چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

باراک اوباما و مسئله فلسطین


باراک اوباما و مسئله فلسطین
سیاست های یکجانبه گرانه و قدرت محور ایالات متحده، در دور دوم ریاست جمهوری بوش پسر به ویژه در دو سال آخر آن مورد بازبینی قرارگرفت. وزارت خارجه و وزارت دفاع در راهبردی مشترک رویکرد «توسل به راهکارهای نرم افزارانه» را طرح ریزی کردند که به خوبی می توان انعکاس آن دیدگاه ها را در شعارهای تبلیغاتی اوباما و نطق مراسم تحلیف او دید. علی رغم سطح زبانی و گفتمانی اوباما در ارتباط با راهبردهای نرم افزارانه باید گفت که ایالات متحده امروز مجبور است در قوس نزولی خویش ارتباطات ایالات متحده در عرصه سیاست خارجی را با سایر بخش های جهان تنظیم کند.
قطعا در این قوس نزولی ایالات متحده تلاش خواهد کرد انجمن دموکراسی ها را که قابل ارتقا به بیش از ۱۸کشور جهان خواهدبود مطرح کند. این انجمن می تواند جایگزین گروه ۸ شود. موضوع خلع سلاح به شکل جدی میان روسیه و چین از مسکو و ایالات متحده ازسوی دیگر شروع خواهدشد. برچیدن پایگاه های موشکی آمریکا از اروپا به ترویج برجسته خواهدشد تا بتوان همکاری های قدرت های فرامنطقه ای بزرگ را در موضوعات منطقه ای همانند بحران شبه جزیره کره، حل و فصل موضوع هسته ای ایران اسلامی، افغانستان، عراق و... فراهم کرد. این مقاله درصدد پرداختن به محورهای فوق نیست. ابعاد این دست سیاست ها موضوع مقالات دیگری خواهدبود. آنچه در این بحث مورد نظر است لحن آشتی جویانه و در عین حال مبهم آقای اوباما راجع به جهان اسلام به ویژه موضوع مسئله فلسطین است. نگارنده معتقد است که آشتی جوی های زبانی و بیانی رئیس جمهور جدید آمریکا درتعامل و تقابل با واقعیت های منطقه خاورمیانه تفاوت چندانی با عصر نومحافظه کاران خواهد داشت. مقاله به دو قسمت تقسیم نخواهدشد. در قسمت اول به تحولات بنیادین در دیدگاه های رژیم صهیونیستی از یکسو و گروه های مقاومت در سرزمین های اشغالی به ویژه غزه از سوی دیگر اشاره خواهد شد. در قسمت دوم توضیح داده خواهد شد که اوباما با به رسمیت نشناختن تحولات عمیق در صحنه فلسطین علاقمند است همان سیاست های خزان زده کنفرانس پاییزی آناپولیس در آذرماه ۱۳۸۶ را پی گیری نماید.
الف) تحولات عمیق در خلال جنگ ۲۲ روزه
موضوع فلسطین موضوعی شصت ساله است. دراین دوران همواره رژیم صهیونیستی تهاجمی عمل کرده است، هرچند این رژیم شیوه تهاجمی خویش را در پس مظلوم نمایی، اعتقاد به صلح و قول و قرارهای یکجانبه، دو جانبه و... پنهان کرده است. بدون تردید، یکی از دلایل مهم درخصوص این که رژیم صهیونیستی نمی تواند تهاجمی نباشد این است که از یک سو هیچ نسبتی با جغرافیای منطقه نداشته و از طرف دیگر به عنوان یک موجودیت نامشروع فاقد هرگونه مرزهای جغرافیایی مشخصا شفاف می باشد!
دیری است که رژیم صهیونیستی براساس نکته فوق ابتکار صلح عربی مبتنی بر شکل گیری دو دولت را «مرده» تلقی کرده بود. کافی است کارشناسان مسائل خاورمیانه جستجویی را در فضای مجازی مجلات معتبر علمی و سایت های خبری در ارتباط با دیدگاه های کارشناسان، نومحافظه کاران دولتمردان و مقامات رژیم صهیونیستی انجام دهند تا مشخص گردد صهیونیست ها درپی حذف فیزیکی فلسطین شامل کناره باختری رود اردن و غزه از صحنه جغرافیای عالم و منطقه خاورمیانه بودند! در حقیقت، طرح صهیونیستی الحاق کناره باختری به اردن و غزه به مصر از مدت ها قبل طراحی شده بود و با توافق جبهه عربی سازش با صهیونیسم بین الملل می بایست در خلال جنگ بیست و دو روزه جامه عمل به خود می پوشید. غافل از این نکته مهم که حتی اگر مقاومت در غزه هم در خون خود فرو می خفت، فلسطین سربلند و فرزندان آن و کناره باختری رود اردن نه تنها موجودیت رژیم صهیونیستی را بلکه پادوهای اردنی و مصری را از درون مرزهای جدید هم به چالش می کشیدند. رژیم صهیونیستی خیالش آسوده باشد که با انداختن توپ به میدان پادوهای اردنی و مصری، مقاومت هیچ گاه دشمن درجه اول خود- صهیونیسم- را فراموش نخواهد کرد و این طمع خام را متحقق نخواهد دید که منازعه فعلی میان مقاومت و صهیونیسم را مبدل به منازعه مقاومت و اعراب نماید.
به هر تقدیر، سناریوی محافل فکری صهیونیستی تغییرات عمیق و جاه طلبانه ای را در منطقه تعقیب می کرد، به گونه ای که تا پیش از آمدن اوباما می بایست از طریق ضربات سهمگین، سریع و غافل گیرکننده موجودیت فلسطین برای همیشه برچیده شود و آنگاه با کمک خط سازش عربی تضعیف کشورهای خط مقاومت در منطقه خاورمیانه تکمیل گردد. صهیونیست ها در این کارزار جدید همه ابزارهای پیشرفته نظامی از جمله تمرین های نظامی از پیش طراحی شده برای اطمینان از پیروزی صددرصدی خویش در غزه را همراه با فتاوای شیطانی خاخام های صهیونیست به میدان آورده بودند. در اثنای جنگ، جان بولتون از مؤسسه صهیونیستی اینترپرایز نه تنها مرگ «راه حل دو دولت» را آشکارا فریاد کرد بلکه بر پیدایش سه دولت در صحنه جغرافیایی خاورمیانه و در عمق سرزمین های اشغالی تأکید کرد: رژیم صهیونیستی، اردن و مصر.
با این وصف رژیم صهیونیستی از ایده های استعماری و خودساخته «دو دولت» عبور کرده بود و می بایست ظرف چند روز، کمر مقاومت را در غزه برای همیشه در هم می شکست. این رویا هرگز در چند روز اولیه و بلکه چند هفته اولیه جنگ عملیاتی نشد. اکنون، پس از شکست جنگ سی و سه روزه رژیم صهیونیستی با شکستی جانکاه تر مواجه شد، شکست تلخی که حاصل و پیامد آن برگشت مکر و فریب دشمن به سوی خود است: آری ایده دو دولت دیگر مرده است و یک دولت می بایست شکل گیرد و آن هم دولت اسلامی فلسطین در قلب سرزمین های اشغالی است.
اما چرا این افتضاح نظامی- سیاسی برای صهیونیست ها تکرار شد؟ پاسخ را به شکل قاطع می بایست در دو موضوع محوری جستجو کرد.
اول این که پروژه جهانی سازی «آمریکایی» به شکست انجامیده است و «جهانی شدن» همراه با طرح وسیع معنویت خواهی، گفتمان مسلط زمانه ماست. در اینجا مجال نیست تا ابعاد تحول در عقلانیت شناختی و عصر ارج ها و ارزش های سوسیالیستی را به عنوان دو دوره گفتمانی در قرون ۱۸، ۱۹ و ۲۰ مورد توجه قرار داد. همین قدر سربسته باید گفت هزاره سوم و شروع قرن بیست و یکم مصادف با ظهور گفتمان رو به رشد معنویت خواهی شده است. بی جهت نبود که به یکباره جهان و جهانیان در مصیبت غزه خود را در کنار آلام و دردهای مردم مسلمان غزه دید و هر روز از مقاومت ۲۲ روزه فشاری متراکم بر خونخواران صهیونیست ساخت، موضوعی که هیچگاه در محاسبات خام اندیشانه صهیونیست ها وارد نشده بود.
موضوع دوم که نقش حیاتی در غافل گیری صهیونیست ها داشت و البته بی ارتباط با معنویت خواهی گفتمانی هزاره جدید نیست تحول فکری عمیق در میدان عمل و جهاد برای خدا از جانب نیروی مقاومت بود. عده ای از کارشناسان حوزه معرفت دینی، این تحول را مرهون انقلاب اسلامی ایران در طی سی سال گذشته می دانند. عده ای دیگر این تحول را نتیجه تعامل و تاثیر و تاثر متقابل میان جنبش حزب الله لبنان و مقاومت فلسطین ارزیابی می نمایند.
نگارنده بدون این که بخواهد چنین تحلیل هایی را نادیده انگارد موضوع را از زاویه ای جدید با همان جمع بندی این دست کارشناسان حوزه معرفت مورد ارزیابی قرار می دهد. اجمال این بحث این است که در اندیشه سیاسی برادران اهل سنت عمدتا پذیرش وضع موجود از اهمیتی کلیدی برخوردار است مگر این که برای تغییر شرایط ظالمانه و ناعادلانه موجود صاحبان شوکت و غلبه «توانایی استقرار نظم بعدی را به شکل موفقیت آمیز داشته باشند. بنابراین در دیدگاه اهل سنت از دوره کلاسیک گرفته تا اندیشه های اخوان المسلمین در کشورهای مختلف اسلامی اولا اصل اولی اهمیت نظم و سامان سیاسی است ثانیا طرح تحول در شرایط ظالمانه موقوف به داشتن عده و عده کافی بوده است.
اما تحول عمیق و عظیمی که در ارتباط با مقاومت فلسطین انجام گرفته است و بر روند سرنوشت ساز جنگ بیست و دو روزه تاثیری تعیین کننده داشته است شکست ناپذیری مقاومت است. دیگر فهم مقاومت از عده و عده فهمی ما دیگرانه نیست تا چنانچه فقدان این دو عنصر ملاحظه گردید، خود به خود پذیرش وضع ظالمانه تحمیلی از جانب صهیونیست ها توجیه شود. برعکس «صاحب شوکت و غلبه» در کوران جنگ آن چنان دچار تحول مفهومی شده است که به کارگیری انواع و اقسام سلاح های ممنوعه پنجمین ارتش به اصطلاح مدرن دنیا توانایی شکستن آن را ندارد. ابعاد این تحول آنچنان عظیم است که نقطه قوت دشمن به ضعف و نقطه ضعف قبلی مقاومت امروز به نقطه قوت و شکست ناپذیری آن تبدیل شده است. ابعاد این تحول فکری در مقاومت اسلامی فلسطین هنور در حال تکمیل شدن است. قطعا «فهم و درک صاحب شوکت و غلبه» و پاگیری آن به شکل نوین در اصل اولی اندیشه سنی نیز رخنه خواهد کرد و دیگر یا زود «نظم محوری» را به آرمان محوری تبدیل خواهد کرد. اینجاست که می توان گفت که تقارن معنایی شایسته ای میان منتها الیه اندیشه شیعی با منتهاالیه اندیشه سنی شکل گرفته است. این تقارن مبارک را باید به فال نیک گرفت. با این تحول راهبردی در نیروهای مقاومت، رژیم صهیونیستی به پایان راه رسیده است. چرا که با ابزار و آلات کشتار جمعی دیگر نمی توان این جمع را شکست. مقاومت فلسطین از اندیشه کلاسیک خود عبور کرده است و دیگر نمی توان آن را به مرزهای فکری قدیم باز گرداند. حال با این وصف باید سراغ دیدگاه های اوباما و راه حل احتمالی او بود. دولتمردان جدید آمریکا و باراک اوباما چگونه می خواهند با این دو تحول بنیادین مواجه شوند؟! پاسخ این سؤال را باید در قسمت دوم جستجو کرد.
ب) مسئله فلسطین و شکست سیاست های نرم افزارانه باراک اوباما
آنچنان که گذشت دو تحول عمیق در دو سوی جبهه مقاومت و رژیم صهیونیستی انجام شده است: «مرگ سیاسی دو دولت» و «شکست ناپذیری مقاومت».
در پرتو این دو تحول بنیادین باید دید که دیدگاه های زبانی و بیانی دولتمردان جدید چگونه شکل بندی و مفصل بندی شده اند؟ بدون تردید اوباما و تیم فکری وی به هیچ وجه تحولات بنیادین فوق را مورد توجه جدی خویش قرار نداده اند، دو دلیل روشن می توان در این ارتباط ارائه کرد. اولا اوباما و همفکرانش علاقمندند که جسد مرده ایده راهکار دو دولت را زنده کنند و ثانیا طرف پیروز جنگ بیست و دو روزه -مقاومت اسلامی فلسطین- را با همه دستاوردهای جدیدش مورد شناسایی قرار ندهند. پیداست که با انکار واقعیت های جدید خاورمیانه از هم اکنون بازی های دموکرات ها در خاورمیانه چیزی فراتر از سرگرمی های دیپلماتیک نخواهد بود.
فلسفه تغییر و تحول در سیاست خارجی ایالات متحده ایجاب می کند که اوباما طرح های مرده عصر نو محافظه کاری و خیال بافی های حاصل از کنفرانس صلح آناپولیس را رها کرده و خلاقانه طرح هایی را روی میز بگذارد که با واقعیت های منطقه هم خوانی داشته باشد. دولتمردان آمریکا از جمله باراک اوباما چه بخواهند و چه نخواهند دو عبور سرنوشت ساز در جریان جنگ بیست و دو روزه انجام گرفته اند. اول عبور از ایده راه کار دودولت که مدت ها قبل از جنگ بیست و دوروزه مطرح شده بود و در جریان جنگ عملا با شکست صهیونیست ها روند ناپدیدشدن دولتی با ماهیت صهیونیستی را رقم زده است، موضوعی که جیمی کارتر رئیس جمهور اسبق آمریکا نیز اخیرا آن را تأیید کرده است و دوم شکست ناپذیری مقاومت موضوعی که امروزه موضوع تحقیق و بررسی های همه جانبه در دانشگاه های صهیونیستی همانند دانشگاه تل آویو خواهد بود. با این حساب آیا اوباما در حد و اندازه رئیس جمهور اسبق دموکرات آمریکا، جیمی کارتر هم نیست که کیان صهیونیستی را به شکل موجود آپارتاید ببیند. اگر پاسخ مثبت باشد اوباما می بایست از مرده ایده دو دولت عبور نماید!
● نتیجه گیری
باراک اوباما در نطق مراسم تحلیف خویش بر آشتی جویی خود با جهان اسلام تاکید کرد. دلایل قانع کننده ای وجود دارد که متأسفانه حاکی از بی نتیجه بودن تلاش های جدید دموکرات هاست. چگونه می توان به راهبرد تغییر و تحول در عرصه سیاست خارجی اذعان داشت و کماکان در چارچوب سیاست های نو محافظه کارانه بوش پسر حرکت کرد؟! چگونه می توان انتقادهای لطیف لکن عمیق از عصر نومحافظه کاران را بر زبان اوباما جاری دید، لیکن دو عبور بنیادین در عرصه مسئله فلسطین را ساری و جاری ندید؟!
بازگشت اوباما به ایده راهکار دو دولت ممکن نیست، دو دولتی که از مدت ها قبل از جنگ، مرگ آن را صهیونیست ها و محافل فکری و ابسته به آن ها فریاد می کردند و اصولاً جنگ بیست و دو روزه را برای خواندن فاتحه آن شروع کرده بودند. افزون بر این، بازگشت به ایده مرده «دو دولت» تداعی بخش نیات کهنه و قدیمی نومحافظه کاران است. رژیم صهیونیستی همراه با ایالات متحده با این دست بازی های سیاسی خود را به دروغ صلح طلب جلوه می دهند. شارون یک بار گفته بود که او آن قدر به صلح علاقمند است که دلش می خواهد روند صلح هزارسال طول بکشد. پیامد این بازی کهنه و بلکه مرده شکاف انداختن از یک سو در میان فلسطینیان و کشورهای اسلامی از سوی دیگر است. مهمتر از این که امروز بیش از هر زمان دیگر روشن شده است که چرا جمهوری اسلامی همواره بر باطل بودن ابتکار صلح عربی تأکید داشته است وچرا همواره جمهوری اسلامی ایران بر حق بازگشت فلسطینیان به سرزمینشان و انجام انتخابات آزاد در این سرزمین تأکید داشته است؟
متأسفانه دلایلی روشن و غیرقابل تردید در دست است که متعاقب شکست سیاست های قدرت محور نو محافظه کاران در ارتباط با خاورمیانه بزرگ و سایر نقاط عالم، وزارت خارجه آمریکا همراه با وزارت دفاع این کشور راهبردهای نرم افزارانه و هوشمندانه خویش را در یکسال و نیم گذشته به اجرا درآورده اند و هم اکنون آقای اوباما و تیم او بر سر همان خوان به اصطلاح نرم و هوشمند نشسته، در پی حفظ و بلکه تعمیق شکاف های ساختگی منطقه خاورمیانه هستند.
بااین حساب باید گفت که همراهان مسئله فلسطین تنها یک راه حل اصولی و بنیادین خواهد داشت: برچیدن ماهیت صهیونیستی رژیم اشغالگر قدس. این پدیده به پایان راه خود رسیده است. پیش از آن که پس لرزه های ویران کننده تر همانند حملات جسورانه نخست وزیر ترکیه دامن صهیونیست ها و همراهان اروپایی، آمریکایی آنها را بگیرد باید اندکی صداقت و عدالت در هیئت حاکمه آمریکا ایجاد شود و آبرومندانه پایان آرامی را برای جمع کردن سفره رژیم صهیونیستی رقم زنند. آیا اوباما مرد این میدان خواهد بود؟ متأسفانه در این زمینه تردیدهای واقعی و جدی وجود دارد.
دکتر علیرضا آقاحسینی
منبع : روزنامه کیهان