پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تبیین دوگانه دموکراتیزاسیون


تبیین دوگانه دموکراتیزاسیون
ساموئل هانتینگتون بدون تردید مشهورترین نظریه پرداز گذار به دموکراسی است. جایگاه آکادمیک هانتینگتون در ایالات متحده امریکا در کنار کتاب مهم موج سوم دموکراسی، شأن و منزلتی را برای وی به ارمغان آورده که کمتر نظریه پردازی در حوزه مطالعاتی گذار به دموکراسی واجد آن است. در این مقاله می کوشیم تا الگوی نظریه پردازی هانتینگتون در خصوص فرآیند گذار به دموکراسی را بررسی کرده و دوگانگی موجود در آن را نشان دهیم. در آغاز ذکر این نکته ضروری است که کتاب موج سوم دموکراسی صرفاً حاوی یک نظریه در باب گذار به دموکراسی نیست، بلکه هانتینگتون در این کتاب چندین نظریه در باب چرایی گذار به دموکراسی و چگونگی شکل گیری این فرآیند ارائه کرده است. اما نظریه کلی هانتینگتون در باب عوامل گذار به دموکراسی را می توان در این جمله وی مندرج دانست؛ «اگر بخواهیم با توجه به اسناد و مدارک گذشته قضاوت کنیم، دو عامل مهم و اصلی برای گسترش دموکراسی عبارت خواهند بود از توسعه اقتصادی و رهبری سیاسی.»۱ از آنجایی که این مقاله «الگوی نظریه پردازی» هانتینگتون را بررسی می کند، بالطبع بررسی صحت و سقم نظریه وی را باید به مجال و مقالی دیگر موکول کرد. فرآیند گذار به دموکراسی، الگوهای نظریه پردازی متعددی دارد که بررسی یکایک آنها خارج از موضوع این مقاله است. اما از حیث بررسی الگوی نظریه پردازی هانتینگتون، ارائه توضیحی مختصر در باب دو الگوی همبستگی و تبیین انگیزشی ضروری است.
براساس الگوی همبستگی، تحقق دموکراسی در جامعه در شرایط توسعه نیافتگی عمومی جامعه امکان پذیر نیست. این الگو مبتنی بر این نگرش فونکسیونالیستی بنیادین است که حوزه های مختلف جامعه به عنوان یک سیستم، با یکدیگر مرتبط و پیوسته اند و جامعه همواره در وضعی متعادل به سر می برد. بر این اساس حوزه های مختلف جامعه از حیث توسعه یافتگی در شرایط نسبتاً مشابهی به سر می برند. بنابراین دموکراسی به مثابه توسعه سیاسی نمی تواند در شرایط فقدان توسعه اقتصادی و اجتماعی تحقق یابد. پرچمدار این الگو مارتین لیپ ست است که گذار به دموکراسی را در نهایت در گرو تحقق توسعه اقتصادی می داند؛ بدین معنا که توسعه اقتصادی، شرط اساسی گذار به دموکراسی است. این نکته که بسیاری از کشورهای برخوردار از توسعه اقتصادی، غیردموکراتیک باقی مانده اند و بسیاری از کشورهای فاقد توسعه اقتصادی، فرآیند گذار به دموکراسی را تجربه کرده و دارای نظام های سیاسی دموکراتیک هستند، مهم ترین نقد واردشده بر نظریات شکل گرفته در چارچوب الگوی همبستگی است.
اما الگوی تبیین انگیزش ضرورت های ساختاری برای گذار به دموکراسی را رد کرده و کنش و انگیزش نیروهای اجتماعی را مهم ترین عامل گذار به دموکراسی می داند. برخی از نظریات شکل گرفته در چارچوب الگوی تبیین انگیزشی، طبقات اجتماعی و برخی دیگر، نخبگان سیاسی را عامل یا مانع اصلی گذار به دموکراسی می دانند. به عنوان مثال برنیگتن مور فرآیند گذار به دموکراسی را با توجه به نقش طبقه بورژوازی تبیین می کند۴ اما فیلد هیگلی و برتن. شکل گیری دموکراسی را در گرو کیفیت روابط نخبگان حاکم می دانند.۵
چنان که اشاره شد هانتینگتون توسعه اقتصادی و رهبری سیاسی را عوامل اصلی گذار به دموکراسی می داند. به نظر هانتینگتون «توسعه اقتصادی حصول دموکراسی را میسر می سازد غوف رهبری سیاسی آن را تحقق می بخشد.»۶
تاکید هانتینگتون بر ضرورت تحقق توسعه اقتصادی به عنوان شرط گذار به دموکراسی، نظریه وی را با نظریات شکل گرفته در چارچوب الگوی همبستگی همسو و همسان می سازد. هانتینگتون در این باره می گوید؛ «بیشتر جوامع فقیر تا زمانی که فقیر باقی بمانند غیردموکراتیک خواهند بود.»۷ مطابق رای هانتینگتون عدم توسعه اقتصادی مانع از تحقق دموکراسی می شود. بنابراین فقدان توسعه در حوزه اقتصاد، عدم توسعه در حوزه سیاست را نیز به دنبال خواهد داشت. بدیهی است که این دیدگاه متعلق به الگوی همبستگی است اما از سوی دیگر هانتینگتون در تبیین فرآیند گذار به دموکراسی تاکیدی ویژه بر نقش رهبران سیاسی دارد و مذاکره و سازش رهبران اپوزیسیون با نخبگان حاکم و نیز بسیج نیروهای اجتماعی از جانب رهبران سیاسی را جزء عوامل اصلی گذار به دموکراسی می داند. وی همچنین هنگامی که می گوید «بیشتر جوامع فقیر تا زمانی که فقیر بمانند، غیردموکراتیک خواهند بود»، با قرار دادن قید «بیشتر» در آغاز جمله راه توجیه گذار به دموکراسی در پاره یی از جوامع فقیر را بر خود باز می گذارد. در نظریات کنش گرایانه که عموم آنها متعلق به الگوی تبیین انگیزشی اند فقر یا فرهنگ مانع اصلی گذار به دموکراسی قلمداد نمی شود. این نظریات بر اراده سیاسی لازم در نخبگان حاکم به طور خاص و نخبگان سیاسی به طور عام تاکید می کنند و شکل گیری این اراده را عامل اصلی گذار به دموکراسی می دانند. وجود چنین اراده یی رافع نقش منفی فقر یا فرهنگ در مسیر تحقق و تداوم دموکراسی است. مثلاً لاری دیاموند در اثبات چنین دیدگاهی می نویسد؛ «اگر دموکراسی بتواند در کشور مسلمان و فوق العاده فقیر مالی که اکثر مردم آن بیسواد هستند و متوسط عمر آنها ۴۴ سال است، ظهور یافته و تا به حال که یک دهه از ظهور آن گذشته دوام داشته باشد، پس دلیلی وجود ندارد که دموکراسی در سایر کشورهای فقیر نیز گسترش پیدا نکند.»۸
زمانی که هانتینگتون بر نقش رهبران سیاسی و سازماندهی نیروهای اجتماعی از سوی آنها تاکید می کند اراده گرایی و کنش گرایی مندرج در الگوی تبیین انگیزشی کاملاً در نظریه وی به چشم می خورد. علاوه بر این حجم عمده کتاب موج سوم دموکراسی به بررسی و تبیین نقش رهبران سیاسی در گذار به دموکراسی اختصاص یافته است. این امر به وضوح نشان می دهد هانتینگتون درصدد ارائه نظریه یی کنش گرایانه در چارچوب الگوی تبیین انگیزشی است؛ نظریه یی که ضمن اهمیت دادن به نقش طبقات اجتماعی در گذار یا عدم گذار به دموکراسی، کیفیت کنش نخبگان سیاسی را عامل اصلی حصول یا عدم حصول دموکراسی می داند. اما هانتینگتون با مطرح کردن توسعه اقتصادی به عنوان شرط گذار به دموکراسی نظریه خود را دچار نوعی دوگانگی در مقام تبیین فرآیند گذار می سازد چرا که نظریه وی در نهایت از ارائه پاسخ دقیق و روشن به این سوال باز می ماند که اگر در کشوری رهبران سیاسی برخوردار از اراده لازم جهت گذار به دموکراسی در شرایط توسعه نیافتگی اقتصادی ظهور کنند، گذار یا عدم گذار به دموکراسی را باید محصول کدام عامل دانست؟ احتمالاً اگر فرآیند گذار در آن کشور محقق شود، هانتینگتون وجود رهبران سیاسی واجد عزم و اراده لازم را عامل گذار به دموکراسی دانسته و اگر فرآیند گذار با شکست مواجه شود، هانتینگتون عدم توسعه اقتصادی را به عنوان مانع گذار به دموکراسی معرفی می کند. دوگانگی در الگوی نظریه پردازی هانتینگتون، هر چند همواره راه گریزی در مقام تبیین امر واقع برای وی باقی می گذارد، اما در نهایت نظریه وی را به نظریه یی بدل می سازد که مولفه توسعه اقتصادی در آن، برخلاف نیت و ذهنیت نظریه پرداز، فاقد اهمیت می شود. این نکته را بدین صورت می توان توضیح داد که هانتینگتون برای تبیین وضعیت کشورهای توسعه یافته دموکراتیک و توسعه نیافته غیردموکراتیک، مشکل چندانی ندارد، چرا که وی طبیعتاً توسعه اقتصادی و رهبران کارآمد از حیث دموکراسی خواهی را عامل گذار در کشورهای توسعه یافته دموکراتیک دانسته و عدم توسعه اقتصادی و رهبران ناکارآمد (از همان حیث) را عامل عدم گذار در کشورهای توسعه نیافته غیردموکراتیک می داند. اما زمانی که بحث عدم گذار در کشورهای توسعه یافته غیردموکراتیک یا بحث گذار در کشورهای توسعه نیافته دموکراتیک مطرح می شود، هانتینگتون ناگزیر است امر واقع را صرفاً با توجه به مولفه رهبری سیاسی تبیین کند.
