جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حکیم ملاصدرا الهه حکمت ایرانی


حکیم ملاصدرا الهه حکمت ایرانی
محمدبن ابراهیم قوامی شیرازی معروف به صدرالمتالهین و مشهور به ملاصدرا به سال ۹۷۹ یا ۹۸۰ ه.ق. در خانواده ای توانگر به دنیا آمد. پدرش از مردان بزرگ زمان خود (رجال نامی و از وزیران دولت صفوی) بود. چندی در شیراز مشغول تحصیل بود اما بعد از فوت پدر عازم اصفهان شد تا از وجود استادان نیکو بهره جوید.
گویند ملاصدرا علوم مقدماتی را نزد یکی از فیلسوفان زمان خود ابوالقاسم استرآبادی معروف به میرفندرسکی آموخت که گفته شده او مدتی از عمر خود را در میان جوکیان و زرتشتیان گذراند و چیزهایی آموخت. (اما مدرک معتبری در این باب یافت نشد.) وی او را به محضر شیخ بهایی و سپس در نزد میرداماد که هر دو از بزرگان آن عصر محسوب می شدند معرفی کرد. شیخ بهاءالدین عاملی را می توان بهترین و مهمترین استاد در ایجاد ساختار شخصیتی وی نامید.
پدر شیخ بهایی از علمایی بود که از سوریه تحت یوغ عثمانی گریخته بود و به ایران صفوی پناه آورده بود و تحت تاثیر این شرایط شیخ به تحصیل دانش های زمان خود پرداخت و چنان در فقه و اصول و حدیث و ادب برجسته شد که شاید بتوان آن را با فیثاغورث همانند دانست. در واقع صدرالدین پس از پیوستن به حلقه درس شیخ بهایی به درجه ممتازی اجتهاد نایل شد.
سپس به اشاره آن استاد وارسته به مجلس درس میرداماد بنیانگذار حوزه فلسفی اصفهان رفت. میرمحمدباقر حسینی ملقب به میرداماد یکی از بزرگترین دانشمندان زمان خود در فلسفه مشایی و اشراقی و عرفان بود و در جهت ترکیب این دو برآمد. عده ای او را بعد از فارابی معلم ثالث خوانده اند.
ملاصدرا به سال ۱۰۱۰ به شهر خود شیراز رجعت کرد. وی ثروت زیادی در آن جا داشت و شاید یکی از دلایلی که دوباره عازم آن دیار شد اداره اموال بوده.
پس از بازگشت در مدرسه ای به نام خان به تدریس پرداخت که شاگردان بسیاری گرد او آمده بودند. دیری نگذشت که آوازه فضل و دانش او به همه جا رسید و سیل انبوه مشتاقان فلسفه برای کسب فیض از محضر او به شیراز روانه شدند. این امر مایه حسادت و نارضایتی علمای متشرع شد و اسباب آزار و اذیت ملاصدرا را فراهم کردند. این رفتارها که برای ملاصدرا قابل تحمل نبود منجر به عمل متقابلی از وی نشد و عازم قم شد.
در دیباچه کتاب اسفار شرح این جمله را به زبان شکایت چنین بیان کرد؛ «شکسته حال در کنجی خزیدم و در گمنامی و ناکامی پنهان گشتم... نه به درسی پرداختم و نه به تالیفی همت گماشتم، زیرا تصرف در علوم و صناعات، افاده مباحث و دفع معضلات، بیان مقاصد و رفع مشکلات نیاز فراوان به فارغ بودن فکر از موجبات کسالت و ملال دارد... اما با این حال ناملایمات که از اهل روزگار می بینیم و می شنویم کجا چنین صفای فکر و فراغت خاطری حاصل تواند گشت.»
پس از رجعت به قم در روستای کهک نزدیک آن دیار سکنی گزید و تا مدتی درس و بحث را رها کرد و عمر خود را به عبادت و روزه و ریاضت گذراند.
بر اثر طول مجاهدت نفسش از نور مشتعل شد و قلبش در اثر کثرت ریاضت از انوار ملکوت لبریز شد. او توانست به رغم غمزدگی به مرحله کشف و شهود غیب برسد و حقایق فلسفی را نه در ذهن بلکه با دیده دل ببیند و همین امر او را در تکامل مکتب فلسفی خود یاری کرد. چنانکه خود می گوید؛ «عقل من به اعتبار جوارح ظاهری خود بسط یافت و آبی روان و فیض بخش گردید و به اعتبار باطن تعقلات خود برای طلب کنندگان حقیقت قبض یافت و بحری مواج گردید. پس کتابی تصنیف کردم الهی برای ساکنین مشتغل به تحصیل کمال و حکمت ربانی را برای طالبین اسرار حضرت ذوالجلال والاکرام جلوه گر ساختم.» (مراد همان کتاب اسفار است)
دوران سکوت و انزوای او حدود پنج سال است که وی در حدود سال ۱۰۱۵ سکوت را شکسته و قلم را به دست گرفت و به تالیف چند کتاب از جمله کتاب بزرگ و دایره المعارف فلسفی خود به نام اسفار، تعلیقات بر الهیات شفا، تعلیقات بر حکمت اشراق، شواهد الربوبیه، حکمت عرشیه، مبداء و معاد، مشاعر، رساله در حدوث عالم، رساله حشر، رساله سه اصل، مفاتیح الغیب، شرح اصول کافی، شرح هدایه و اسرارالآیات که در زمینه های علوم نقلی و عقلی و به زبان فارسی و عربی بوده پرداخت.
او تا سال ۱۰۴۰ به شیراز رجعت نکرد و در همان قم مجلس درسی ترتیب داد که چندی از شاگردان وی از جمله فیاض لاهیجانی و فیض کاشانی که بعدها هر دو داماد ملاصدرا شدند در ترویج مکتب وی کوشیدند.
پس از دستیابی به مدارج بالای کمال و معرفت بار دیگر به زندگی عادی خود بازگشت. حاکم شیراز از وی دعوت کرد که مجدداً سرپرستی مدرسه خان را عهده دار شود و ملاصدرا با استقبال از این دعوت مدرسه خان را به کانون اصلی علوم عقلی در ایران تبدیل کرد.
ملاصدرا بحق یکی از بزرگترین پرورش یافتگان مکتب اهل بیت بود، انسانی وارسته که با مناعت طبع زندگی می کرد. یکی از ابعاد پرماجرای او سفرهای او به زیارت کعبه است. وی هفت سفر گویا پیاده به زیارت کعبه رفته است. مسلماً دشواری های زیادی را در این راه متحمل می شده و این نیازمند اراده و ایمان قوی است. ملاصدرا برای آنکه این گونه ریاضت را در کنار دیگر ریاضت هایش انجام داده باشد هفت بار قدم در این راه گذاشت و سرانجام در سفر هفتم بر سر راه خود به مکه در شهر بصره (در خاک عراق) بیمار شد و چشم از جهان بربست و این جهان را برای شیفتگان آن باقی گذاشت.
درواقع با ظهور او دوران جدیدی در تفکر اسلامی در قرن یازدهم هجری پدید آمد. کتاب ها و آثارش مکرر به طبع رسیده. فلسفه ای که ملاصدرا بنیان نهاده حکمت متعالیه نام دارد که در واقع نقطه اتصال تمام جریان های فکری محسوب می شود. نبوغ ملاصدرا در این است که سه طریق برهان عقلی و شهود قلبی و وحی قرآنی را با هم ترکیب و شیوه ای یگانه در تحقیق فلسفی ایجاد می کند.
او نه همچون اشراقیون است که شهود قلبی را بر برهان عقلی مقدم می دانند و نه مانند مشائیان که عقل را مقدم می دانند. او هر دو روش را با یکدیگر به کار گرفته و جدایی آنها را از هم روا نمی داند. او همچنین بر خلاف متکلمان که برای عقل در کنار دین ارزشی قائل نیستند و معتقدند که عقل در خدمت شریعت و تنها می تواند اصولی را که دین با یقین و اطمینان به ما آموخته به مدد استدلال اثبات کند؛ معتقد است که عقل و دین حقیقت واحدی هستند و از یک منبع ازلی سرچشمه گرفته اند.
دین و عقل اگر هر دو درست به کار گرفته شود متعارض با یکدیگر نیستند. به گفته او؛ عقل و دین در همه احکام خود با هم تطبیق دارند و حاشا که احکام شریعت انور با معارف یقینی و ضرورت عقلی تعارض داشته باشد و افسوس به حال فلسفه ای که قوانین آن مطابق کتاب و سنت نباشد.
صدرالمتالهین در شرح خود بر «اصول کافی» در کتاب «عقل و جهل» به تفصیل به سازگاری کامل عقل و دین پرداخته و برای اثبات این معنا از روایات شیعه بهره بسیار برده است.
در حقیقت اصول فلسفه صدرالمتالهین (حکمت متعالیه) به قرار زیر هستند:اولین موضوع مهمی که اصل فلسفه متعالیه او را رقم زده مساله اصالت وجود است. در واقع او به این امر می پردازد که واقعیت خارجی براساس مساله چیستی (ماهیت) یا هستی (وجود) است. هر مفهومی در ذهن آدمی از جمله گل، زمین، درخت و... به دو قسم تقسیم می شود؛ یکی ماهیت هر چیز را شامل می شود که منجر می شود مثلاً گل را گل بدانیم و درخت را درخت و دیگر قسم آن مساله هستی آن است.
ملاصدرا به این می پردازد که واقعیت های خارجی مابه ازای کدام یک از این دو قسم شکل می گیرد. در واقع تنها یکی از این دو مفهوم واقعیت شیء را مطرح می کند و دیگری ساخته و پرداخته ذهن است.
این مساله، مساله یی کاملاً جدید در فلسفه اسلامی است چرا که پیش از این حتی در حکمت و کلام یونان هم سخنی از آن به میان نیامده است. (میرداماد اولین بار این موضوع را مطرح کرد.)
ملاصدرا ابتدا به تقلید از استاد خود اصالت ماهیت را پذیرفت اما بعد از چندی تامل اصالت وجود را پذیرفت. او در واقع ماهیت را از این جهت که کثیر و مختلف است و در این صورت واقعیت جهان به صورت سیمای جدول با خانه های بی شمار درخواهد آمد که هر خانه با دیگری متمایز است و جهان جهانی سرشار از تنوع و اختلاف می شود. اما مفهوم وجود مشترک معنوی است یعنی وقتی بر موجود بودن یک چیز اشاره می کند در همه اموری که به موجود بودنشان اشاره کرده به وجود آن دلالت دارد و در معنایی یگانه به کار گرفته شده.
در اصل تمامی اشیا از حیث ماهیت متفاوت اند و از حیث وجود واقعی اند و این همان اصل وحدت اشیاست. دومین اصل که حکمت متعالیه به آن پاسخ می دهد مساله تشکیک وجود است در این اصل به این مهم می پردازد که هر چند وجود، حقیقتی واحد است اما این حقیقت از شدت و ضعفی برخوردار است و اختلاف موجودات را در همین شدت و ضعف مرتبه وجودی می دانند مثلاً مفهوم سفیدی بر یک موجود شدیدتر و مقدم تر از دیگری است و از این جهت با هم اختلاف دارند اما همگی در اصل وجود با هم وحدت دارند و به «نظریه وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» اشاره می کند.
اصل سوم «فقر وجودی» است که براساس آن هر اندازه که موجودی از نظر رتبه پایین تر باشد و شدت وجودی کمتری داشته باشد ناقص تر و در نتیجه وابسته تر به مراتب مافوق است. پس ملاک نیازمندی معلول به علت را باید در ضعف و نقص مرتبه وجودی آن دانست.
او تنها ذات الهی را مبرا از آ ن می داند در واقع غنای ذاتی دارد و بی نیاز مطلق (صمد) است، به گفته او:
به هر جاودانه ای در باغ و راغی است
درون مغز او روشن چراغی است
بود نامحرمان را چشم و دل کور
وگرنه هیچ ذره نیست بی نور
بخوان تو آیه نورالسماوات
که چون خورشید یابی جمله ذرات
که تا دانی که در هر ذره خاک
یکی نوری است تابان گشته زان پاک
چهارمین اصل حرکت جوهری است که اشاره به حرکت و دگرگونی در اشیا دارد. در واقع به بررسی این امر که حرکت در اشیا در جوهر آنها حادث می شود یا عرض (ماهیت) آنها می پردازد.او به این می پردازد که آیا «خود» آن چیز در حال حرکت «در حال شدن» عوض می شود یا تنها ویژگی های آن تغییر می کند و به مفهوم اصلی آن صدمه ای وارد نمی آید. در واقع اگر در جوهر حرکتی حاصل آید اصل آن چیز گم می شود چرا که در هر لحظه از حرکت ما با متحرک جدیدی روبه رو هستیم که با لحظه گذشته خود رابطه ای ندارد و لازمه پذیرش حرکت در جوهر در واقع قبول تباهی و نابودی آن است اما ملاصدرا نظریه جدیدی را بر مبنای اعتقاد خود به اصالت وجود ارائه می دهد و می گوید حرکت در واقع در همان جوهر تحرک ایجاد می شود و در واقع انسان ها و در اصل موجودات را به دو بخش:
۱) موجودات ثابت
۲) موجودات متغیر تقسیم می کند و براساس آن موجود ثابت بر مبنای دریافت کمال وجودی ممکن ثابت است و از قوه و قابلیت مبرا است.و فعلیت محض است و بنابراین از عالم ماده و طبیعت برتر است (فرشتگان) و موجود متغیر وجودی سیال و جاری دارد و هر جسمی در سه جهت کشیده شده است که براساس آن بعد و امتداد از ذات آن جدانشدنی اند. علاوه بر این سه بعد مکانی در یک بعد زمانی هم جاری اند و این همان عامل تغییر آنها است. بنابراین همانگونه که گسترش جسم در ابعاد سه گانه هویت و وحدت آن را به خطر می اندازد تغییر و حرکت نیز هویت و وحدت موجود را به خطر نمی اندازد بلکه عین وجود تدریجی و جریان دار آن است. پس از گم شدن متحرک نباید هراسی داشت.
در واقع ملاصدرا بر پایه این اصول بود که نظامی نو برپا کرد که در تمامی مسائل با دقت و درایت ویژه خود به حل آنها توفیق یافت.
بر این مبنا ملاصدرا برای تاکید به شیوه ابتکاری خویش بزرگترین اثر فلسفی خویش را در دایره المعارفی عظیم به نمایش می گذارد؛ «اسفار اربعه» که چهار سفر عقلی را مطرح می کند.سفر اول از عالم خلق به حق منتهی می شود. در این سفر ترکیب موجودات، طبیعیات، ماده و صورت، جوهر و عرض مطرح می شود.سفر دوم سفری است از خداوند، در خداوند و با خداوند. سالک در مرحله مابعدالطبیعه قرار دارد و با علم الهیات و اسما و صفات الهی آشنا می شود.
سفر سوم سفری است فکری، بازگشتی از جانب خداوند به سوی خلق است. (نورالانوار، عالم مافوق محسوسات، علم تکوین فرشتگان)سفر چهارم با خداوند یا به وسیله خداوند در خود جهان مخلوق صورت می گیرد. (مساله توحید و معاد مطرح می شود.)
در واقع در تمامی اندیشه ها و افکار و آثار ملاصدرا نوعی نزدیکی با آثار ابن سینا و سهروردی نیز به چشم می خورد و حتی صبغه ای از اندیشه های یکی از بزرگترین عرفای اسلام (محی الدین بن عربی) دارد.
بی شک فلسفه او از نظمی در مکاتب فلسفی جهان برخوردار است چرا که فلسفه او به نحو صد درصد با هیچ یک از مکاتب فلسفی جهان چون مشایی و عرفانی و اشراقی سازگار نیست. خود وی ترکیب شگرفی را که از این مکاتب پرداخته است به نام «حکمت متعالیه» بنیانگذاری می کند.
منابع
۱- بزرگان فلسفه، هنری تومان، ترجمه فریدون بدره ای
۲- ملاصدرا، هانری کربن، ترجمه ذبیح الله منصوری
۳- اسفار (مقدمه)، ملاصدرا
۴- www.mulasdra.org/new
مریم پسران قادر
منبع : روزنامه اعتماد