پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


داستان کوتاه


داستان کوتاه
داستان كوتاه نقبی است به درون خود، پلی ست از درون آشكار خویش به درون پنهان خود، و از روی این پل یا از درون این نقب است كه نویسنده آهسته و پاورچین پاورچین می گذرد تا بدون آن كه آرامش درون خویش را به هم بزند و آن را از خواب شبانه یا نیمروزی بیدار كند، به گشت و گذاری كوتاه در تپه ماهور ها، كوچه باغ ها، راه و بی راهه ها، فراز و نشیب ها ، و پیچ و خم های درون خویش بپردازد، نیم نگاهی گذرا به چشم اندازها و افق های درون خویش بیندازد، چیزهایی در آن خفیه گاه پر زاویه و هزار دهلیز كشف كند و ره آوردی از این سفر رمز آگین برای خود و دیگران به ارمغان بیاورد: رهاوردی یادمان و اثرگذار.
داستان كوتاه سفری مكاشفه آمیز است در سرزمین های شگفت انگیز خواب و بیداری. نویسنده در این سفر جادویی، راز های درون خویش را بر خود مكشوف و بر دیگران فاش می سازد. نویسنده از راه و در مسیر این سفر راز گشایانه می كوشد تا ناشناخته های درون خویش را بشناسد، نادیده های درون خود را ببیند، سرود های ناشنیده خویش را بشنود، نایافته ها را بیابد و سرچشمه های مضمر و مخفی نیرو و انرژی انباشته و آزاد نشده را درانباره روان و جان خویش كشف كند و از آن ها بر خود و بر دیگران، بر خوانندگان و مخاطبان، در بگشاید، تا آزادشان كند و از فشار عظیم ، خرد كننده و در هم شكننده آن ها بكاهد، مهارشان كند و رام و آرامشان سازد.
پس داستان كوتاه نه تنها راز گشایی ست كه در گشایی نیز هست و رها سازی. بر سیل گدازه های درون سد گشودن و جاری كردن آن چه پشت سد روان مسدود مانده و در حال سرریز و طغیان است، و افزون بر این هر دو داستان كوتاه نوعی گره گشایی است: باز گشایی درهم پیچیدگی های درون.
و نویسنده در آن مجال و فرصت می یابد كه به گره های كور و پیچیدگی های ناگشوده و كلاف های سردرگم روان خود نظر اندازد و برای بازگشودن آن ها تلاشی كند و بختی بیازماید. و شاید هم ندایی باشد برای امداد طلبیدن از دیگران، تا به یاریش بشتابند و در گشودن این در های بسته و گره های كور امدادش كنند، تا همراهش شوند و در گذر از كوره راه های درون با او سرودی رهگشا سر دهند.
داستان كوتاه افزون بر تمام این ها میدانی ست برای پرسش و پاسخ. پرسیدن از خود و دیگران در باره معماهای حل نشده ذهن و اندیشه، و پاسخ دادن به برخی ازاین پرسش ها و معما ها. پس داستان كوتاه فضایی برای مكالمه و مفاهمه است، فرصت كوتاهی ست برای دیالوگ و گفت و گو، دمی و درنگی برای همدلی و همدردی، یا مجادله و مناظره، مكاشفه ، محادثه ومحاوره.
داستان كوتاه در باره هر كس و هر چیز نوشته شود و از هر چه سخن به میان آورد ، گونه ای حدیث نفس است، نوعی نوستالژی است.این همان اسرار درون است كه در حدیث دیگران گفته می آید، و این خوشتر باشد از آن كه بی پرده و مستقیم بیان گردد. حكایتی است كه نویسنده از یكی از سایه های خود شنیده و برای سایه ای دیگر تعریف می كند.
هر یك از ما هزاران سایه داریم یكی از دیگری ناشناخته تر، و هر داستان كوتاه شناساندن یکی از این سایه هاست بر سایه ای دیگر و بر سایه های دیگران. تلاشی است برای پرتو افكندن بر تاریكنای بی روزن درون خویش و نگریستن بر ژرفنای ناپیدای آن.
داستان كوتاه آهی است، آهی از سر درد و رنج، یا اندوه و ملال. آهی كوتاه در واپسین دقیقه خستگی و در بحبوحه بیم و امید. آهی ست از پس ناله ای یا پیش در آمد ناله ای، گله و شكوه ای است از زمانه ناساز یا بخت ناهمساز. پس حكایت درد است و جست و جوی دارو یا تلاش برای درمان و بهبود.
داستان كوتاه تكاپویی است برای رهایی، رهایی از تمام قید و بند های دست و پا گیر كه جان و روان را به اسارت می گیرد، و وجود نویسنده را گرفتار تنگناهای خفقان آور خویش می سازد، تقلایی ست شاید نومیدانه، شایدمضطرانه، شاید مذبوحانه،اما به هر حال نشان زنده بودن است و نمود عشق به زیستن.
داستان كوتاه گواهی درد است، گواهی رنج های جان اوبار، گواهی جراحت های ناسور روان خسته و رنجور، فریادی است در دل تاریكی تنهایی و بی كسی، فریادی ست به بوی و آرزوی فریادرسی و پناه بخشی كه به جان بی پناه و سرگشته پناه ببخشد و بر زخم های مهلك مرهم نهد.
داستان كوتاه نجوای رانده شدگان است، زمزمه های قلب های مهجور و مطرود، آنان كه بر حاشیه مانده اند و روزگار غدار و ستمكار ایشان را مجال و فرصت ورود به صحنه های مركزی زیستن و میدان های اصلی خود نمودن نداده است، آن ها را به تحقیر و ناروا از كانون های پر شر و شور زندگی، به تیپا رانده و پس زده است، و به حاشیه های دور و متروك افكنده است، و این رانده شدگان با حكایت های كوتاه خود آواز سر می دهند، كه ما رانده شدگان به سایه ها و حاشیه ها زنده ایم و سرشاریم از نیروی زندگی و از تجربه و جوهر زیستن، بسی بیش از آنان كه ما را رانده اند و جای ما را به نا حق در مراكز اصلی و میدان گاه های عمده زندگی غصب كرده اند، باور نمی كنید؟ به داستان های ما گوش كنید تا بدانید كه چه بس بیش از تمام غاصبان مقام و موقعیت و حق خویش، آكنده ایم از افسانه های پر شر و شور زیستن. اینك كه نمی توانیم بازیگر اصلی صحنه نمایش زندگی باشیم و جز نقش سیاهی لشكر به ما نقشی واگذار نشده، پس بگذار تا گزارشگر بازی باشیم و راوی نمایش.
داستان كوتاه تنفس است، نفس كشیدن نویسنده است در هوایی خفقان آور و به شدت دم كرده و گرفته. در هوایی بدون اكسیژن، در هوایی پر از گرد و غبار و آلاینده های مسموم كننده، و نویسنده می كوشد تا با داستان كوتاهش برای خود و مخاطبانش اكسیژن بسازد، هوایی تازه فراهم آورد، و مخاطبانش را از خفقان نجات دهد. در حقیقت داستان كوتاه نقشی چون کنش فتو سنتز ایفا میكند و روشنایی های روان نویسنده را به اكسیژن زندگی بخش تبدیل می كند.
داستان كوتاه روشنایی امید آفرین شعله لرزان شمعی است در انتهای تاریكی. راهگشا و راهنما است.
گرمی و شور می بخشد، دلگرمی و امیدواری عطا میكند، به مخاطب نوید می دهد كه تو تنها نیستی، كه كسی دیگر هم هست كه با تو همراه است، با تو می آید، برایت قصه می گوید و ترا از تنهایی و بی كسی بیرون می آورد، و او نیز چشم امید به تو دوخته است، به امید همراهی و همآوایی تست كه برایت قصه می گوید، قصه اش اگر لالایی ست برای آن است كه دمی بیاسایی و از رنج و شكنجه عذاب آور زندگی دمی فارغ شوی، و اگر سرود بیدارباش است، برای آن است كه به پا شوی و همراه خنیاگران روانه گردی و از پا در نیایی ...
داستان كوتاه پیام آشنایی ست. ندای همزبانی و همدردی ست. بر می خیزد تا اندوه خاطری فرو نشاند، بر دل می نشیند تا جنبشی بر انگیزاند، و پویشی. درد دل می گوید، تا مرهمی بیابد از نگاهی و همراهی بیابد در گذر از راه رنج بار زندگی.
داستان كوتاه فراخوان بیداری است و آگاهی، فراخوانی با چنین ندایی و پیامی:
- ای كه به خواب ناز غنوده ای، من اینجا هستم، بیدار و دردمند، حرفی دارم با تو و خبری از خود و دیگران. قصه ای دارم ناگفته، حكایتی ناشنوده، رازی سر به مهر. به هوش باش و بنیوش! و كمكم كن تا دردم تسكین پذیرد و جراحت روان خسته ام مرهم یابد.
داستان كوتاه یك حرف است از میان هزاران حرف كه به عبارت در می آید، و این شاید مهم ترین حرف نباشد، اما ناگفته ترین حرف است.
داستان كوتاه تاًویل نومیدی ست به امید، تفسیر شادی است از رنج، تعبیر خواب ها و خیال ها است و تقریر روًیا ها و كابوس های نانوشته .
داستان كوتاه در میان گذاشتن تجربه ای به كمال شخصی با دیگران است تا سهمی شود از گنجینه گرانقدر تجربیات مشترك و همگانی. داستان كوتاه ترجمه ای است از زبان درون، زبان اندیشه، عاطفه و حس، به زبان برون، زبان واژگان.
این اندوه ها و شادی ها، رنج ها و راحت ها، بیم ها و امیدها، شورها و سرمستی ها، خشم ها و نفرت ها، و عشق ها و عطوفت های نویسنده است كه در داستان كوتاهش جاری می شود و سرود خوان و خنیاگر در جوی جان ما روان می شود و می گذرد. و نویسنده به جای آن كه بر اندوه های خود بگرید و زار بزند ، یا بر شادی های خویش بخندد، آن ها را در داستان كوتاه خود روایت میكند. پس داستان كوتاه فرا فكندن و بازتاب دادن خویش است در سایه روشن واژگان روایت گر و جمله های حکایت پرداز.
منبع : آتی بان