بدین معنا که اگر این پرسش مطرح شود که چرا برخی از کشورهای توسعه یافته هنوز در وضعیت غیردموکراتیک به سر می برند، هانتینگتون ناگزیر است بر مولفه رهبران ناکارآمد از حیث دموکراسی خواهی تاکید کند. همچنین اگر این سوال درافکنده شود که چرا پاره یی از کشورهای توسعه نیافته در وضعیتی دموکراتیک به سر می برند، هانتینگتون باز هم ناگزیر است بر مولفه رهبران سیاسی تاکید کند و رهبران کارآمد (از همان حیث) را عامل گذار به دموکراسی در این کشورها بداند. بنابراین هانتینگتون در نهایت فرآیند گذار به دموکراسی را با توجه به نقش رهبران سیاسی (و نه توسعه اقتصادی) تبیین می کند حتی اگر خود به این نکته واقف نباشد یا ظاهر نظریه وی چنین چیزی را نشان ندهد. به عبارت دیگر دوگانگی نظریه هانتینگتون از حیث الگوی نظریه پردازی، در موارد تبیین وضعیت کشورهای توسعه یافته دموکراتیک و توسعه نیافته غیردموکراتیک ظاهر می شود. اما زمانی که این نظریه درصدد تبیین وضعیت کشورهای توسعه یافته غیردموکراتیک و توسعه نیافته دموکراتیک برمی آید، کنه نظریه هانتینگتون، که البته با تاکید آغازین وی بر نقش توام توسعه اقتصادی و رهبری سیاسی در تحقق فرآیند گذار مغایرت دارد، رخ می نماید. با این حال، این امر نشان عدم دوگانگی نظریه هانتینگتون از حیث الگوی نظریه پردازی نیست، بلکه صرفاً این نکته را به اثبات می رساند که با ملاک های دوگانه نمی توان حادثه یی واحد را تبیین کرد. مشکلات نظریه هانتینگتون را با ترسیم شکل ساده زیر با وضوح بیشتری می توان نشان داد.
هومان دوراندیش
پی نوشت ها؛
۱- ساموئل هانتینگتون، موج سوم دموکراسی، ترجمه احمد شهسا، تهران؛ انتشارات روزنه، ۱۳۸۰، ص ۳۴۴
۲- حسین بشیریه، موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران؛ گام نو، ۱۳۸۰، ص ۱۶
۳- حسین بشیریه، جزوه درس «گذار به دموکراسی»، نیمسال دوم سال تحصیلی ۱۳۸۳ - ۱۳۸۲، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
۴- رک به برینگتن مور، ریشه های اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی، تهران؛ مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۹، صص ۲۳ - ۸
۵- رک به حسین بشیریه، گذار به دموکراسی، تهران؛ نگاه معاصر، ۱۳۸۴، صص ۴۴ - ۴۱
۶- ساموئل هانتینگتون، پیشین، ص ۳۴۵
۷- همان، ص ۳۴۴
۸- لاری دیاموند، «آیا همه دنیا می تواند دموکراتیک شود»، ترجمه الناز علیزاده اشرفی، حسین بشیریه، پیشین، ص ۱۱۵
منبع : روزنامه اعتماد