شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا
خوبیها را همیشه به یاد داشته باشید و بدیها را ببخشید
سرنوشت انسانها به قدری پیچیده است که ما فراموش میکنیم این زندگی روزی به پایان خواهد رسید و هیچ یک از ما نمیداند که آن روز کی اتفاق خواهد افتاد. بنابراین به کسانی که دوستشان دارید و به آنها توجه دارید بگویید که برایتان مهم و با ارزشند، قبل از آنکه برای گفتن دیر شده باشد.
اگر شما آنقدر درگیر کارهایتان هستید که نمیتوانید چند دقیقهای از وقتتان را صرف فرستادن این پیغام برای دیگران کنید، شما کوچکترین تلاشی برای ایجاد تغییر در روابط تان نکردید...
هرچه به افراد بیشتری این پیغام را بفرستید، دسترسی شما به آنهایی که اهمیت بیشتری برایتان دارند، بهتر و راحتتر خواهد بود. به یاد داشته باشید چیزی را درو خواهید کرد که پیش از این کاشتهاید.
خوبیها رو به یاد داشته باشید و بدیها را ببخشید و از یاد ببرید...
روزی معلمی از دانشآموزانش خواست که اسامی همکلاسیهایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند. سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در مورد هر کدام از همکلاسیهایشان بگویند، فکر کنند و در آن خط های خالی بنویسند. بقیه وقت کلاس با انجام این تکلیف درسی گذشت و هر کدام از دانشآموزان پس از اتمام، برگههای خود را به معلم تحویل داده، کلاس را ترک کردند.
روز شنبه معلم نام هر کدام از دانشآموزان را در برگهای جداگانه نوشت و سپس تمام نظرات بچههای دیگر را در مورد هر دانش آموز زیر اسم آنها نوشت. روز دوشنبه، معلم برگه مربوط به هر دانش آموز را تحویل داد.
شادی خاصی کلاس را فرا گرفت. معلم این زمزمهها را از کلاس شنید. واقعا؟ من هرگز نمیدانستم که دیگران به وجود من اهمیت میدهند! من نمیدانستم که دیگران اینقدر مرا دوست دارند. دیگر صحبتی از آن برگهها نشد. معلم نیز ندانست که آیا آنها بعد از کلاس با والدینشان در مورد موضوع کلاس به بحث وصحبت پرداختند یا نه، به هر حال برایش مهم نبود. آن تکلیف هدف معلم را برآورده کرده بود. دانش آموزان از خود و تک تک همکلاسیهایشان راضی بودند. با گذشت سالها بچههای کلاس از یک دیگر دور افتادند. چند سال بعد، یکی از دانش آموزان در جنگ کشته شد و معلمش در مراسم خاکسپاری او شرکت کرد.
او تابه حال، یک سرباز ارتشی را در تابوت ندیده بود. پسر کشته شده، جوان خوش قیافه و برازندهای به نظر میرسید. کلیسا مملو از دوستان سرباز بود. دوستانش با عبور از کنار تابوت وی، مراسم وداع را به جای آوردند. معلم آخرین نفر در این مراسم بود.
به محض اینکه معلم در کنار تابوت قرار گرفت، یکی از سربازانی که مسوول حمل تابوت بود، به سوی او آمد و پرسید: آیا شما معلم ریاضی «مارک» نبودید؟ معلم با تکان دادن سر پاسخ داد: چرا.
سرباز ادامه داد، مارک همیشه در صحبتهایش از شما یاد میکرد. پس از مراسم تدفین، اکثر همکلاسیهایش برای صرف ناهار گردهم آمدند. پدر و مادر مارک نیز که در آن جا بودند، آشکارا معلوم بود که منتظر ملاقات با معلم مارک هستند.
پدر مارک در حالی که کیف پولش را از جیبش بیرون میکشید، به معلم گفت: ما میخواهیم چیزی را به شما نشان دهیم که فکر میکنیم برایتان آشنا باشد. او با دقت دو برگه کاغذ فرسوده دفتر یادداشت که از ظاهرشان پیدا بود بارها و بارها تا خورده و با نواری به هم بسته شده بودند را از کیفش درآورد.
خانم معلم با یک نگاه آنها را شناخت. آن کاغذها، همانی بودند که تمام خوبیهای مارک از دیدگاه دوستانش درونشان نوشته شده بود.
مادر مارک گفت، از شما به خاطر کاری که انجام دادید متشکریم. همان طور که میبینید مارک آن را همانند گنجی نگه داشته است...
منبع : خبرگزاری ایسنا
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران مجلس شورای اسلامی حجاب مجلس دولت دولت سیزدهم رئیسی رئیس جمهور گشت ارشاد سیدابراهیم رئیسی جمهوری اسلامی ایران پاکستان
تهران شهرداری تهران قتل هواشناسی سیل پلیس کنکور وزارت بهداشت سلامت زنان سازمان سنجش پایتخت
قیمت دلار خودرو قیمت خودرو بازار خودرو دلار بانک مرکزی قیمت طلا سایپا مسکن ارز ایران خودرو تورم
سینمای ایران سریال سینما تلویزیون سریال پایتخت کیومرث پوراحمد موسیقی رهبر انقلاب قرآن کریم فیلم ترانه علیدوستی کتاب
کنکور ۱۴۰۳ اینترنت عبدالرسول پورعباس
اسرائیل رژیم صهیونیستی آمریکا فلسطین غزه جنگ غزه روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
پرسپولیس فوتبال استقلال جام حذفی آلومینیوم اراک تیم ملی فوتسال ایران بازی فوتسال تراکتور باشگاه پرسپولیس بارسلونا لیورپول
هوش مصنوعی گوگل نخبگان سامسونگ مدیران خودرو اپل فناوری آیفون ناسا بنیاد ملی نخبگان ربات دانش بنیان
کاهش وزن روانشناسی بارداری مالاریا افسردگی آلزایمر