پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


در این هزارتوی هراس‌آور آشفتگی


در این هزارتوی هراس‌آور آشفتگی
شعر امروز ایران، به منشوری مانند شده، كه از هر سمت توان نگریستن به آن، در نگرنده ای خواهد بود كه تاب كابوس های تاق و جفت را داشته باشد ــ آنهم در بیداری ــ بیداری ما كه به كار خوابگردان می ماند.
صد البته حكایت، همان حكایت شتر است كه گفت: «مگر چه چیزمان مثل كس است؟» اگر چند قرن پیش حافظ فرمود:
«از هرطرف كه رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار ازین بیابان، وین راه بی نهایت»
امروز به وادی شعر و ناشعر این همه شاعر و متشاعر، از وحشت فسادی كه به زبان فارسی انداخته اند، به خود می لرزیم.
ناسلامتی شعر، هسته ی اصلی زبان و ادبیات ما بوده است، حالا متشاعرانی به میدان جسته اند، دیوانه وار، كه زبان و كلام و ادبیات فارسی را در بی ادبیت اندیشه ای پس از سكته های مغزی، به فعل مجانین، قالب می ریزند.
اگر در دوران عسجدی ها و عنصری ها، گرفتاری شاعران فقط از جانب ناظمان بود، كه قافیه پرداز و طناز می آمدند و كار به سراقات ادبی و حتا سرقت شاعر، می كشید، امروز گرفتار آش های شله قلمكاری شده ایم كه بوی ناگوارش، كار داروی بی هوشی و مرگ می كند، كه هیچ تجانسی با شوكران «سقراط» پیدا نمی كند، حتا با رمل و اسطرلاب.
این گروه مدعی است كه نحو شكن آمده و صرف را، قدم در این راه ننهاده، صرف فرموده. آن گروه، از آسمان هفتم پسامدرنیته هوایی، بال مگسی، پایین تر نمی آید، غافل كه طشت رسوایی اش، از بام افتاده و همه صدایش را شنیده اند و گوش ها را در برابر ناهنجاری آوایش گرفته اند و تنها خودشان نشنیده اند چرا كه: «كر و كور و لالند و نمی فهمند» درست مثل كناس مولانا مثلا كه در راسته ی عطاران بی هوش و گوش بر زمین افتاد. گروه سوم و چهارم و هزارم، ادعا دارند كه زمانه ی شعر بامعنی و فلان و بهمان، سپری شده، که زمانه ی هرج و مرج، شعر هرج و مرج می خواهد كه ما می گوییم. موج ناب، موج ناب ناب. شعر حجم و شعر دیگر، خوب هاشانند كه....
شاعران راستین امروز، ادامه دهندگان راه نیما و شاملو و اخوان و فروغ، یا خسته از هزار ماجرا كه بر آنان رفته سكوت كرده اند، یا دفتر و دستک و روزنامه و ماهنامه ای ندارند تا عزت و شرف شعر فارسی را مدافع باشند (هر چند به نظر، چندان لازم نمی آید، چرا كه زمانه، محک همیشه كارهایی از این دست است. اگر نبود، نام حافظ و مولانا و نیما و شاملو و... نمی ماند). باری در بلبشوی شعر امروز به این جا رسیده ایم انگار:
«هر كه خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
كبر و ناز و صاحب و دربان بدین درگاه نیست.»
مخلص كلام: هر چند ما هم اینک به جایی رسیده ایم كه حافظ رسید و فرمود:
«دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست»
و این را نیز می دانیم كه:
«در آستین مرقع پیاله پنهان كن
كه همچو چشم صراحی، زمانه خون ریز است.»
با این همه آفات، در اندیشه ی آنات شعر امروز، نفس می كشیم، هر نفس ما البته، از وجود و هویت ما، بر می آید ــ اگر مدعی هستیم كه زنده ایم ــ یعنی در هوای شعر و داستان و سینما و هنرهای دیگر امروزمان، نفس می كشیم و شنا می كنیم. شعر، برای ما، با شعریتش، هویتش را كسب می كند، چه نیمایی باشد، چه غزل، چه شاملویی یا اخوان ثالثی، سپید یا با وزنی عروضی، یا وزنی حسی.
بر این اندیشه ایم كه هر بار لااقل دو، سه شعر ناب از معاصران داشته باشیم و كتاب شعری را نقد كنیم كه ارزش نقد داشته باشد. كتابهای اول شاعران ــ اگر در چارچوب ما بگنجند، اما متوسط باشند و ما بر جبینشان نور رستگاری آینده را حس كنیم ــ به معرفی شان بسنده می كنیم.
مسلما این فضا، مال شاعران جوان تجربه گراست، مایلیم شعر این فضا را از شاعران گمنام حتا پر كنیم. این بدین معنا نیست كه جایی برای مشهوران نداریم. این فضا ــ باز تكرار می كنیم ــ جای شعر خوب معاصر است از هركه و هر كجا. مقهور نام شاعر البته نمی شویم، شعر خوب را عشق است.
محمد ایوبی