جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


دکترین کنترل انرژی جهان


دکترین کنترل انرژی جهان
● مقدمه‌
این روزها کنترل نفت، بزرگ‌ترین دغدغه رهبران کشورهای صنعتی و غول‌های اقتصادی نوین، چون چین و هند، با بیش از یک سوم جمعیت جهان است. هر چند که کنترل بر انرژی جهان از ابتدای قرن بیستم دغدغه قدرت‌های بزرگ بوده و چیز تازه‌ای نیست، اما با به قدرت رسیدن دو خانواده بزرگ نفتی بوش و چنی در آمریکا، بحث نقطه اوج تولید نفت و مطرح‌شدن چین و هند به عنوان قطب نوین اقتصادی جهان و رقیب نوین آمریکا، بیش از پیش سیاست‌های نفتی ‌آمریکا را به سطح افکار عمومی کشاند. اگر دیده می‌شود که پس از فرمانروایی نومحافظه‌کاران، قتل و خونریزی نیز در جهان افزایش یافته، ناشی از آن است که این گروه، بیش از سایر جناح‌های موجود در آمریکا، عجله برای تحت کنترل درآوردن نفت جهان داشت.‌
اگر نگاهی گذرا به سیاست‌های خونبار آمریکا در مناطق مهم نفت‌خیز جهان، به ویژه خاورمیانه و آفریقا شود، خیلی زود می‌توان به چرایی آن پی برد. در شش سال گذشته، چندین رویداد خونین در جهان رخ داد که سه کشور مسلمان، بزرگ‌ترین قربانیان آن بوده‌اند. در این رویدادها، کشورهای افغانستان و عراق درگیر جنگ شده و کشتار بیرحمانه در آنها به صورت روالی عادی درآمد، که البته امیدی به پایان فوری آن نیست.
کشور سومالی هم که تا چند روز پیش عملا فاقد دولت به رسمیت شناخته شده از سوی مجامع بین‌المللی بود، در روزهای پایانی ۲۰۰۶ به دست نظامیان آمریکا و اتیوپی سقوط کرد؛ همه این فجایع انسانی، حول واژه معروف <مبارزه با تروریسم> انجام گرفت! اما این تنها یک طرف سکه است؛ سوی دیگر سکه چه می‌تواند باشد؟ آیا در ورای بهانه‌های آشکار برای خونریزی، مسائل حیاتی‌تری هم وجود دارد؟ آیا ارتباطی میان دکترین کارتر۱ و جنگ‌های؛ افغانستان، عراق و سومالی وجود دارد؟ این نوشتار سعی در ارائه پرسش‌هایی به این سئوالات دارد:‌
● ‌ جنگ برای نفت‌
آمریکایی‌ها با رد ارتباط نفت و جنگ‌های اخیر، مدعی شدند که مبارزه آنها صرفا با تروریسم است.
اما پیاده‌شدن دکترین کارتر توسط دولت بوش - چنی و اظهارات مقامات ارشد و عملکرد آمریکا و گفته‌های کارشناسان نفتی یک چیز را نشان می‌دهد و آن جنگ برای کنترل نفت و انرژی است. چارچوب فکری دولت بوش - چنی، براساس <نفت برابر با امنیت> منبعث از دکترین روسای جمهور پیشین بود. بنابراین به کارگیری زور برای کنترل انرژی در خلیج‌فارس، آفریقا، آسیای میانه و آمریکای لاتین امری حیاتی محسوب می‌شد.
برای کنترل گاز و نفت آسیای میانه، افغانستان اشغال شد و برای کنترل دومین ذخایر نفتی جهان، دولت عراق به دست آمریکا سقوط کرد و سومالی سومین قربانی استراتژی نفتی آمریکا بود. آیا این استراتژی، قربانیان دیگری خواهد گرفت؟ اگر گفته‌های بوش پدر ملاک قرار گیرد، قطعا برای کنترل ذخایر نفتی جهان، قربانیان بیشتری در پیش خواهد بود؛ به راستی قربانی بعدی کدام کشور است؟
امنیتی شدن نفت، عمدتا به زمان <تحریم نفتی ‌آمریکا۲> از سوی عربستان در سال ۱۹۷۳ برمی‌گردد. به دنبال آن سیاست <انرژی و امنیت> آمریکا شکل گرفت و <هارولد براون> وزیر دفاع کارتر در سال ۱۹۷۸، در کنگره گفت: <اکنون تهدیدی جدی‌تر از کاهش منابع انرژی برای آمریکا و متحدینش وجود ندارد.> از سخنان وی چنین برمی‌آید که در آن مقطع شوروی با در اختیار داشتن هزاران کلاهک اتمی از نظر آمریکا تهدید ثانوی بود.
دکترین جنگ برای نفت در مارس ۲۰۰۱، هفت ماه پیش از حادثه ۱۱ سپتامبر، با مقداری تغییرات جزیی و بسیار شفاف تحت عنوان <دکترین انرژی بوش - چنی> مبنی بر <تنوع در تامین انرژی به معنی تامین امنیت> از سوی وزیر انرژی آمریکا بیان شد. گفتنی است؛ این نخستین دکترین مشترک نفتی است که از سوی یک رئیس‌جمهوری و معاون وی در آمریکا منتشر می‌شود. شاید به دلیل این که هر دو از صاحبان شرکت‌های نفتی هستند، چنین اتفاقی روی داده از سوی دیگر، دیک چنی در آن زمان، قدرتمندترین معاون رییس جمهوری در تاریخ آمریکا محسوب می‌شد. در این زمینه به پاره‌ای از کوششهای آمریکا در پیشبرد چنین سیاستی در سه قاره آسیا، آمریکا و آفریقا اشاره می‌شود:
۱) قفقاز: دریای خزر که برآورد می‌شود حدود ۲۰۰ میلیارد بشکه نفت در آن موجود باشد، به شدت موردتوجه نظامی آمریکا است. در ماه مارس ۲۰۰۱، دولت ‌آمریکا مبلغ ۴/۴ میلیون دلار به دولت جمهوری آذربایجان کمک نظامی کرد و <مایکل ریکاردل>، دستیار وزیر دفاع آمریکا در این رابطه گفت: <این کمک نظامی برای مقابله با تروریسم، توسعه صلح و ثبات در قفقاز و توسعه تجارت و کریدور حمل و نقل انجام گرفته است.>
حیدر علی اف رییس‌جمهوری وقت آذربایجان، شفاف‌تر از او درباره این کمک گفت: <این کمک‌ها برای مبارزه با تروریسم و تضمین امنیت خطوط لوله نفت و گاز باکو - جیحان است که بخشی از مبارزه داخلی ما با تروریسم است.>
در فوریه ۲۰۰۱، واشنگتن از کمک نظامی ۶۴ میلیون دلاری کشورش برای مبارزه با تروریسم و اعزام ۱۸۰ نیروی ویژه برای ‌آموزش نظامی ۲ هزار سرباز به گرجستان خبر داد. وزیر دفاع گرجستان در مصاحبه با <خبرگزاری اینترفاکس> گفت: نیروهایی که ارتش آمریکا آموزش می‌دهد، مجهز به تجهیزاتی هستند که می‌توانند از خط لوله نفت جیحان - باکو حفاظت کنند.
آمریکایی‌ها مدعی هستند که افغانستان از این رو مورد حمله نظامی قرار گرفت، چون عناصر القاعده متهم به دست داشتن در حادثه ۱۱ سپتامبر، در آن پناه گرفته بودند، در حالی که واقعیت چیز دیگری بود و آن تسلط بر منابع نفت و گاز آسیای میانه است؛ زیرا در صورت اجرای پروژه خط لوله نفت و گاز آسیای مرکزی به شبه قاره از مسیر افغانستان، سودی کلان به جیب کمپانی‌های آمریکایی سرازیر و از طرف دیگر، دست روسیه از انرژی این منطقه کوتاه می‌شد. اگر قرار است ادعای آمریکا مبنی بر از میان بردن پایگاه‌های تروریستی پذیرفته شود، چرا عربستان که تمامی تروریست‌های ۱۱ سپتامبر اهل این کشور بودند، موردحمله قرار نگرفت؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت: نخست این که عربستان هسته مرکزی استراتژی نفتی آمریکاست و آن چه که تاکنون باعث جلوگیری از حمله نظامی به این کشور شده، فقدان آلترناتیو در حد ظرفیت این کشور نفتی در جهان است، در غیر این صورت، آمریکایی‌ها تحریم نفتی ۷۳ را فراموش نکرده‌اند، همان‌طور که برای بازگشت به سومالی پس از ۱۳ سال دوری، هنوز چا‌ه‌های نفت را فراموش نکردند.
۲) آمریکای لاتین: کشورهای کلمبیا، ونزوئلا و اکوادور در مجموع ۲۰ درصد نفت وارداتی آمریکا را تشکیل می‌دهند (۲ میلیون بشکه در روز). دخالت نظامی گاه و بیگاه آمریکا در این منطقه،‌ از دید ناظران به ‌ منزله حفظ امنیت نفت تلقی می‌شود. مثلا دولت بوش در سال ۲۰۰۲ مبلغ ۹۸ میلیون دلار برای اعزام ۶۰ تا ۱۰۰ نیروی ویژه به کلمبیا هزینه کرد تا امنیت <خط لوله نفت اوکسیدنتال۳> حفظ شود.‌
● آفریقا
در قاره سیاه نیز تاکنون ذخایر نفتی قابل ملاحظه‌ای کشف شده که به رقمی بیش از ۲۳ میلیارد بشکه می‌رسد. هم‌اکنون آفریقا حدود ۱۵ درصد از نفت مصرفی آمریکا را تامین می‌کند و قرار است این رقم در سال ۲۰۱۵ به یک‌چهارم نفت مصرفی آمریکا برسد. با توجه به افزایش تحرکات نظامی آمریکا در شاخ آفریقا، بویژه سومالی، جهان شاهد آن بود که منطقه نفتی دیگری توسط آمریکا فتح شد. در این بخش سعی می‌شود که درباره تلاش مضاعف آمریکا در ۱۳ سال گذشته برای بازگشت مجدد به سومالی توضیحاتی بیشتر ارائه شود تا اهداف اصلی آمریکا در منطقه روشن گردد. ضمن یادآوری این نکته که ۶۰ درصد انرژی مصرفی غرب از مبدا خلیج‌فارس، از حاشیه شاخ آفریقا عبور می‌کند.
● جذابیت‌های سومالی‌
مطالعات انجام گرفته از سوی بانک جهانی و چند کشور غربی، همچنین حضور فعال نزدیک به سه دهه‌ای شرکت‌های نفتی آمریکا در سومالی، پتانسیل بالای ذخایر نفت را در این کشور قطعی ساخته و همکاری این شرکت‌ها با دولت و ارتش آمریکا برای برقراری امنیت و فعالیت شرکت‌های این کشور در سومالی، غیرقابل انکار است. کشف اورانیوم در سومالی نیز، آمریکا را بیش از پیش حساس کرده است.
<محمد زیادباره> رئیس جمهور سابق سومالی در اوایل دهه ۸۰ امتیاز مطالعات، استخراج و بهره‌برداری نفت در دو‌سوم خاک این کشور را در اختیار <چهار شرکت آمریکایی۴> گذاشت. تلاش این شرکت‌ها ادامه داشت تا این که مطالعات و استخراج نفت از ۹ چاه توسط شرکت <کونکو> نتایج خیلی خوبی داد. برخی از تحلیلگران، سقوط خفت‌بار زیادباره از قدرت را پیامد کشف بزرگ ذخایر نفتی در سومالی می‌دانند.‌
جرج بوش پدر، معاون رئیس جمهوری وقت، در سال ۱۹۸۶ طی سفری ده روزه به خلیج‌فارس و مناطق نفت‌خیز دریای سرخ و شاخ آفریقا، همواره به اهمیت این ماده حیاتی تاکید داشت و پایین بودن بهای آن را فلج‌کننده برای صنعت نفت آمریکا می‌دانست. او در این سفر، زمانی را هم به افتتاح پالایشگاه نفتی شرکت <هنت۵> تگزاس در شهر <مآرب> یمن اختصاص داد که این اقدام وی در داخل و خارج از آمریکا به دیده حمایت یک تگزاسی از شریک سابق خود تعبیر شد.
در پی بروز آشوب در سومالی، شرکت‌های نفتی آمریکا خواستار حضور نیروهای واکنش سریع شدند. آمریکا با اعزام ۲۰ هزار نیرو در قالب اقدامات انسان‌دوستانه سازمان ملل متحد! به درخواست آنها پاسخ گفت. اما این بار برخلاف موضوع سخنرانی در پالایشگاه <مآرب>، جرج بوش پدر نه تنها مورد انتقاد قرار نگرفت، بلکه به دلیل اقدامات انسان‌دوستانه‌اش در کمک به دو میلیون مردم گرسنه سومالی، تشویق شد.
تفنگداران دریایی آمریکا در بدو ورود به موگادیشو، وارد محوطه و تاسیسات شرکت نفتی <کونکو> شدند. در این باره یک سخنگوی این شرکت در هوستون اعلام کرد: <دولت آمریکا برای در اختیار گرفتن محوطه این شرکت در موگادیشو، اجاره می‌پردازد. علاوه بر آن، کونکو افتخار می‌کند که آقای <ریموند مارچند> مدیر شرکت شاخه سومالی، چنین خدماتی به نیروهای امدادرسان آمریکا کرده است۶.> <جان گیبور> سخنگوی شرکت یاد شده در توجیه اقدام این شرکت می‌گوید: <این امر به دلیل بلااستفاده شدن سفارت آمریکا در موگادیشو انجام گرفت و کونکو همانند یک همسایه و یک شهروند خوب، به وظیفه انسانی خود عمل کرد.>‌
نشریه <کونکو ورلد> نامه سپاسگزاری ژنرال <فرانک لیبوتی۷>، دستیار <رابرت اوکلی> سفیر وقت آمریکا در موگادیشو، به <مارچند> را منتشر کرد. در این نامه آمده است که <بدون خدمات شجاعانه و بی‌شائبه شما، عملیات تفنگداران آمریکا در سواحل موگادیشو امکان‌پذیر نبود۸>!‌
روزنامه لس‌آنجلس تایمز، روابط نزدیک دولت و ارتش آمریکا با شرکت نفتی کونکو را سوال‌برانگیز توصیف کرده و از دید ناظران عنوان می‌کند که شاید عملیات سومالی، یک عملیات کوچک‌تر از عملیات <طوفان صحرا> برای امنیت نفت بوده باشد. این روزنامه به نقل از یک کارشناس نفتی که از سال ۱۹۸۰ با کونکو کار می‌کرد، نوشت: <ورود سفیر آمریکا به محوطه کونکو، حاوی این پیام به دیگران بود که حضور تفنگداران، برای امدادرسانی نیست. قطع‌نظر از برداشت دیگران، واقعیت این است که سومالی از پتانسیل نفتی بالایی برخوردار است و تمام بازی‌ها برای همین نفت است.>
<توماس اوکانر۹> رئیس بخش مهندسی بانک جهانی نیز می‌گوید: <یافته‌های بانک جهانی از هشت کشور منطقه نشان می‌دهد که حجم ذخایر نفتی سودان و سومالی در راس دیگر کشورها قرار دارد.> دو زمین‌شناس مصری و آمریکایی که یافته‌های خود از حفاری ۹ چاه نفت در سومالی را در کنفرانس سه روزه سال ۱۹۹۱ لندن ارائه دادند، تاکید داشتند که ذخایر نفت و گاز، کشور سومالی را احاطه کرده است.‌
‌<زد.آر.بایدون۱۰> کارمند شرکت نفتی <ماراتون اویل۱۱>، یکی دیگر از زمین‌شناسان در این سمینار عنوان کرد: <سواحل سومالی مملو از گاز و نفت است.>
به هر روی، از آغاز سال ۱۹۸۶، چهار شرکت بزرگ آمریکایی از جمله کونکو و تا حدودی <شل> در پی گرفتن امتیاز استخراج نفت شمال سومالی بودند و در اندک مدتی این کشور به بلوک واگذاری امتیاز نفت به شرکت‌های نفتی آموکو، کونکو و شورون تبدیل شد. شرکت نفتی <هنت اویل> تگزاس که پیش از آغاز مطالعات بانک جهانی، اشتیاق فراوانی برای دسترسی به میدان‌های نفتی سومالی از خود نشان می‌داد، با تلاش بسیار توانست مطالعاتی در خلیج عدن و بخشی از سومالی انجام دهد. شرکت <هنت> در مطالعات خود پی به وجود یک میلیارد بشکه نفت در دو سوی خلیج عدن برد. این تلاش شرکت یاد شده از دید جرج بوش پدر در سفری که در سال ۱۹۸۶ به منطقه داشت، دور نماند و در سخنرانی افتتاحیه پالایشگاه شهر <مآرب> یمن، از حفظ و امنیت ذخایر نفتی با پتانسیل بالا حمایت کرد و گفت: <توسعه منابع نفتی خارج از تنگه هرمز برای غرب از اهمیت استراتژیک روزافزونی برخوردار است.>
گفتنی است؛ پیش از این که آشوبی در سومالی رخ دهد و یا پای نیروهای واکنش سریع به آنجا باز شود، نه دولتمردان آمریکا، نه مسئولین شرکت‌های نفتی و نه حتی کارکنان و مهندسین نفتی شاغل در شاخ آفریقا، سخنی از پتانسیل بالای تجارت نفت و یا اعزام نیرو به دلیل به خطر افتادن منافع شرکت‌های نفتی در این منطقه به زبان نمی‌آوردند. پس از مطرح شدن بحث نفت در سومالی، دولتمردان آمریکا ماموریت تفنگداران را انسان دوستانه صرف دانسته و سخنگوی صنعت نفت آمریکا نیز ادعاهای کارشناسان را که مدعی بودند اعزام تفنگداران صرفا برای تامین منافع شرکت‌های نفتی بوده است، گزاف خواند.
یک مقام اجرایی کونکو در گفتگو با خبرنگاران، ذخایر نفتی سومالی را اغراق‌آمیز خواند و همچنین ارتباط ورود نیروهای واکنش سریع با مسائل نفتی را بی‌اساس دانست و گفت: <کمک‌های انسان‌دوستانه با خون ما آمریکایی‌ها عجین شده و این چیزی است که دیگر کشورها درک نمی‌کنند۱۲>! در عین حال او تاکید کرد که ماندگار شدن شرکت کونکو در سومالی ارتباطی به کمک‌های انسانی ندارد و صرفا برای اکتشاف و بهره‌برداری نفت است. وی اکتشاف نفت در سومالی را مثبت ارزیابی کرد و گفت: <مطالعات، نشان از ذخایر نفتی خیلی خوب داشت و ماندگار شدن کونکو نیز به همین دلیل بوده است>، ضمن این که در نامه تشکر‌آمیز ژنرال فرانک به <مارچند> آمده است: <ما به خاطر پتانسیل بالای نفت برای کونکو و حمایت از منافع آمریکا در سومالی مانده‌ایم.>
نشریه <کونکو ورلد> که سخنان <مارچند> مدیر فرانسوی شرکت کونکو شاخه سومالی را درباره حضور نیروهای واکنش سریع در محوطه این شرکت در موگادیشو منتشر کرد، می‌نویسد: <هنگامی که دولت آمریکا از شرکت تقاضای کمک کرد، خوشحال شدم که برای موفقیت نیروهای واکنش سریع از نفوذ خود در سومالی استفاده نمایم> اگرچه مقامات دولتی و نفتی، مسائل انسان دوستانه را بازگو می‌کنند، اما رسانه‌ها ماموریت تفنگداران را به گونه‌ای دیگر تعبیر می‌کنند.
مجله <میدل ایست اکونومیک دایجست۱۳> می‌نویسد: <اعزام نیروهای آمریکایی به سومالی برای تامین منافع شرکت‌های نفتی آمریکا بود. با شکست ماموریت ارتش آمریکا، نیروهای واکنش سریع از سومالی خارج شدند، اما این عقب‌نشینی به معنی عدم ایجاد اختلال در نظم عمومی و ممانعت از ورود شرکت‌های اروپایی به سومالی از سوی آمریکا نبود. در جنگ قدرتی که در سومالی به راه افتاد، این کشور به سه بخش؛‌ <جوبالند>، <سومالی‌لند> و <پونتلند۱۴> تقسیم شد و مقامات مناطق خودمختار، راسا با طرف‌های خارجی وارد معامله شدند.
در ۲۱ ماه می ۲۰۰۶، ژنرال <محمد موزه> رئیس منطقه خودمختار پونتلند، در اعتراض به اقدام دولت انتقالی فدرال در ممانعت از اجرای استخراج نفت توسط شرکت <رنج ریسورس۱۵> استرالیا، اعلام به قطع رابطه با این دولت کرد. در ۱۷ ژوئن همین سال، محمد موزه به همراه وزرای کشاورزی، اقتصاد، معاون شیلات و مدیرعامل شرکت نفت و معادن پونتلند (وی مستقیما زیر نظر رئیس جمهور کار می‌کند) با شرکت <رنج۱۶> در دوبی دیدار کردند.
به هرحال، همه شواهد و قرائن نشان می‌دهد که کشورهای کوچک و بزرگ هنوز درپی انجام معامله و گرفتن امتیازات نفت از بخش‌های مختلف سومالی هستند. شانس پیروزی آمریکا در شاخ آفریقا و کنترل برماده حیاتی جهان یعنی نفت، به میزان توانمندی این کشور در پیروزی بر سایر رقبا بستگی دارد. اکنون کشورهای روسیه، چین، فرانسه، انگلیس در بخش انرژی سومالی سرمایه‌گذاری کرده‌‌اند. بنابراین برخلاف مناطق نفت‌خیز خلیج فارس، آمریکای لاتین و دریای خزر که آمریکا میدان‌دار اصلی آنهاست، در قاره سیاه، رقبا از تنوع بالایی برخوردارند و پیروزی برآنها، هزینه‌های سنگینی دارد. بنابراین هرگونه بی‌احتیاطی آمریکا در منطقه، ممکن است نه تنها کنترل نفت قاره سیاه از دست این کشور خارج کند، بلکه کنترل دیگر مناطق جهان نیز با چالش جدی مواجه شود. البته همه این‌ها به فاکتور مهم آرامش بستگی دارد. ظاهرا آمریکایی‌ها درپی رهبری۱۷ برای سومالی هستند تا بتوانند از طریق او جو را به نفع آمریکا تغییر دهند. در یک مقطع حسین محمد عیدید، فرزند ژنرال محمد فرح عیدید، که در سال ۱۹۹۳ در خدمت تفنگداران آمریکا و زمانی وزیر کشور دولت انتقالی بود از جمله گزینه‌های تصدی این پست محسوب می‌شد.
اکنون باید دید که آیا <شیخ شریف> رئیس جمهوری جدید و اسلامگرای میانه‌رو این نقش را برای آمریکا ایفا خواهد کرد یا خیر.
برخی بر این باورند که مساله نفت سومالی می‌بایست به صورت دیپلماتیک و براساس قواعد بازار حل و فصل شود. بنابراین اگر آمریکا بخواهد روابط درازمدت با سومالی داشته باشد، نمی‌تواند با استفاده از زور به هدف خود برسد و بهترین راه حل برای این امر جدا کردن مساله نفت و روابط دوجانبه است. در غیر این صورت، بدتر ازحادثه خونین ۹۳ برای سربازان آمریکا تکرار خواهد شد. بنابراین تاریخ برای نخستین‌بار شاهد شکست دکترین میلیتاریزم آمریکا در بیش از نیم قرن در راه کنترل نفت خواهد بود. آیا آمریکا و شرکت‌های نفتی این کشور تحمل چنین شکستی را خواهند داشت؟ ضمن یادآوری این نکته که این دکترین به نام بوش و چنی ثبت شده است.
● خلیج فارس‌
اهمیت خلیج فارس از ابتدای قرن بیستم تاکنون به گونه‌ای بوده است که ابرقدرت‌های هر عصر آن را جولانگاه و یاحیاط خلوت اختصاصی خود می‌دانستند. قطعا این اهمیت به دلیل وجود شن‌های روان دو سوی سواحل خلیج فارس و یا مردمی نیست که در چند دهه اخیر، به برکت وجود نفت، به صورت دولت و کشور درآمده‌‌اند؛ بلکه به لحاظ غنی بودن معادن طلای سیاه است که روسها بیش از یک قرن است برای دسترسی به این در گران‌بها، خود را به آب و آتش می‌زنند، اما تاکنون موفقیتی برای به تسخیر درآوردن آن نداشته‌‌اند؛ که البته اشغال افغانستان آخرین تلاش این کشور در این راه بود. سه کشور ایران، عربستان و عراق، مهم‌ترین تولیدکننده هستند و بیشترین ذخایر نفتی منطقه را در اختیار دارند. در این میان عراق با ۲۱ درصد، به عنوان دومین دارنده ذخایر نفتی و آلترناتیوی برای عربستان تلقی می‌شود. اداره انرژی آمریکا ذخایر نفت عراق راحدود ۲۲۰ میلیارد بشکه برآورده کرده است که این رقم ۸۰ درصد ذخایر نفتی عربستان را تشکیل می‌دهد. در سال ۲۰۰۳ پیش‌بینی شده بود که اگر تحریم عراق برداشته شود و تکنولوژی نوین تامین شود، تولید نفت در این کشور از ۳ میلیون بشکه در روز به ۶ تا ۸ میلیون بشکه در روز، در سال ۲۰۱۰ افزایش خواهد یافت. <چلبی> رئیس حزب کنگره ملی عراق که از مشوقین اصلی آمریکا در حمله آمریکا به عراق بود و آمریکایی‌ها را ترغیب به حمله و تغییر رژیم عراق می‌کرد و می‌گفت که اگر رژیم عراق تغییر کند، شرکت‌های نفتی آمریکایی بیشترین سود را خواهند برد. وی همچنین خواهان فعالیت کنسرسیوم شرکت‌های نفتی آمریکا برای توسعه میدان‌های نفتی عراق شده بود.‌
اگرچه آمریکایی‌ها همواره سوژه جنگ برای نفت در عراق را تکذیب کرده و می‌کنند، هنگامی که <دونالد رامسفلد>، وزیر وقت دفاع آمریکا، در گفتگو با برنامه ۶۰< دقیقه> شبکه تلویزیونی <سی.بی.اس> در پاسخ به این پرسش که آیا رابطه‌ای بین جنگ عراق و نفت وجود دارد؟ گفت: <جنگ برای نفت یک چیز مزخرف است! البته ممکن است مسائلی از این دست درباره جنگ گفته شود، ولی اصولا جنگ عراق ربطی به نفت ندارد>، هیچکس این ادعای او را باور نکرد و نمی‌کند.
نفت، فاکتور اصلی یا فرعی این جنگ باشد یا نباشد، واقعیت این است که آمریکا همواره نگران امنیت نفت عراق بوده است. آن‌چه که برای تحلیلگران مشخص شده، این است که برای دولت بوش - چنی، <امنیت ملی> یعنی استفاده از نیروی نظامی برای کنترل انرژی جهان توسط بزرگ‌ترین مصرف‌کننده نفت. آمریکا با چنین رویکردی تاکنون توانسته است کنترل کویت و عراق راکاملا در اختیار بگیرد. پیش از این <جیمز وولسی> رئیس سابق سیا در کنگره آمریکا، به شدت از سیاست جایگزین کردن انرژی دفاع و اعلام نمود که اگر تنوع در انرژی باشد، امنیت آن نیز بیشتر خواهد شد.
این که بحث تامین امنیت انرژی یک بحث جدی در آمریکاست، یک واقعیت است و ربطی به حاکمیت جناح‌های سیاسی در قدرت ندارد، زیرا دکترینی که توسط دولت جمهوری‌خواه بوش - چنی اجرا می‌شد، در دوران ریاست جمهوری پرزیدنت کارتر تدوین شده بود، اما چگونگی تامین آن، همواره موضوع اختلاف‌نظر میان دو جناح دموکرات و جمهوری‌خواه است تا کمترین هزینه را برای آمریکا داشته باشد. عده‌ای در آمریکا براین باورند که برای کم کردن وابستگی به نفت خلیج فارس باید از میزان مصرف آن در داخل کاست و برتنوع در تامین انرژی افزود. گروه دیگر براین باورند که نفت باید در کنترل آمریکا باشد تا نبض اقتصادی جهان در کنترل باشد. مثلا در اکتبر ۲۰۰۲، مک فارلین مشاور امنیت ملی ریگان، طی سخنانی در <موسسه مطالعاتی رویال یونایتد سرویس۱۸>، عرضه متنوع انرژی را با اهمیت‌تر از تولید جنگ‌افزار عنوان کرد و گفت: <امنیت بزرگتر برای انگلیس و آمریکا دیگر با ساخت ناو هواپیمابر و تانک و اعزام آنها به خلیج فارس تامین نمی‌شود، بلکه افزایش عرضه انرژی کافی و اقتصادی کردن مصرف سوخت اتومبیل در داخل، امنیت را تامین می‌کند.> وی تامین امنیت را در کاهش مصرف سوخت اتومبیل دانست و براین باور بود که تمرکز برتامین امنیت نفت، ثابت خواهد کرد که منابع نفتی در جهان ناکافی است.‌
مک فارلین مشاور امنیت ملی رئیس جمهوری بودکه دستور جمع‌آوری تاسیسات انرژی خورشیدی کاخ سفید را داد. تفکر تمرکز برروی منابع نفتی ریگان، در حاکمان نومحافظه‌کار کاخ سفید نیز دیده شد و بیشترین تلاش آنها در خلیج فارس بود، تاکاملا این منطقه را در کنترل داشته باشند. آنها از ورو به جنگ دیگر نیز در این منطقه ابا نداشتند و مدت‌ها منتظر فرصت و به دست آوردن بهانه بودند، زیرا از دید دولتمردان آمریکا، لازمه به کنترل درآوردن دیگر مناطق نفتی جهان، تسلط کامل برمرکز اصلی انرژی جهان، یعنی خلیج فارس است.‌
نومحافظه‌کاران و صاحبان صنایع نفتی وابسته به این گروه براین باور بودند که صنایع آمریکا بدون تسلط برنفت، به ورشکستگی می‌رسند و این با به خطر افتادن امنیت ملی آمریکا برابر است، بنابراین با تمام توان برای به کنترل درآوردن مناطق نفتی جهان تلاش کردند. برای پیشبرد این سیاست واهمه‌ای هم از زرادخانه اتمی روسیه نداشتند و حاضر بودند تا قلب حیاط خلوت روسیه نیز نیرو اعزام کنند. عربستان، از دید دولتمردان آمریکا، همانند دوران <روزولت> هنوز بزرگ‌ترین چالش نفتی آمریکا محسوب می‌شود و به همین دلیل بیشترین تمرکز روی این بخش از خلیج فارس شده است.
نشریه <موسسه امور بین‌الملل رویال۱۹> در مقاله‌ای تحت عنوان <اقتصاد نوین> برخلاف نظریه مک فارلین، وضعیت فعلی نفت را در جهان، به کوه یخی تشبیه کرد که تنها قله آن بیرون از آب است.
این نشریه می‌افزاید: <آمار و ارقام نشان می‌دهد که کشورهای خلیج فارس در درازمدت محور اصلی انرژی جهان خواهند بود و کنترل براین منطقه از دغدغه‌های عمده آمریکا است. در این میان، عربستان با تولید دو میلیون بشکه نفت مازاد، تنها کشور جهان است که از چنین ظرفیتی برخوردار است و در صورت اختلال در صادرات نفت این کشور، دیگر کشورها فقط می‌تواند جایگزین خوبی در کوتاه مدت برای آن باشند. به نظر استراتژیست‌های انرژی آمریکا، وابستگی به عربستان با یک آسیب‌پذیری جدی همراه است و این امر قطعا اساس سیاست نظامی آمریکا را در آینده نزدیک شکل می‌دهد.> پرسشی که اکنون در بین تحلیلگران مطرح است، این که آیا عربستان قربانی بعدی سیاست انرژی آمریکا، حتی در دوران دمکرات‌ها خواهد بود؟ یا این که انگلیسی‌ها ۳۰ سال بعد، بار دیگر سند دیگری را رو خواهند کرد؟
پی نویس ها
۱ - یک سال پس از اشغال نظامی افغانستان و نزدیک شدن شوروی به خلیج فارس، کارتر در سخنرانی ۲۳ ژانویه ۱۹۸۰ گفت: <هر کشوری در پی هژمونی در خلیج فارس باشد به عنوان تهدید علیه منافع آمریکا محسوب می‌شود و آمریکا با تمام توان در برابر آن خواهد ایستاد.> این سخنرانی تهدیدآمیز، نوشته برژینسکی، به عنوان دکترین کارتر معروف شد که پیامد آن ایجاد نیروهای واکنش سریع آمریکا بود. ریگان نیز تبصره‌ای به آن زد و به نام دکترین وی معروف شد. نیروهای واکنش سریع، سنگ بنای حمله بوش پدر در جنگ طوفان صحرا، جنگهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ بوش پسر علیه افغانستان و عراق بود و از همین نیروی مستقر در بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در آفریقا واقع در جیبوتی، علیه سومالی استفاده شد. درواقع دکترین یاد شده از دکترین سه رئیس جمهور دوران جنگ سرد، ترومن، آیزنهاور و نیکسون و آن سه نیز از دکترین روزولت در جنگ جهانی دوم الهام گرفته‌اند. روزولت که به اهمیت در جنگ برای ارتشهای مدرن پی برده بود در سفر به عربستان اعلام کرد: <برای دفاع از منافع آمریکا، دفاع از عربستان حیاتی است.> او نخستین رئیس جمهور آمریکا بود که تا آن هنگام پا به کشورهای منطقه می‌گذاشت. براساس همین دکترین بود که دیک چنی، وزیر وقت دفاع آمریکا، در سال ۱۹۹۰،‌اعزام نیرو به عربستان را برای توجیه بیرون راندن عراق از کویت، مطرح می‌کرد.
شایان ذکر است که لرد <لنزداون> وزیر وقت امور خارجه انگلیس برای نخستین بار تهدیدی مشابه کارتر را در سال ۱۹۰۳ علیه شوری و آلمان به کار برد و عنوان کرد: <بریتانیا تاسیس استحکامات بندری در خلیج فارس از سوی قدرتهای دیگر را به منزله تهدیدی بسیار جدی به زیان منافع انگلیس تلقی کرده و یقینا با تمام توانی که در اختیار داریم ایستادگی خواهیم کرد، این جمله <بیانیه بریتانیا> نام گرفت.
۲- جنگ ۱۹۷۳ بین اعراب و اسرائیل و حمایت غرب به ویژه آمریکا از اسرائیل، موجب شد تا عربستان، غرب را تحریم نفتی کند و به دنبال آن دیگر کشورهای عربی تولیدکننده نفت به عربستان پیوستند. <بی.بی.سی> طی گزارشی در تاریخ ۱۱ فوریه ۲۰۰۷، به نقل از اسناد طبقه‌بندی شده پیشین وزارت امور خارجه انگلیس‌، اعلام کرد: <در آن مقطع آمریکا تصمیم گرفته بود برای تامین نفت غرب، کشورهای عربستان و کویت را اشغال و رهبران رام‌تری در آنها بگمارد. این عملیات با ۱۰ لشگر انجام می‌گرفت و آمریکا از انگلیس نیز خواسته بود که امارات را به همین منظور به اشغال خود درآورد، این مطلب را <جیمز شلزینگر> وزیر وقت دفاع آمریکا به اطلاع <لرد کرومر> سفیر انگلیس در واشنگتن رسانده بود. اما چون ممکن بود عراق و یا شوروی دخالت کنند، براساس پیشنهاد <لرد کارینگتون> وزیر وقت دفاع انگلیس قرار شد این عملیات با احتیاط هرچه بیشتر انجام گیرد. اما در پی جنگ مصر و اسرائیل و درنهایت صلح میان این دو، دیگر نیازی به عملیات نظامی و یا <گان بوت دیپلماسی> پیدا نشد و کشورهای یاد شده به اشغال آمریکا و انگلیس درنیامدند. گفتنی است؛ وزارت امور خارجه انگلیس هر سی سال یک بار برخی از اسناد طبقه‌بندی شده را در دسترس عموم قرار می‌دهد و سند یادشده از آن جمله است.
۳. Occidental Petroleum Pipeline.
۴. Conoco, Amoco, Chevron & Phillips. (Los Angeles Times ۱۹۹۳/۱/۱۸
۵. Hunt oil Corporation, (Middle East Economic Survey, March ۱۹۸۶
۶. Raymund Marchand (Los Angeles Times ۱۹۹۳/۱/۱۸)
۷. Frank Libutti-Robert Okley
۸. Conoco World, (Dec ۲۰۰۲)
۹. Thomas E O&#۰۳۹; Connor (Los Angeles Times ۱۹۹۳/۱/۱۸)
۱۰. Z.R.Beydon
۱۱. Marthon Oi
۱۲. L.A.Times ۱۹۹۳/۱/۱۸
۱۳- Middle East Economic Digest, (۱۹۹۳/۴/۲)
۱۴- Jubaland, Somaliland & Puntland
۱۵- Range Resource Company, (Somalia Net Web
۱۶- Garowe Online News
۱۷- (Los Angeles Times, ۲۰۰۷/۱/۲۲)
۱۸- "The Royal United Service Institute", (Multinational Monitoring Magazine, Jan-Feb ۲۰۰۳T
(یک نهاد حرفه‌ای برای مطالعات دفاعی و امنیتی جهان،
۱۹- Royal Institute International Affairs, (Jan ۲۰۰۳).
منبع : روزنامه اطلاعات