سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


دل دیوونه‌ رو به آتیش می‌کشه


دل دیوونه‌ رو به آتیش می‌کشه
نمی‌توانیم بگوییم ذائقه آدم‌ها عوض شده است. هر بار كه یك كار خوب «روحوضی» روی صحنه رفته، جامعه استقبال كرده است. متاسفانه كننده‌های این تئاتر از بین رفته‌اند؛ آنها كه این، ‌گونه نمایشی را بلد بودند. الان كه دیگر همه‌چیز به یك گروه محدود شده است.
ما متاسفانه با مشكل عدم‌تربیت نیروی تئاتر «روحوضی» مواجه هستیم. در گذشته آموزش این نیروها سینه‌به‌سینه انجام می‌شد و آنها به طور تجربی تعلیم می‌دیدند، اما خب امروز موقعیت تغییر كرده و نیروهای تازه‌ای هم متاسفانه آموزش داده نمی‌شوند.
اساسا دیگر كسی به آن سمت نرفته كه بخواهد از این راه «روحوضی» یاد بگیرد. درست است كه بعد از انقلاب پس از تعطیلی و بسته شدن تئاترهای لاله‌زار، ما دچار یك فترت شدیم اما كماكان در تئاتر نصر و تئاتر پارس و چند سالن نمایشی دیگر از جمله دماوند، هتل بوستان و مجموعه قصریخ شاهد رونق سیاه بازی بوده‌ایم، اما آنچه كه بیشترین لطمه را تاكنون به ما زده، همین نبود امكانات آموزشی برای تربیت نسل جدید «روحوضی» است.
متاسفانه اگر دولت حمایت نكند، گیشه به‌تنهایی راه به جایی نمی برد. اینجا دیگر بحث استقبال مردم مطرح نیست، مردم تئاتر «روحوضی» را فراموش نكرده‌اند. اینجا بحث‌های دیگری مطرح است. این نگرانی را سال‌های سال است كه داریم، بارها خواسته‌ایم تا كارگاه‌هایی دایر شوند و نیروهای تازه‌نفس بیایند و آنجا آموزش ببینند، اما خب اتفاقی نیفتاده است.
نه كتابی، نه استادی؛ تنها چند واحد درسی. سالن نمایش هم كه نداریم. آن زمان كه تهران شش، هفت میلیون جمعیت داشت باز تئاتر سنگلج بود و «هنر» و «شهر» و «وحدت»؛ حالا هم كه ۱۵ میلیون جمعیت دارد، همین است. در سطح كلان هم به تئاتر رسیدگی نمی‌شود چه برسد به تئاتر «روحوضی». هیچ‌گاه یك سالن اجرای وسط ساخته نشد و ساختار فرنگی و جعبه‌ای تئاتر هم یك ساختار یك‌سویه را طلب می‌كرد كه باعث تغییر در ساختار تئاتر روحوضی شد.
در زمان پهلوی هم به این ژانر توجهی نشد. مدت زمان زیادی این نمایش‌ها در بدنام‌ترین محله تهران جریان داشتند. تنها یك دوره دوساله سنگلج به خاطرم هست كه «روحوضی» رونقی پیدا كرده بود. این به سال ۸۲، ۸۰ برمی‌گردد. بعد از آن دوباره «روحوضی» به فراموشی پیوست.
برای آنكه این بحث را مصداقی‌تر كنم، یك مثال برایتان می‌زنم؛ یك كار نمایشی هست به نام «عروسی ننه‌غلامحسین»، این را ما به موسسه رسانه‌های تصویری فروخته‌ایم. نمی‌دانید در سال چه فروشی دارد. این تماشاچی كه از آسمان نمی‌آید. مردم همین مملكتند و این تئاتر را دوست دارند.
این نمایش حتی در كانال‌های ماهواره‌ای خارج از كشور هم نمایش داده می‌شود. پس تقاضا هست، این تئاتر خواهان دارد. «هر عیب كه سلطان بپسندد، هنر است»، اگر دولت بخواهد و شرایط عرضه این تئاتر به مردم فراهم شود، نه‌تنها این تئاتر به اندازه كافی متقاضی دارد كه از جامعه هم عقب نمی‌ماند. ما در كارهایمان دیدیم كه سیاه با تلفن هم حرف می‌زند، یعنی تلفن به تئاتر روحوضی ما وارد شد. امروزه سیاه می‌تواند با موبایل حرف بزند. می‌توانیم كره‌مریخ هم بفرستیمش!
● حمید امجد:
تئاتر روحوضی ما تغییرات را می‌پذیرد، این قابلیت را دارد كه اتفاقات تازه در آن بیفتد. اما متاسفانه گاهی تنها به تغییرات و اتفاقات كوچكی اكتفا می‌شود و این تئاتر «روحوضی» را نابود می‌كند. همین است كه امروزه در تئاتر «روحوضی» فكر نو و خلاقه زیادی دیده نمی‌شود؛ تنها مقلدان دسته‌چندم مانده‌اند كه در مناسبت‌های مختلف «روحوضی» روی صحنه می‌برند.
خلاقیت و نوآوری می‌تواند در هر قالب نمایشی اتفاق بیفتد. هر قالب نمایشی می‌تواند به‌روز و نو شود و مضامین روز و تازه و مدرن را بازتاب دهد، اما این شاخه نمایشی اجازه پیدا نكرده زندگی طبیعی‌اش را داشته باشد و حیات طبیعی خودش را ادامه دهد.
آن‌قدر از این شاخه نمایشی تعریف و تمجید می‌كنند و از فرط ستایش قابش می‌گیرند و روی طاقچه می‌‌گذارند كه این جریان زنده نمایش مختل شده. ما عادت كرده‌ایم سنت‌های نمایشی‌مان را از فرط ستایش بكشیم. مدام نشسته‌ایم و تحسین می‌كنیم، بدون آنكه كاری انجام دهیم. باید ستایش‌های فرمایشی را رها كنیم و اجازه بدهیم این شاخه نمایشی زندگی طبیعی خودش را داشته باشد. همانطور كه گفتم متاسفانه «روحوضی» امروز به دست آدم‌های دست‌چندم افتاده است.
خود من در چند تجربه در قالب «روحوضی» كارهای جدید انجام دادم. مثلا در «پستوخانه» به قالب روحوضی ساختمان و پلات پیچیده دادم می‌دانید كه در «روحوضی» شخصیت‌ها پیچیده نیست، من در «پستوخانه» شخصیت‌پردازی را تودرتو و پیچیده انجام دادم. البته اینها به معنی آن نیست كه من جواب را پیدا كرده‌ام یا راه‌حل پیشرفته‌ای به دست آورده‌ام.
هرچند، آنطور كه مردم و منتقدان برخورد كردند، نشان می‌داد چندان بیراه نرفته‌ام. در «بی‌شیر و شكر» مثلا، سیاه روحوضی، یك كارگر افغان است. بیگانگی سیاه را با بیگانگی كارگر و گارسون افغان نشان دادم. این تخته حوضی مدرن است، وقتی با ارجاعات به ریشه روحوضی آزمایش‌های اینچنینی انجام می‌شود.
به نظرم بازی‌های اینچنینی می‌تواند به تداوم زندگی آن قالب نمایشی كمك كند. متاسفانه بدترین اتفاقی كه در مورد روحوضی افتاده، همین اجراهای مناسبتی برای جشنواره‌ها و همایش‌هاست و ستایش‌های فرمایشی و همین كه فكر می‌كنند اگر سیاه دوتا شود، یا سه تا شود یا ۸۰۰ تا خلاقیت انجام شده. پس باید بگذاریم «روحوضی» جریان طبیعی‌اش را داشته باشد و راه خود را برود.
● اكبر عبدی:
فقط دولت نباید كمك كند. این ماجرا خیلی به دولت ربطی ندارد. درستش این است كه تئاتر باید خودش خرج خودش را در بیاورد. «روحوضی» هم از این قاعده مستثنی نیست باید بتواند خرج خودش را دربیاورد اما دولت باید برای آموزش سرمایه‌گذاری كند؛ برای آموزش دانشجویانی كه در زمینه تئاتر «روحوضی» فعال شوند و باعث تحول این شاخه نمایشی. تئاتر «روحوضی» ما سوژه می‌خواهد.
«روحوضی» باید حرفی را بزند كه مردم می‌خواهند و از آن استقبال می‌كنند، با قصه ۵۰ سال پیش كاری از پیش نمی‌رود.
اگر یك قصه زیبا، براساس مسائل روز نوشته شود، بازیگران هم همه جدی و حرفه‌ای باشند؛ مشهور باشند، سالن نمایش جای خوبی باشد؛ جای درست و حسابی‌ای باشد كه خانواده‌ها رغبت كنند و بیایند؛ یك جای نزدیك، وقتی همه چیز خوب و دقیق و درست در نظر گرفته شود، مردم استقبال می‌كنند.
مثلا شما اگر آشپز خوبی باشید و كارتان را بلد باشید و مواد غذایی خوبی هم در دسترستان باشد، قطعا غذای خوشمزه‌ای درست می‌كنید و همه هم می‌خورند. اما ما دستمان بسته است، «روحوضی» دست و بالش بسته است. شرایط‌مان درست نیست.
با این اوصاف، چرا تماشاچی بیاید، ساعت‌ها در ترافیك بماند، سه، چهار هزار تومان نفری پول بلیت بدهد، آن همه وقت بگذارد و هیچ استفاده‌ای هم نبرد؛ برود یك جای پرت و یك كار بد را تماشا كند؟! ما در «اكبر آقا آكتورتیاتر» مردمی را می‌دیدیم كه ساعت‌ها توی ترافیك می‌ماندند، توی برف و باران شدید می‌آمدند و اغلب هم از جاهای خیلی دوری. چون به هر حال شرایط تا حدودی درست و آماده بود؛ همه چیز دست به دست هم داده بود و نتیجه‌اش شد آن استقبالی كه شما دیدید.
اگر دولت وظایفی كه دراین‌باره دارد را به خوبی انجام دهد، سوژه و بازیگر و محل اجرا هم درست باشد، «روحوضی» می‌تواند حرف‌های «امروز» جامعه ما را بزند، می‌تواند به روز باشد.
● اتابك نادری:
تئاتر «روحوضی» توی گوشت و خون ماست، مال ما ایرانی‌هاست. البته «روحوضی» نباید پیچیده شود، این هم به آن معنی نیست كه سطحش نازل شود، به اصطلاح هر شلنگ تخته‌ای «روحوضی» نیست.
باید قابلیت‌های این تئاتر به درستی شناخته شود، شرایط اجتماعی و زندگی‌مان را هم به خوبی بشناسیم، از نظر آكادمیك هم روش‌ها را یاد بگیریم، آن وقت می‌توانیم این شاخه نمایشی را به روز كنیم. هرچند، این ژانر نمایشی، بازیگر و كارگردان و نویسنده خودش را می‌خواهد، «روحوضی» مقدمه‌خوانی و پیش‌ پرده‌خوانی و... دارد و اصول و قواعد خودش را. بعضی‌ها با ابداعاتشان به این ژانر لطمه می‌زنند، نباید پیكره این تئاتر را خدشه‌دار كنیم.
باید «روحوضی» و «سیاه‌بازی» خودمان را داشته باشیم و در همان چارچوب حرف‌های امروز جامعه‌مان را هم بزنیم؛ این می‌تواند در دیالوگ‌ها مثلا اتفاق بیفتد. حرفم این است كه مردم «روحوضی» را دوست دارند؛ مال خودشان است، عاریتی نیست.
● لیلی نیكو نظر:
بهرام بیضایی در كتاب «نمایش در ایران»، تاریخچه شكل‌گیری «تئاتر روحوضی» را در عهد قاجاریه، اینطور شرح می‌دهد: « در قهوه‌خانه‌ها صحنه یكی، دو تخت‌ چوبی بود كه در گوشه‌ای از باغچه یا در صحن وسیع و سربسته قهوه‌خانه بر پا می‌شد، اما در خانه‌های مردم صحنه عبارت بود از تخت‌های چوبی كه بازیگران روی حوض وسط حیاط می‌بستند و مفروش می‌كردند.
به هر حال برخورد با طبقات و خواسته‌های مردم در خانه‌ها و قهوه‌خانه دو مكتبی بود كه با نتیجه واحد، خطوط اصلی تقلید را تعیین كرد و قوام یافتن تقلیدهایی كه در حوض‌خانه‌‌ها بازی می‌شد به زودی عنوان تازه‌ای به این گونه تقلید بخشید كه اصطلاح مشهور «تخت حوضی» یا «روحوضی» باشد.»
بیضایی در ادامه این می‌آورد: «بازی در خانه‌ها رشته‌ای از داستان‌های تقلید را اهمیت قابلی داد، كه قصه‌های مربوط به محیط خانواده باشد؛ شامل ریشخندی نسبت به آداب و ظاهرسازی‌ها و صحبت‌های توخالی و دروغین آن. اشخاص مسلم اینگونه نمایش‌ها اكثرا عبارت بودند از: حاجی، نوكرش(سیاه)، زن حاجی یا بی‌بی، كلفت كه اگر سیاه بود جمیل نام داشت و پسر حاجی(شلی).»
از توضیح و تاریخچه روحوضی كه بگذریم، خاطره برجسته ما از تازه‌ترین كاری كه در این ژانر نمایشی انجام شده، تنها به «اكبرآقا، آكتور تیاتر» بر می‌گردد. نمایشی كه با فروش چند صدمیلیونی، جماعتی را به سنگلج كشاند، هرچند عده‌ای آن حضور را به پای «اكبر عبدی» گذاشتند و نه به پای محبوبیت «روحوضی».
سوال به سادگی همین است، آیا هنوز «روحوضی» جذابیت دارد؟ می‌تواند امروزی‌تر و به روز شود و برای امروز جامعه حرفی برای گفتن داشته باشد؟ یا خیلی صریح و صادقانه «روحوضی» را فراموش شده و از دست رفته بدانیم و قبول كنیم كه هرچند یك بار نمایشی از این دست را در مناسبت‌های مختلف و همایش‌ها و مراسم فرمایشی ببینیم. راجع‌به این سوالات پرسیده‌ایم.
داوود فتحعلی‌بیگی
منبع : روزنامه هم‌میهن


همچنین مشاهده کنید