مطلقاً درون ماندگار [و گسسته از واقعیت] گرفتار شده است. «اگر زمان تفسیر كردن جهان به سر آمده، و تلاش برای تغییردادن آن ضروری گشته است، پس لاجرم فلسفه صحنه را ترك می گوید... اكنون نه زمان فلسفه اولی، بلكه زمان فلسفه اخری است.»۱ این فلسفه اخرای آدورنو نه خواسته و نه توانسته است عزیمت گاه خویش را ترك گوید.
هانس یورگن كرال
ترجمه: امید مهرگان
پی نوشت :
۱ - كنایه آدورنو به آن چیزی است كه سنتاً مهمترین شاخه فلسفه به حساب می آید: متافیزیك یا فلسفه اولی، كه در عنوان مشهورترین اثر دكارت در طلیعه فلسفه جدید نیز آمده است («تاملات در فلسفه اولی»)، انتزاعی ترین شكل فلسفه ورزی و «تفسیر جهان» است كه به مقولات عام وجود می پردازد. لفظ كنایه آمیز فلسفه اخری بر همین اساس جعل شده است.م
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید