پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


تاثیربحران مالی بر موقعیت های ژئوپلتیک


تاثیربحران مالی بر موقعیت های ژئوپلتیک
بحران مالی ایالات متحده که از مرزهای این کشور ابتدا به قاره سبز و سپس به آسیا و تمام جهان گسترش یافت، جدا از تبعات اقتصادی آن، ارتباط تنگاتنگی با نظام بین المللی و تاثیر آن بر موقعیت های ژئوپلتیک پیدا می کند. رشد یا افول قدرت مالی و بنیان های اقتصادی بازیگران بین المللی به همان میزان شدت یا ضعف، انعکاس دهنده موقعیت هژمونیک آنان در این چیدمان سیاسی خواهد بود. چنانچه جمهوری خلق چین زمانی به عنوان یک قدرت بزرگ هژمون به صحنه اول رقابت های بین المللی پای گذاشته و موقعیت برتر خود را تثبیت کرد که رشد اقتصادی بالای ۱۰ درصد را در طی چند دهه اخیر تجربه کرده است.
هر چند که چین قبلا نیز از بالاترین جمعیت بشری، وسعت زیاد سرزمینی، ارتباط خاص و منحصر به فرد خود در رقابت های دوران جنگ سرد و عوامل تاثیرگذار بر موقعیت های ژئوپلتیک برخوردار بوده است اما هیچگاه به اندازه تاثیر جهش اقتصادی خود در طی سال های اخیر، از عامل برتر در این زمینه برخوردار نبوده است. هم اکنون بحران مالی ایالات متحده و مجموعه غرب که در آستانه ورود به یک بحران تمام عیار اقتصادی بعد از بحران بزرگ بین سال های ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۲ میلادی می باشد بر اساس همین منطق وضعیت ذاتی، حوزه های ژئوپلتیکی و تاثیرگذاری متقابل آن بر حوزه های پیرامونی را شکل خواهد داد. اینکه از طرف حامیان افتصاد بازار گفته می شود بحران مالی کنونی یک اخلال موقت و موجی است که به زودی رفع خواهد شد یا به عکس منتقدات سنتی نظام سرمایه داری بعضا بیش از اندازه از این وضعیت به عنوان زمان مرگ این نظام یاد کرده اند در جای خود می تواند مورد نقد قرار گیرد.
اول) اینکه بحران مالی اخیر چندان موقتی و گذرا نخواهد بود و به ذات نظام سرمایه داری و بحران های ادواری آن مربوط می شود که در هر گام موجب آسیب های خاص خود بر پیکره این نظام خواهد شد و از بستر آن سیاستمداران و استراتژیست ها باید با گذر از بسیاری از مضامین تئوریک و سودمندگرائی های میدانی به واقعیت ها تمکین کنند.
دوم) اینکه نظام سرمایه داری و سیستم اقتصاد بازار ولنگار هنوز به مرحله ای نرسیده است که با هر تندبادی ریشه های آن در هم پیچیده شود چرا که قدرت اقتصادی و پشتوانه سیاسی – اجتماعی آن، قدرت مانور را در اختیارش قرار می دهد تا حداقل به طور موقت از چنین مراحلی با صرف هزینه های لازم عبور کند. شاید بزرگترین درسی که این روزها از وقایع کنونی می توان آموخت این باشد که هواداران آدام اسمیت که در دهه ۹۰ میلادی ملودی " پایان تاریخ " را سرودند، با این تکانه شدید به این نکته واقف شده باشند که بار دیگر با مطالعه کتاب " کاپیتال " نوشته کارل مارکس اقتصاددان و فیلسوف آلمانی درک معقول تری از نظام اقتصادی و مکانیزم های جامعه محور چنین نظامی را کسب کنند.
به همان نسبت که تا به امروز در تشریح موقعیت نظام بین المللی قدرت اقتصادی غرب و در راس آن آمریکا را در شکل گیری چنین نظامی، انکارناپذیر فرض کرده ایم از این پس نیز می باید بحران ساختاری در این مسیر را در حد یک افول تدریجی ( نه سقوط و فروپاشی فوری ) به حساب آورد. گسترش دامنه بحران مالی – اقتصادی کنونی که در ۸۰ سال گذشته بی سابقه بوده است تاکنون با سقوط شاخص های بورس از " داوجونز" در وال استریت نیویورک تا نیکی در بورس توکیو حجم عظیمی از سرمایه و اعتبار هژمونیک قدرت های بزرگ غربی را به هزینه بر باد داده است که بدون شک تاثیر آن در مناطق ژئوپلتیک و محیط بین المللی غیرقابل انکار است.
این وضعیت اخلالگرانه هر چند که تمامی جهان را در چنبره اشکالات و پیامدهای منفی خود گرفتار می کند ولی برای هژمون های بین المللی به دلیل نقش راهبری و اعتبار نظری – سیاسی آنان در چینش بندی حوزه های جغرافیائی بیش از پیش خواهد بود. اولین تاثیر بحران مالی کنونی به میان آمدن پای گستره عظیم تری از بازیگران بین المللی در تصمیم گیری های کلان بین المللی است که همین امر برخلاف موقعیت یکجانبه گرائی سیاست های بزرگترین هژمون کنونی است.
نشست های سریالی گروه هشت، اتحادیه اروپائی، گروه ۲۰ کشور بزرگ صنعتی و درحال رشد بر این واقعیت مهر تایید زد که مسائل جهانی تصمیم گیری و نسخه های جهانی و یا حداقل گسترده تری را طلب می کند. این وضعیت اثبات کرد که جهان چند قطبی و ارتباط نزدیک کشورهای پیشرفته صنعتی با کشورهای در حال رشد و حتی فقیر بسیار بهتر از تصمیمات یکجانبه تنها یک قدرت هژمون جهت حل و فصل مشکلات بین المللی خواهد بود. همچنین بروز بحران مالی کنونی این نکته را نیز روشن کرد که برخلاف ادعاها و تبلیغات هیجانی مقطع ۹۰ میلادی هیچ قدرتی هرچند که بزرگ ترین نیز باشد قادر به تصمیم گیری عقلائی برای جهان و نظم آفرینی بین المللی نخواهد بود.
جدا از هزینه های مالی این بحران برای ایالات متحده که کانون این بحران نیز تلقی می شود و در ابتدا با ورشکستگی موسسات وام مسکن " فردی مک " و " فنی مه " دیگران را به سمت این گرداب کشاند، اعتبار و اعتماد جامعه بین المللی و حتی متحدین نزدیک اروپائی را نیز نسبت به واشینگتن سلب کرد. از درون خاکستر این بحران بدون شک چنانچه ققنوسی متولد شود به طورکلی با قبل از آن فرق خواهد داشت و اگر هم ذغال نیم سوخته ای از درون آن بیرون کشیده شود دیگر توان شعله ور کردن سوخت زیر دیگ جوشان نظام یکجانبه گرائی را ندارد. زمانی که " فرانسوا فیون " نخست وزیر راستگرای فرانسه در پیامد این بحران مالی می گوید " جهان به دلیل نظامی نامسئول، در لبه دوزخ قرار دارد ".
در واقع به واقعیت ضرورت تغییر در ساختار اقتصادی – سیاسی جهان کنونی اذعان می کند. از جنبه درون ساختی نیز قدرت های بزرگ بین المللی با توجه به اعطای بسته فوری بیش از ۳۰۰۰ میلیارد دلاری برای خرید سهام بانک ها و موسسات ورشکسته که نشان دادند به راحتی پول مالیات دهندگان را برای بورس بازان سرمایه داری هزینه می کنند از این پس نمی توانند در مقابل مطالبات طبقات فرودست و متوسط جوامع خود براحتی شانه خالی کنند. به هر حال بررسی بحران مالی کنونی بدون توجه به تاثیر انکارناپذیر آن در شکل بخشی به نظام بین المللی و تاثیر بر حوزه های ژئوپلتیکی، همچون گام برداشتن در تاریکی است و به همین دلیل واقعیت عینی گوشزد می کند که جهان به پایان دوران تک قطبی و قدرتمندی نئوکان ها بیش از پیش نزدیک شده است.
اردشیر زارعی قنواتی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه