یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

از طنز مکتوم تا طنز مکتوب


از طنز مکتوم تا طنز مکتوب
این طور در تاریخ حمل و نقل کرده‌اند که روزی از روزها شیخ‌الرئیس ابوعلی سینا در صف یک دانه‌ای‌های نانوایی ایستاده بود.
کودکی شتابان از راه آمد و از شخص شاطر طلب مقداری زغال خوب برای ارباب بی مروت دنیایش کرد. خباز پرسید: کو ظرفت؟... کودک گفت: به نکته‌ ظریفی اشاره کردید. متاسفانه ظرف همراهم نیست.
شاطر مر او را باز پرسید: پس من زغال در کجات بریزم که بتوانی به خانه ببری؟...!کودک فکری کرد و چرخی زد و در ادامه حرکات موزون خود مقداری خاکستر خواست. پس آن گاه خاکسترها را کف دستش ریخت و از شاطر تقاضا کرد تا زغال‌های مذکور را کف دست او بریزد.
بوعلی که از این کار و ابتکار کودک باهوش در شگفت شده بود، از او پرسید که تو با این «آی کیو»ی بالا چرا به مکتبخانه غیر انتفاعی نمی‌روی تا درس بخوانی و روز به روز مثل آب دریای خزر پیشروی کنی؟ کودک که بوعلی را شناخته بود لبخندی زد و گفت: امثال من در این ملک بسیارند؛ اما همه‌شان آن اقبال و امکان را ندارند که بوعلی شوند. عموما زیر خط فقرند و دور از مرکز ثقل توجهات و ارتباطات.
در روایت است که: «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه.» مردمان همچون معادن طلا و نقره‌اند که حکم سرمایه را دارند. این مردمان آن گاه که برخوردار از رگه‌های هنری مانند طنز باشند، امتیاز و اعتبار بیشتری برای استخراج و استفاده بهینه دارند. اگر طنز را همچون بسیاری از زمینه‌های هنری دیگر یک استعداد و یک امکان بالقوه بدانیم، سرزمین ادب پرور ما سرشار از معادن طنز است که نیاز مبرم به استخراج دارد و استخراج نیز صددرصد به سرمایه‌گذاری‌های لازم مردم و مسوولان نیاز دارد. مردم؛ که باید طنز را بیشتر و بهتر بشناسند تا جلوه‌های این استعداد خدایی را در فرزندان خود کشف و شناسایی و سپس هدایت و حمایت کنند.
حالا که الکی کار به اینجا کشید، بگذارید خاطره‌ای هم نقل کنم. یادش به خیر سال ۷۸ که در محضر غیر رسمی گل آقا (کیومرث صابری فومنی) به عنوان آخرین سردبیر هفته نامه سیاسی سابق گل آقا بودم؛ یک روز آقای صابری پیش چند تن دیگر از اعوان و انصار آبدارخانه شروع کرد بیخودی به تعریف از زمینه‌های ذوقی من در طنز.
چون خودم بهتر می‌دانستم که لایق این تعاریف و تفاصیل نیستم، خنده‌ای کردم و گفتم: من مثل معدنی هستم که رگه‌هایی از طنز در آن کشف شده، اما آن قدر نیست که استخراج آن برای کسی صرف کند. آفتابه خرج لحیم خواهد شد! (یکی از دوستان تواضع‌شناس، این حرف‌ها را به حساب شکسته نفسی وجود نازنین ما گذاشت که بعدا کاشف به عمل آمد در کار پاچه‌خواری (یا پاچه‌خاری)! استاد فن می‌باشد و از همین راه آسفالت شده ارتزاق می‌کند. خدایش از جمیع بلیات عرضی و ارزی مصون و محفوظ بدارد)!
جشنواره‌های طنزی همچون «جشنواره‌ طنز مکتوب»، فرصت و فراخنایی مناسب و مغتنم فرا راه استعدادهای دور افتاده از مرکز توجهات عالم طنز به وجود می‌آورند که هرکس چیزی در چنته‌ طنز (حتی در نطنز) دارد، از اقصی نقاط این مملکت محروسه، یک بسم‌الله اگر حریف مایی بگوید و با زنگ مرشد علمی جشنواره وارد گود شود. جشنواره‌ طنز طهران هم که سومینش در راه است، شامل همین حکم بلامنازع است که عرض شد.
در زمانی که نشریات طنز درست و حسابی به هر علت و اسبابی کم و کمتر و کمرنگ شده‌اند و این برای وجاهت فکری و فرهنگی ما آفت و آسیب اساسی می‌تواند باشد تا اندازه‌ای قابلیت و توانایی آن را دارند که جانشین طنز مکتوب ژورنالیسمی شوند و جذب افراد مخاطب و مستعد کنند.
خصوصا اگر که جشنواره‌ای در مسیر توجه خاص به طنز مکتوب هم باشد که دیگر نور علی نور و موجب سرور است و جشنواره طنز مکتوب حوزه هنری تهران این ممیزه و مشخصه‌ بارز را دارد که قادر است به کشف و شناسایی استعدادهای پراکنده و بعضا پرکنده بپردازد و هر ساله فهرست بلند بالایی از طنزپردازان جوان این دیار به بانک اطلاعاتی طنز این کشور اضافه نماید و این یعنی که یک جشنواره می‌تواند قدرت طنززایی داشته باشد و طنزهای مکتوم را به طنز مکتوب تبدیل کند.
طنززایی علی‌رغم هر مانع محتمل خواسته و ناخواسته‌ای که قصد طنززدایی داشته باشد بر فرض محال. جشنواره‌های طنز از جمله همین طنز مکتوب علیه الرحمه از آزمایش سربلند بیرون آمده‌اند.
نتیجه‌ این آزمایش‌ها گواه آن است که اجاق طنززایی جشنواره‌ها کور نیست! این وسط (یا آن وسط) فقط یک خرده و اندی همت و حمیت بیشتر از جانب مسوولان فرهنگی و رسانه‌ای ما لازم است تا برای این استعداد‌های جوان و کثیر الانتشار سرمایه‌گذاری شود.
سومین جشنواره‌ طنز مکتوب حوزه، الحق و الانصاف که در بردارنده‌ آثار رسیده و غیر کال خوبی بود. و من اعتقاد دارم که با این آثار و صاحبان آن می‌شود چند مجله و نشریه‌ طنز منتشر کرد. پیش از آن که صاحبان آثار در متن وصیتنامه‌ خود بنویسند:«ان آثارنا تدل علینا، فانظروا بعدنا الی الا‌‌ثار.....»فاتحه!

رضا رفیع
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید