دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

ستاره بینی


ستاره بینی
ستاره بینی بررسی تأثیر اجرام سماوی- ماه، عطارد، زهره، خورشید، مریخ، مشتری، زحل، ثوابت گاه عقدتین قمر- بر عالم تحت القمر است. سبق ذهن آن، جهانی زمین – مرکز و متناهی است. تأثیر اجرام سماوی را اینگونه تلقی می کنند که تعیین کنندة مطلق تمام حرکات چهار عنصر تحت القمر باشند. طبیعت موردنظر ارسطو را- آن هم تاحدودی تعدیل یافته با مفاهیم نوافلاطونی- مبنای توصیف این تأثیر پذیرفته اند)؛ یا جهت دهنده (یعنی بر روندهایی دلالت کند که چه بسا اثرات نجومی آینده یا دخالت موجودی فراطبیعی معمولا با خواهش یا فرمان ستاره بین یا کاهن آنها را تغییر دهد) یا حاکی از اراده خداوندی و بس. ستاره بینی در صورت چنین تعریفی پیش از دوره هلنیستی (یونانی مآبی) وجود نداشته است و یقینا هم منشأ بابلی، مصری یا هندی ندارد.
در آیین ستاره بینی چهار نحله گسترده وجود دارد. طالع بینی(۱) به وضعیت سماوات از لحظه تولد فرد تاجمله جنبه های زندگی وی مربوط می گردد ستاره بینی عمومی(۲) وضعیت سماوات را در لحظات بویژه مهم- مثلاً اعتدال ربیعی، خسوف و کسوف، یا اقتران سیارات- با رویدادهای که به روی طبقات وسیعی مردم و ملتها یا کل جهان اثر می گذارند، مربوط می سازد. ستاره بینی حُکمی(۳) با بررسی وضعیت سماوات معین می سازد که لحظه ای خاص برای آغاز کاری خاص مناسب است یا خیر و ستاره بینی مذاکره ای(۴) هم پاسخ به سوالات خاص بر مبنای وضعیت سماوات در لحظه پرسش است. دیگر انواع ستاره بینی –مثلاً ستاره بینی پزشکی یا ستاره بینی نظامی – چز گونه هایی از روشهای مستمل درچهار نوع اصلی که در بالا برشمرده ایم، نیستند.
● نشانه های سماوی (تفأل)
نشانه های سماوی هرچند به درستی ستاره بینانه نیستند، بلکه فقط بشخی از علم بین النهرینی کهانت اند که به پدیده های فراطبیعی مربوط می شود، اغلب در منابع پسابابلی با مسائل اکید ستاره بینانه ترکیب می شوند؛ در غرب آنها را اغلب ذیل عنوان «ستاره بینی طبیعی» قرار می دهند. بین النهرینیان پدیده های سماوی را نیز مانند دیگر نشانه ها شاخص اراده خدایان می پنداشتند. اما خود آنها را مؤثر نمی دانستند. این نشانه ها هرگز برای کاهنان بین النهرینی به اندازه مثلاً نشانه های به دست آمده از موجودات زنده مهم نبودند، شاید بدان دلیل که پرسش از خدایان و دخالت در روشهای کهانت از طریق آنها ممکن نبوه است.
استفاده از نشانه های مساوی نخستین بار به عنوان نشانه های بزرگ مقیاس در دوره سلسله اول بابلیان (قرون هجدهم تا پانزدهم ق.م.) آغاز گردید، هرچند محتمل است که در دوهر های پیش از آن خسوفها را نشانه تلقی کرده باشند. جمع آوری و دسته بندی نشانه های سماوی، قبل از آغاز نخستین هزاره پیش از میلاد به طور قطع مشاهده نشده است؛ هرچند قطعاتی به زبان هیتیایی، به تاریخ به مراتب متقدمتری برای نسخه نخستین انوما آنو انلیل(۵) دلالت می کنند. اما الواح موجد به خط میخی نشان می دهند که هرگز به روایت معیاری دست یافته نشده است؛ هر نسخه دارای ویژگیهای منحصربفرد خود است.
همان گونه که در مورد اغلب مجموعه های تفأل بین النهرینی صدق می کند، پیشگوییهای انوما آنو انلیل انحصاراً به دربار پادشاه و کشور مربوط می شوند؛ خوانند متخصص نشانه ها، بارو(۶)، وظیفه خودرا منحصرا برای اندرز دادن به پادشاه در مورد سیر آتی حوادث انجام می داد. خدایان پیام خود را با زبانی نمادین به بارو منتقل می کردند و براساس نظامی پیچیده که با حوصله بر روی الواح سنتی مدرسی با رو نقش بسته بود، از پدیده های طبیعت استفاده می کردند. ویژگی مهمتر این مانند تمام مجموعه های تفأل بابلی، تنظیم و تنسیق فوق العاده موضوع است؛ حتی پدیده هایی که روی نمی دهند، برای حفظ تقارن، نشانه تلقی شده اند.
سازمان مشترک عناصر این زبان نمادین در انوما آنو انلیل، در چهار بخش است. سین، یا ماه، حاوی نشانه های مربوط به پدیده هایی مانند رؤیت ماه، خسوف، هاله، و اقتران با ثوابت است؛ شاماش، خورشید، به نشانه هایی که به کسوف، تضاعف (رؤیت همزمان دو خورشید در آسمان) حضیض مربوطمی شود؛ اداد، خدای آب و هوا، مرتبط با نشانه های مربوط به پدیده های اقلیمی و زمین لرزه و ایشتار، زهره با نشانه های مربوط به اولین و آخرین رؤیت، استقامت و طلوع شامگاهی سیارات و اقتران آنها با ثوات مربوط می شود. به این نشانه ها و بویژه نشانه های سین، اغلب دز گزارهایی که کاهنان در قرون هشتم و هفتم ق.م. برای پادشاهان آشور می فرستادند، اشاره شده است؛ اما چنین می نماید که در دوران پارسی متأخر، هنگای که تلاشهای جدیدی برای تشخیص معنای نشانه های آسمانی که توسط خدایان بر انسان متجلی میگردند صورت می گرفت، عمومیت خود را از دست داده باشند. اما قبل از تغییر نظام باستانی انوما آنیل انلیل، این نظام به همت امپراتوری ایرانیان در مصر، یونان، خاور نزدیک و هند گسترش یافته بود.
پاپیروسی که با خط هیروگلیف جدید و براساس نسخه اصلی متعلق به تقریبا سال ۵۰۰ ق.م. نوشته شده است، قدیمیترین مدرک ما در موردگسترش نشانه های سماوی بین النهرینی (در این مورد،نشانه های قمری) به مصر است. این تأثیر در بازماندة اثری در ستاره بینی که به زبان یونانی و در قرن دوم ق.م. در مصر تألیف شدهاست و به صورت دستورالعملهای کاهن پتوسیریس(۷) به شاه نخپسو(۸) است، نظرگیرتر است؛ از این منبع (و شاید از اودوکسوس(۹)، که اغلب گفته می شود در مورد نشانه های سماوی مطالبی نوشته است) به کتاب دوم بطلمیوس(۱۰) تأیرات ستاره بینی (تقریباً ۱۵۰)، نخستین اپوتلسماتیکای(۱۱) هفتائستیوی تبسی(۱۲) (تقریبا ۴۱۵) و پری سموین (دربارة نشانه ها) جان لیدوس(۱۳) روی زمین لرزه، پری،سیسمین، به هرمس مصر یا به ارفئوس یونانی نسبت داده می شود. می توان رساله های متعدد دیگری از این دست را نام برد.
در سنت یهودی یکی از کاهنان [یا پیشگویان] اصلی، دانیال نبی است که معبر خواب هم هست. در اپوکالیپس [مکاشفه منتسب به] دانیال که در دوران باستان در خاور نزدیک دست به دست می گشته است، به موضوعات گوناگونی از سین، شاماش و اداد می پرداخته اند. ترجمه های یونانی، سریانی وعربی این کتاب امروزه باقی مانده است. متون کهن دیگری از این نوع که از سریانی به عربی ترجمه شده است منسوب به هرمس است و احتمالً هم معرف فرهنگ قومی حرانیان است. مندائیان جنوب عراق نیز سنن کهن بین النهرینی را در کتاب منطقه البروج خود حفظ کرده اند و در کتاب زنبور(۱۴) سریانی نیز مشهود است. تحلیل متون عربی در نشانه های سماوی مانن مقولات مختلف ستاره بینی بسیار دشوار است زیرا معرف مخلوطی از این عنصر خاور نزدیکی کهنتر با سنن اشتقاقی یونان و هند است.
در هند، قدیمیترین متن باقی ماندة تفأل، نسخه اصلی (دست کم) سه روایت از گارگاسامهیتا(۱۵) است که می توان قدمت بخشی از آن را به آغاز دوران مسیحی رساند؛ اما قدت منابع آن بدون تردید به ترجمه هایی باز می گردد که طی نزدیک به دو قرنی که هخامنشیان قدرت فائقه هند شمال غربی بوده اند از زبان آرامی به سانسکریت انجام گرفته است. گارگاسامهیتا نه فقط موضوع انوما آنو انلیل، بلکه موضوع چندین مجموعه بین النهرینی دیگر را نیز در بر می گیرد. همه آنها به نحوی تغییر یافته اند تا درخور مفهوم هندی جامعه چهارکاستی باشند که در آن وظیفه نخستین آن کس که دوباره زاده شده است، اجرای سامسکاراها(۱۶) است، اما وابستگی بنیادی نسخه هندی به سلف بابلی آن از یکسانی بسیاری از کل گزاره های تفألی – چه مقدم و چه تالی- هویداست.
برخی مجموعه های تفأل سانسکریت برجای مانده است که شایان ذکرترین آنها برهاتسامهیتا(۱۷) تقریبا ۵۵۰)، بهادراباهوسامهیتا(۱۸) (قرن دهم؟) و پاریشیستاس آتراواودا(۱۹) (قرن دهم یا یازدهم) است؛ در آثار قرن سیزدهم و پس از آن موسوم به تاجیکا(۲۰)، درهم آمیزی انبوه روایات عربی نشانه های سماوی که از طریق ترجمه های فارسی (تاجیکی) منتقل شده اند، هویداست. اما اثر عمده سعد و نحسهای بین النهرینی روی اندیشه های هندی درعرصه های ستاره بینی نظامی (یاترا)(۲۱) و شکل رایج هندی ستاره بینی حکمی (موهورتا)(۲۲) بود که در زیر با تفصیل بیشتری موردبحث قرار خواهد گرفت.
● طالع بینی
در جهان هلنیستی [یونانی مآبی] در مکاتب فلسفی گوناگون، نظریاتی در مورد جایگاه انسان و سیارات در گیتی پدید آوردند که رشد ستاره شناسی را تسهیل می کرد. هم افلاطونیان و هم مشائیان اولویت افلاک سماوی را موکد می کردند؛ افلاطونیان ادعا می کردند که حرکت ستارگان که تابع قوانین ریاضی است، نسبت به فعالیتهای زمینی، بازتاب کاملتر عقل (نوس)(۲۳) الوهی است و ارسطوییان می گفتند که حرکت دایروی سیارات (از آن روی که ابدی است) نه فقط بهتر از حرکتهای خطی چهار عنصر تحت القمری (و بنابراین، گواهی بر عصر پنجم و موجودای اندیشمندتر از انسان) است، بلکه در جهت انتقال حرکت نخستین از محرک اول به عالم خاک، باد، آتش و آب نیز هست. این نکته نیز در جهان هلنیستی رایج گردید که بدن انسان تصویری از کیهان و نفس انسان تصویری از نفس کیهانی است. این فرضیات و فرضیات مشابه، پذیرش ستاره بینی را در میان روشنفکران تسهیل کرد. رواقیان و نوافلاطونیان خاصه در معرض افتادن در داوم وسوسه آن قرار داشته اند.
برخی از شخصیتهای هنوز ناشناخته در اوایل قرن دوم ق.م. نظریه عالم کبیر- عالم صغیر را به شکل ریاضی درآوردند و همراه با روشهای استفاده از نشانه های سماوی در لحظه بسته شدن نطفه و زایش فرد برای پیشگویی نکات معینی در مورد زندگی که در قرون چهارم و سوم ق.م. در بین آلنهرین پدید آمده بود، به طالع بینی تبدیل گردید.
ستاره بین دایره البروج را تقسیم شده به دوازده بخش یا برج مساوی تصور می کند که هر یک سی درجه است. هر برج خانه سیاره ای است؛ و هریک به اجزاء گوناگون (عاشرات، غایات و مانند آنها) تقسیم شده است که هریک از آنها را نیز سیاره ای خداوند است. درجات شرف سیارات در نقاط مختلف در سراسر منطقه البروج پراکنده است (متضاد آن درجات هبوط آنهاست). وانگهی هر برجی با بخشی از بدن انسانی، حمل با سر و حوت با پا، متناظر است. چهار عنصر، همتای خود را مثلثه(۲۴) های منطقه البروج می یابند و زوج متضادهای فیثاغورسی متعدد (نر- ماده، روزانه- شبانه، گرم- سرد و مانند آنها) به زوجهای متوالی برجها نسبت داده می شوند. سرانجام جواهر بسیار متنوع در عالم تحت القمری و صفات خصلت انسانی به نحو نسبتا دلخواهی به هر یک از برجها مرتبط می شود.
تاثیرات خاص سیاره ها به آن تاثیراتی که در انوما انو انلیل اعمال می کردند و به صفات آنها در کسوت خدایان اسطوره یونانی مربوط می شود؛ اما نظام چهار عنصری متضادهای فیثاغورسی و فهرست جواهر تحت القمری نیز بر آنها هموار می شود. به علاوه حرکات آنها به قدرت در نظر گرفته می شود؛ قدرت آنها عمدتاً با اتصال نظر آنها با خورشید و فاصله از درجات شرف و خانه و غایات آنها تعیین می شود وهم با اشغال خانه ها و غایات یکدیگر و هم به واسطه اقتران و اتصال نظر بر یکدیگر تأثیر متقابلی وارد می سازند. اتصال نظر بر چهار نوع است: مقابله (نسبت به برج هفتم)(۲۵) و تربیع (نسبت به برج چهارم) عموما بد هستند و تثلیت (نسبت به برج پنجم) و تسدیس (نسبت به برج سوم) خوب اند.
سیارات با حرکتهای مستقیم و راجع خود وچرخش در منطقه البروج به دور زمین می گردند. از نقطه ای خاص روی سطح زمین این حرکت به توالی برجهایی می ماند که یکی پس از دیگری بالای افق خاور پدیدار می گردند. برجی که در لحظه ای پدیدار می گردد- مثلاً برج تولد فرد- زایچه یا جایگاه نخست است؛ و همین روح شخصی را که طالع وی را پیش بینی می کنند، تعین می کند. برج بعدی در زیر افق، جایگاه دوم، ثروت او را معین می کند؛ سومی [مربوط] به برادران و چهارمی[ مربوط به] خانه او و پنجمی فرزندان اوست و همین طور الی آخر در تمام جنبه های زندگی وی.
بنابراین، ستاره بین، هنگامی که از لحظه و مکان دقیق تولد آدمی مطلع می شود، با تثبیت مرزهای دوازده جایگاه نسبت به دایره البروج در حال حرکت، طالع او را تعیین می سازد و طول عرض لحظه ای سیارات را محاسبه می کند. سپس می تواند با بررسی روابط پیچیده برجهای منطقه البروج و بخشهای آنها و سیارات با خانه های مناسب و با یکدیگر، جنبه های مختلف زندگی آدمی را پیشگویی کند البته هر طالعی به پیشگوییهای فراوانی می انجامد که بایکدیگر در تناقض اند یا گزافه گویانه؛ ستاره بین بایداز معلومات خود دربارة پیشینه اجتماعی و قومی و اقتصادی آدمی و تجربه و داوری نیکوی خود برای پیدا کردن خوانشی رضایت بخش از میان این پیشگوییهای مختلف استفاده کند.
این روش که در بالا به شیوه ای بسیار ساده توضیح داده شد، کاملاً رضایت بخش از کار درنیامد؛ و تاریخ ستاره بینی داستان اعمال پیچیدگیهای فزاینده در نظامی است که شکاف اصلی آن (فلعلا با فرض اینکه اندیشه تأثیرات ستاره ای اندیشه ای درست است) دقیقاً در این نکته نهفته است که کثرت پیش بینی هایی که از آن حاصل می شود به قدری آن را غیر دقیق می کند که دیگر مفید فایده نیست.
ما در مورد طالع بینی آخرین دو قرن قبل از مسیح اطلاعات موثق چندانی نداریم، اما در کارهای دروتئوس صیدونی(۲۶) که در حدود ۷۵ پس از میلاد نوشته شده، سه روایت از مهمترین روایات را که اکنون موجود است می یابیم.
نخستین آنها نظام سهم(۲۷) است که نقاطی هستند که فاصله شان از نقاط خاص در زایچه به اندازه فاصله ای است که دو سیاره از یکدیگر دارند، ستاره بینان یونانی عموماً فقط از سهمهای دواصلی استفاده می کرند- سهم سعد و همتای آن، سهم نحس، اما این فهرست آنقدر به رشد خود ادامه داد تا ابومشعر در قرن نهم بتواند بیش از صد سهم را بشمارد.
جان بختیار(۲۸)، نقطه ای در دایره البروج است (که با قواعدی پیچیده کشف می شود) و طول عمر آدمی را تعیین می کند. این نقطه با سرعت یک درجه طلوع مایل در سال به سوی نقطه طالع یا غارب حرکت می کند؛ و با نزدیک شدن به اقتران با سیاره ای نحس یا با روبه رو شدن با چنین سیاره ای زندگی آدمی تهدید می شود یا شاید حتی نابود می گردد؛ در هر حال، هنگامی که جان بختیار به نقطه ای می رسد که در زایچه روی افق قرار داشت، آدمی می میرد. آشکار است که این نظام، گونه ای از روش قدیمی تر تعیین حداکثر طول عمر شخص به مثابه تعداد درجات طلوع مایل میان طالع و وسط السماء است که منسوب به بابلیان است.گونه رایج یا الحاقی جان بختیار، خداوند سال(۲۹) است که قویترین سیاره در زایچه است؛ این خداوند با همان سرعت جان بختیار حرکت می کند و با حرکت خود نسبت به دیگر عناصر پایدار زایچه ریدادهای هر سال را معین می سازد.
سرانجام دوروتئوس با شکلی از طالع بینی مداوم آشناست که مراد از آن، تضمین سلطه دائمی ستاره بین بوده است. در طالع بینی مداوم فرض می شود که طالعی که در ابتدای تولد پیش بینی شده در کل معتبر است، اما در هر سالگرد (یا حتی در آغاز هر ماه، هفته، روز یا ساعت) باید طالع جدیدی (مابعد تولدی) تهیه کرد و آن با طالع تولد آدمی مقایسه نمود.
در سنت هرمسی روش تصمیم گیری دیگری هم در مورد سیر رویدادها درزمانهای مختلف در طول زندگی آدمی وجود دارد؛ این نظام دره های سیاره ای است. براساس این نظریه، هر سیاره بسته به دوره اقترانی آن(اما در مورد خورشید براساس دور رجوع و در موردماه براساس دوره قمری مصری)، بر کسری خاص یا برخی از ماههای از زندگی آدمی حاکم است؛ پس از آن هر دوره به زیر دوره هایی براساس همان نسبتها تقسیم می شود و هر زیر دوره را نیز می توان همین طور الی غیرالنهیاه تقسیم کرد. آهنگ کلی را خداوند نخستن دوران معین می سازد. اما خداوند زیر دوره ها نیزتغییرات خود را اعمال می کنند. هنگامی که نظام دوره ها با نظام خداوندسال و طالع بینیمداوم ترکیب می شود؛ ارزیابی وزنهای نسبی پیشگوییهای حاصل به راستی موضوعی است که پیچیده. در هیچ یک از متنهای یونانی برجای مانده، بحثی وافی در مورد موضوعات مربوطه در به کارگیری این قواعد ارائه نمی شود.
شاید همین برای آنکه خواننده تصوری تقریبی از روشهای طالع بینی کسب نماید، کافی باشد. هرچند برخی از مراجع مانند وتیوس والنز(۳۰) (تقریبا ۱۷۵ میلادی) ومنبع مطلوب وی، [رسالة] کریتودموس(۳۱) (آغاز قرن اول بعد از میلاد)، روشهای جدید عجیبی را برای دخالت در طالع شرح می دهند، آنقدرها تعیین کننده نبوده اند. دو سنت فکری مهم و موازی وجود دارد که دارای مرجعیت بودند (واقع اینکه در موارد بسیاری اتفاق نظر داشته اند)که سنت دوروتئسی، که پیروان اصلی آن عبارتند از فریمیکوس ماترونوس(۳۲) (تقریباً ۳۳۵) و هفائستیوی تبسی (تقریباً ۴۱۵) و سنت بطلمیوسی که فرفریوس(۳۳) (تقریباً ۲۵۰)، پولس اسکندرانی(۳۴) (۳۷۹) هفائستیو و رتوریوس مصری(۳۵) (تقریباً ۵۲۰) آن را دنبال می کردند. اما پاپیروسها و قطعات آثار گم شده نشان می دهد که روشهای ستاره بینان عامی بسیار ساده تر و خامتر از روشهایی بوده که بیرنگ آنها در بالا آمده است.
زیرا ستاره بینی را در امپراتوری روم علاوه بر تلقی کردن آن در قالب نظام اندیشه ای شایسته اهتمام در جهت تأیید یا تکذیب علمی یا فلسفی عملاً در مقیاسی وسیع هم به کار می بسته اند. از همین رو امپراتوران از زمان تیبریوس نفوذ آن را چنان خطرناک یافتند وهمین بهانه ای شد که تمام ستاره بینان را از ایتالیا تبعید کنند و پیش بینی طالع سلطنتی روم را نهی کنند. اما تاریخهای امپراتوی روم سرشار از داستانهای غم انگیز در مورد تنگ مغزی امثال آگوست و کسانی است که آرزوی قدرت ایشان را داشتند. گواه اعتقاد مردم عامی پاپیروهای ستاره بینانه و سنگ نبشته های متعدد است.
در میان روشنفکران، نزاع بر سر اعتبار ستاره بینی حول دو نکته عمده می گردید: اختیار (اراده آزاد) و منحصربفرد بودن دقت طالع. برهان اخیر را اعضای آکادمی میانه پدید آوردند که ادعا کردند هیچ طالعی فقط در مورد یک فرد به کار گرفته نمی شود و زمان تولد در هیچ موردی با دقت مطلق تعیین نمی گردد. ستاره بینان می توانستند به نکته اول چنین پاسخ دهند و چنین هم پاسخ می دادند که ستارگان فقط یکی از عوامل تعیین تاریخ زندگی هر فرد خاص هستند و به دومی چنین پاسخ می دادند که می توانند وضعیت سماوات را در زمان زایش فرد با تقریبی به دست آورند که آنقدر خوب باشد که پیشگویی را مفید سازد.
برهان دیگر، برهان مربوط به اختیار مأخوذ، از ضرورت اخلاقیات است. ممکن نبود که به ستاره بینی اجازه داده شود تا آدمی را از مسئولیت اعمال خود معاف سازد. ستاره بین اگر بر آن نبود که اخلاقیات را امری زاید اعلام نماید، می توانست به چینن انتقادی دو پاسخ دهد. یکی اینکه ادعا کند نفس انسانی به میزان الوهی بودن تابع تأثیرات ستاره ای نیست می تواند در برابر آنها مقاومت نماید؛ دیگر اینکه ادعا کند که ستاره بینی تنها کوششی است برای تفسیر اراده ربوبی که خداوند در سماوات متجلی می کند. پس این مسئولیت انسان است، نه اجبار وی که توجه کند زندگی وی با پیش بینی های ستاره بین انطباق داشته باشد. هیچ یک از این دو برهان برای آرام کردن جدلیون مسیحی کافی نبود.
در نیمه نخست قرن دوم پس از میلاد، مصر واحتمالاً در اسکندریه کتاب راهنمای ستاره بینی در سطح تقریباً عامه پسند به زبان یونانی نوشته شد که بر بسیاری از مردم تأثیر بسیار زیادی داشته، هرچند از عنوان آن هم کسی خبر ندارد. این کتاب در ۵۰-۱۴۹ پس از میلاد،در غرب هند به وسیله دانشمندی که امروزه او را فقط به نام یاواناشوارا(۳۶) - «خداوند یونانیان »- می شناسیم به سانسکریت ترجمه شد. اثر وی از طریق منظومه سرایی اسپوجیدهواجا(۳۷) در ۷۰-۲۶۰، همراه با دیگر ترجمه گمشده ای که مورد استفاده ساتیا(۳۸) بوده، ریشة ستاره بینی هندی است.
بنابراین، جای شگفتی است که روشهای طالع بینی هندی، مشابه روشهای همتای هلنیستی آن نیست. اما [علت این ار آن است که] فقط تکنیکها، نه مبانی فلسفی ترجمه شده بود؛ و کل متن در چنان مقیاسی تغییر یافته بود که پیشگوییهایی که در اصل برای جامعه یونانی و رومی در نظر گرفته شده بود، در هند معنا پیدا نماید؛ بویژه، نظام کاستی نظریه تناسخ، نظام پنج عنصری هندی (البته، بدون طبیعت مورد نظر ارسطو) و نظام ارزشهای هندی در آن وارد گردید. به علاوه، ناکاستراها(۳۹) یا منازل قمری که از لحاظ اهمیت در مرتبه برچهای دایره آلبروج قرار می گرفتند و نظام گسترده ای از سه مقوله یوگاها یا ترکیبات سیاره ای پدید آمد. به زودی، روشهای طالع بینی مداوم به اشکال جدیدی درآمدند- دوره های سیاره ای به ده گونه مختلف داشاها(۴۰) و گذارها به شکل نظریه گسترده اشتاکاوارگا(۴۱) درآمدند.
در طالع بینی هندی در دوران پیش از اسلام اشکال بسیار پیچیده ای پدید آوردند. به زودی، دو عقده قمری را سیاراتی جدید تلقی نمودند که مجموع سیارات را به نه (۹) سیاره می رساند مجموعه اوپاگراهاها(۴۲) یا زیر سیاره های تصوری، عندالاقتضا جای سهمهای یونانی را که در متون سانسکریت فقط از طریق ترجمه متون عربی و فارسی پدیدار می گردند، گرفتند. برای تعیین شدت و ضعف نسبی سیاره ها و برجهای دایره البروج، قواعدی وضع گردید که بسیار پیچیده بودند؛ و تقسیمات جدید برجها- هوراها(۴۳) یا نیمها، سپتامشاها(۴۴) یا هفتمها و از همه مهمتر نوامشاها(۴۵) یا یک نهمها- تفوق سیاره ها را فراتر از عاشرات، یازدهه ها و اثنی عشریات، گسترش دادند.
این نظام طالع بینی هندی مانند تمام ستاره بینی هندی، مطلقاً بدون هیچ مخالفتی شکوفا گردید، زیرا به هیچ روی با فلسفه یا دین هندی در تناقض نبود. به سادگی ممکن بود که آن را شاخص زنجیره علیتی بدانند که افعال وجود قبلی را با شرایط حال مرتبط می سازد یا آن را تجلی دیگری از جهان مایا(۴۶) تلقی نمایند که عارف باید با معرفت یا ایمان تلاش نماید تا متحقق گردد. تا آنجا که می دانیم، [ستاره بینی] هرگز در هند بدان سبب که منکر اختیار است، موردانتقاد قرار نگرفت، شاید از آن روی که اختیار همیشه و به صوررت در برابر تقدیر فرد کارما اعمال شده است. و ستاره بینی که خود چنین پیچیده است، آنگاه که در ساختاری به پیچیدگی ساختار اجتماعی هندی وارد می گردید، می توانست بدون هیچ تلاشی از انتقاد منتقدان آکادمی میانه، البته در صورت وقوع، بگریزد.
در متون تاجیکی قرون سیزدهم و بعد از آن، برخی عناصر ستاره بینی هلنیستی و ساسانی- عربی را به طالع بینی هندی وارد کردند؛ قبلا به سهمها اشاره شد و می توان جان بختار، خداوند سال ومثلثه هایی را هم که در دوروتئوس به کار می گرفت، بدانها افزود. در دوران جدیدتر اندیشه های دیگری هم از غرب نفوذ کرده بودند. اما هنوز هم در متن اصلی جوشی که آنگاه که طالع شاید نود درصد جمعیت را پیش بینی می نماید بدان مراجعه می کند، برهاجاتاکا(۴۷) است که تقریباً در ۵۵۰ پس از میلاد، توسط وراهمیهیرا(۴۸) نوشته شده است.
ایران قبل از پیدایش ساسانیان آشکارا در معرض نفوذ برخی از نظریه های بین النهرینی در باب امور سماوی دیگر نشانه ها بود. ترجمه های سانسکریت دوران ماقبل مائوریان(۴۸) به وجود مجموعه ای از تفألها در ایران دوران هخامنشی گواهی می دهند. افزون بر این، تکه های برجای مانده از آثار مغان منسوب به زرتشت و استانز(۴۹) و دیگران به یونانی، هرچند احتمالاً خار جاز ایران در آسیای صغیر سروده شده از این روی روایتی غربی شده از زرتشتی گری را منعکس می نمایند نشان دهنده آگاهی از برخی تکنیهای طالع بینی بابلی هستند. البته استفاده از آن نظام طالع بینی در خود بین النهرین تا قرن اول پس از میلاد ادامه داشت؛ هرچند وابستگی احتمالی آن به علم هلنیستی پدید آمده در مصر در جلوه های متأخر آن هنوز باید بررسی شود.
اما پس از آنکه اردشیر امپراتوری ساسانی را در سال ۲۲۶ میلادی بنیاد نهاد، ترجمه اساسی آثار ستاره بینی یونانی و هندی به فارسی صورت گرفت. در قرن سوم آثار دورتئوس صیدونی و وتیوس والنز و برخی رسالات منسوب به هرمس از یونانی به پهلوی ترجمه شد. همزمان، متنی سانسکریتی که در منابع عربی (که اطلاعات خود را در مورد ستاره بینی ساسانی بدانها مدیونیم) به فرماسب نامی منسوب است، ترجمه گردید؛ پس از آن دست کم تا اواسط قرن ششم، ترجمه از یونانی و سانسکریت به پهلوی ادامه یافت.
از بدِ حادثه، نسخ اصلی این متون به زبان پهلوی از دست رفته اند؛ اما قسمت اعظم آنها را می توان از روی تجرمه های عربی قرون هشتم و نهم بازسازی کرد. از اینها معلوم می شود که طالع بینی ساسانی اساسا تقلیدی از طالع بینی هلنیستی بوده (البته بدون تمام مایه های فلسفی) که برخی جنبه های هندی از قبیل استفاده از تاسوعات (نوامشاها) و تفسیرهای شائویت(۵۰) از عاشرات یونانی- مصری بدان پیوند خورده است؛ این طالع بینی در شکل تخصصی خود به صورت ستاره بینی پیوسته درآمد. این شکل از ستاره بینی و از این هم بالاتر، آنچه ما ستاره بینی عمومی نامیده ایم،در ایران ساسانی در اجتماع و بویژه در میان طبقات بالادست نفوذ عمیقی داشت؛ بعدا در این مورد بیشتر خواهیم گفت. در متون مانوی (همان گونه که از متون غنوصی باید انتظار داشت) و در نظریه های هزاره گرایانه زرتشتیان در مورد تاریخ نیز اندیشه های ستاره بینی به فراوانی دیده می شود؛ اما سطح ستاره بینیی که در نوشته های پهلوی دیده می شود، سخت نازل است.
ستاره بینی ماننده ستاره شناسی در سه جریان کمابیش توأمان به جهان اسلام رسید. در اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم، متون یونانی و سریانی معرف علم هلنیستی، آثار سانسکریت مقتبس هندی از آن علم وکتب پهلوی که تلفیقی از آن دو بودند، به تعداد فراوان به عربی ترجمه شدند. پس در ستاره بینی اسلامی، مبنای هلنیستی را که با اتکای شدید به تعریف نوافلاطونی مربوط به تأثیر نجومی ارسطو، که صابئیان ساختگی، حران آن را انتقال داده بودند، تقویت شده بود، با ابداعات هندی و تأکید ساسانی بر روی ستاره بینی مداوم ترکیب کردند. این ترکیب بویژه در نظریه های تنجیمی و نجومی ابومشعر (۸۸۶-۷۸۶)، با نفوذترین ستاره بین اسلام آشکار شد. آنها با افزایش تعداد سهمها، پیچیده تر ساختن قواعد پیچیده خداوند بر جان بختار و خداوند سال و به تقلید از هندیان و حرانیان، ابداع آیینهای گسترده برای انحراف یاتغییر تأثیرات سیاره ای این موضوع را به شیوه خودتغییر و گسترش دادند. ابداعات آنها در قرن دهم به بیزانس، در قرن دوازدهم به غرب لاتینی و در قرن سیزدهم به هند وارد گردید و در هر سه منطقه فرهنگی بر تحولات ستاره بینی در دوران ماقبل مدرن، اثری عمیق داشت.
در جهان اسلام نیز، مانند جهان مسیحی، طالع بینی با مخالفتهای دینی شدیدی در اصل در زمینه مسائل مربوط به اختیار و ماهیت حدناپذیر قدرت الله، روبه رو گردید. حامیان و مدافعان فکری اصلی آن فیلسوفان متأثر از نوافلاطونی گری و رهبران دینی شیعی و خاصه اسماعیلی مذهب بودند. روشنکران عالم اسلام نیز سرانجام مانند روشنفکران عالم غرب و بیزانس، آن را تحت فشار متعصبان دینی کناری نهادند؛ اما هم در میان مسیحیان و هم در میان مسلمانان، در سطح عامه باقی مانده و رشد کرده است. در هند (جز در میان فرنگی مآبها) اعتبارفکری سابق خود را حفظ کرده و در موسسات آموزش عالی به جد بررسی می شود و تحول می یابد.● ستاره شناسی عمومی
همان گونه که دیدیم، نشانه های سماوی بابلی برای ارائه پیشگویی دربارة تمام جامعه یا نمایندگان آن، یعنی درباریان طرح افکنده بودند؛ استفاده از این نشانه ها به صورتی که طالع بینان یونانی آنها را تعدیل کرده بودند، در دوران هلنیستی و پس از آن ادامه یافت. اما نه یونایان (رومیها البته پیشگوییهای ستاره بینانه در مورد امپراتوران را ممنوع کرده بودند) و نه هندیها در کل تکنیکهای به کارگیری طالع بینی را در ستاره بینی عمومی پدید نیاورند؛ گواینکه زایچه هایی در مورد تاسیس شهرها در امپراتوری روم وجود داشته است. این نوآوری نصیب ساسانیان شد، و در راه تحقق آن، اعتقاد زرتشتیان به آفرینش و نابودی عالم مادی در دوره ای ۱۲۰۰۰ ساله را با ستاره بینی مداوم هلنیستی ترکیب کردند. مفهوم بنیادی، مفهومی هزاره ای بود، نمایشگر سرنوشت کیهان نقطه ای روی دایره البروج است که در هر هزاره، ۳۰ درجه حرکت می کند؛ اما نقاط دیگری ابداع شد که در هر قرن، دهه و سال ۳۰ درجه یا در هزاره، قرن، دهه و سال ۱ درجه حرکت می کردند. بنابراین نقاط با خداوند سال در ستاره شناسی پیوسته مشابه اند.
نزدیکی هزاره در این حقیقت مشاهده می گردیده که دو سیاره علوی، زحل ومشتری، دوازده بار متوالی در ظرف ۲۴۰ سال یا سیزده بار در ظرف ۲۶۰ سال در یک مثلثه با یکدیگر اقتران پیدا کنند و سپس در مدتی بسیار نزدیک به ۱۰۰۰ سال در چهار مثلثه حرکت نمایند. در این شکل از ستاره بینی اقتران ساده هر بیست سال یک بار سرنوشت خانواده های نجیب و پادشاهان، انتقال اقتران به مثلثه جدید در هر ۲۴۰ یا ۲۶۰ سال تغییر سلسله و انقلاب اقترانها از طریق چهار مثلثه در هر ۱۰۰۰ سال، ظهور پیامبری جدید را نشان می دهد. جزئیات با اعتدال ربیعی سال که اقتران در آن روی می دهد، معین می گردد.به هیمن نحو، در هر اعتدال ربیعی برای تعیین رویدادهای هر سال پیشگوییهایی انجام می گرفت، روشی که تا قرن هفدهم در اروپا رایج بود و هنوز هم در هند به طور گسترده بدان عمل می شود. البته این روش پیشگویی مبتنی بر ضدتکوین است که در ستاره بینی پیوسته طالع بینی به کار می رود.
تکنیک سوم آن است که به هریک از سیارات، دوره های زمانی طولانی داده شود تا در طی آن خداوند گردند؛ و هر سیاره به نوبه خود در زیر دوره ای فردار(۵۱) با خداوند آن سهیم است. این نظام برمبنای نظام دوره های هفتگانه سیاره ای شکل گرفته است که در طالع بینی دوران زندگی آدمی را در بر می گیرد.
این روش و روشهای مشابه به ساسانیان امکان داد تا ستاره بینی را به منبعی قوی برای تبلیغ سیاسی تبدیل سازند؛ اما اوجِ آنها [پیش بینی] پیروزی مطلق برای حزب برگزیده نویسنده در آینده است. در همان اواخر قرن هشتم نویسنده بیزانسی ناشناسی از ستاره بینی عمومی برای اثبات فروپاشی قریب الوقوع اسلام استفاده نمود و در همان زمان، مبارزان ایرانی بازگشت امپراتوری ساسانی را پیشگویی کردند. در قرن سیزدهم وجوه معینی از ستاره بینی عمومی به هند وارد گردید که در آنجا هنوز هم بر نگرشهای مردم نسبت به تحولات سیاسی، هواشناختی، اقتصادی وکشارزی نفوذی قدرتمند دارد؛ و در قرن چهاردهم در اروپای غربی بسیار رایج گردید. جنبه های هزاره ای بویژه برای مخاطبان مسیحی ومسلمان جذاب بود (اسماعلیان بویژه شیفته آنها بودند)؛ اما در میان هندیان که بر اساس دوره های بلند زمانی میان دم و بازدم عالم مادی توسط براهما می اندیشند، بشدت نادیده گرفته شد.
● ستاره بینی حُکمی
اندیشة نفته در اغلب اشکال ستاره بینی حکمی این است که هر فعلی، مانند هر انسانی که تحت تأثیر زایچه تولد خود است، تحت تأثیر زایچه آغاز خود است؛ اما برای برخی انواع افعال نشانه های سماوی نیز اهمیت دارند. پس هرکسی که می خواهد کاری را انجام دهد، باید زمانی را برای آغاز آن برگزیند که سیارات برای تکمیل موفقیت آمیز آن عمل در موقعیت مطلوبی قرار گرفته باشند. ستاره بین، در اذعان به اینکه شخص در انتخاب لحظه ای که از لحاظ ستاره بینی مسعود باشد برای آغاز فعالیتهای خود دارای اختیار است، تا حدی پیشگوییهای طالع بینانه را نفی می کند؛ اما ممکن است به منتقدان خود پاسخ دهد که هم زایچه های طالع بینانه و هم زایچه های حکمی بر سیر هر کار خاصی اثر می گذارند و تعیین آینده بدون در نظر گرفتن هر دو ابلهانه است.
ستاره بینی حکمی در قرن دوم یا اول قبل از میلاد با متون هرمسی در مورد یاتروماتماتیک(۵۲) (به کارگیری ستاره بینی در زمینه طب) و ستاره بینی عمومی حکمی با کار سراپیون(۵۳) آغاز می شود. از همان آغاز استفاده از سهمهای به طور خاص ابداع شده نقش برجسته ای داشته اند؛ به مرور زمان تعداد آنها افزایش یافت، تا اینکه در آثار ابومشعر به اوج خود رسید و هنوز هم در کتاب پنجم دورتئوس صیدونی که سرچشمه اصلی سنت ستاره بینی حکمی درغرب است، نقش نسبتا ناچیز دارد. دوروتئوس روی وتدها و ارباب آنها، عاشرات، خورشید و بویژه ماه تاکید می کند. مانتو(۵۴)، فریمیکوس ماترنوس، هفائستیوی تبایی، ماکسیموس(۵۵)، رتوریوس(۵۶)، تئوفیلوس ادسایی(۵۷) و پالکوس کاذب(۵۸)، به سنت دورتئوسی ادامه می دهند؛ این سنت بر سنت اسلامی نیز تأثیر قوی داشته است. در شکل ستاره بینی حکمی است که ستاره بینی بیشترین اثر خود را بر جامعه به طور اعم داشته است؛ زیرا قبل از آنکه کسی بخواهد ازدواج کند یا به کاری دست بزند یا عازم سفر شود، لازم بوده است که ستاره بین زمان مناسب و مسعود را تعیین نماید.
در هند، ستاره بینی حکمی ریشه درضرورت انجام برخی آیینها ودایی دارد، یعنی هنگامی که ماه در ناکشاتراهای(۵۹) خاصی است. یقینا قبل از قرن پنجم قبل از میلاد، شکلی از موهورتاشاترا(۶۰) - علم تعیین زمان مناسب- وجود داشته است. این در وهله اول بر روی سامکاراها(۶۱) یا آیینهایی (که تعدادشان از لحاظ کلاسیک به شانزده می رسید) که دویجا(۶۲) در طور عمل خود متحمل شده بود، اعمال می گردید؛ هرچند زمان دیگر فعالیتهای کشاورزی، دامداری وحکومتی را نیز می توان با استفاده از همین اصول تعیین نمود.
ترکیب این روایت ساده از موهورتاشترا که عمدتا به موضع ماه بستگی داشت، با ستاره بینی حکمی هلنیستی در قرن اول یا دوم میلادی آغاز شد؛ این ترکیب را می توان در نخستین شکل گارگاسامهیتا و در یاواناجاتاکی اسفوجیدهواجا دید. اما اثری متعلق به قبل از قرن یازدهم در اختیار نداریم که انحصاراً به موکورتاشاتراها اختصاص یافته باشد. از آن پس اهمیت فزاینده ای می یابد و به تناسب به طرزی فزاینده پیچیده می شود. شاید اکنون شکلی از ستاره بینی باشد که در هند بیش از هر شکل دیگری مورد استفاده قرار می گیرد زیرا تعیین زمان سامسکراها (از جمله ازدواج) و بسیاری از برنامه های تجاری، کشاورزی و حکومتی به تصمیم متخصص موهورتاها بستگی دارد.
همان گونه که تصور می رود، در کشورهای اسلامی، ستاره بینی حکمی ترکیبی است از نظامهای دوروتئوسی و هندی با عنصری از موضوعاتی که منشأ عربی ماقبل اسلامی دارد و به منازل القمر مربوط می شود ستاره بینی حکمی را در زبان عربی احکام النجوم می خوانند، نامی که عبارت انگلیسی Judicial astrology را در برابر آن ابداع کرده ایم. بدین نحو، در معرض برخی از پیچیده سازیهای وسیع بوده است؛ که شایان ذکرترین آنها کارهای السیمری، القصرانی و علی ابن ابی الرجال است.
● پرسش
آخرین شکل ستاره بینی که بررسی خواهیم کرد براین اندیشه مبتنی است که زایچه لحظه ای که کسی سوالی را در مورد موضوع خاصی به ستاره بین عرضه می نماید، پاسخ صحیح را تعیین می نماید. در غیبگویی، میان نشانه هایی که به طور طبیعی روی می دهند و نشانه های آزاد اراده ربوبی اند و نشانه هایی که از خدایان درخواست می شوند و پاسخ های ایشان را به پرسشهای انسان نشان می دهند، تمایز قائل می شوند. دیگر اشکال ستاره بینی مشابه نوع اول کهانت [غیب گویی] هستند،فقط مذاکره است که مشابه نوع دوم است.
در کهانت بابلی و در کهانت فرهنگهای دیگر، به کارگیری موفق نوع دوم معمولا به آمدگی آیین کاهن (و گاهی سائل نیز) قبل از طرح سوال بستگی دارد.در یونان نمی دانیم آیا قبل از آنکه ستاره بین زایچه مذاکرات را بریزد، آداب دینی را به جای آورده است، هرچند فریمیکوس ماترنوسس می گوید ستاره بین باید دارای صفت طهارت باشد. در مقابل، چنین می نماید که در غرب، مذاکرات در زمانی که مشتری نه فقط از ستاره بین می پرسیده «در چه زمانی در آینده باید کاری را شروع کنم؟» بلکه در عین حال سوال می کرده «نتیجه کار خاصی که اکنون به آن مشغولم، چه خواهد شد؟» طبعا از ستاره بینی حکمی فرا روییده است. باز هم، کتاب اصلی کتاب پنجم دوروتئوس است؛ هرچند قبل از دوره بیزانسی مذاکرات نسبتا نادر هستند.
اما در هند که مذاکرات مانند طالع بینی در قرن دوم به وسیله یاواناجاتاکا بدان وارد شد،رابطه این فن با نوع دوم کهانت (که از طریق روایتهای ادبیات نشانه بابلی در سامهیتاها آشنا بود) نادیده گرفته نشد؛ از نخستین ایام بر نیاز به طهارت و آمادگی آیینی تأکید می کرده اند. مذاکرات یا پراشناجنانا، هرگز در هند به عمومیت طالع بینی یا ستاره بینی حکمی نرسید؛ اما برخی آثار متقدم در این موضوع، بویژه آثار پرتویاشاس، پسر وراهمیرا، بادریانا و بهاتوتپالا وجود دارد. این فقط تا آنجا که بر ستاره بینی نظامی موثر بود، دارای اهمیت بوده است.
در جهان اسلام تحول مذاکرات از انواع دیگر بیشتر بوده است از اواخر قرن هشتم به بعد، یکی از اشتغالات اصلی ستاره بین پاسخ به پرسشها بود و ما کتابهای راهنمای متعددی در اختیار داریم که در این زمینه راهنمای وی بوده اند. ظاهراً این کتابها انحصاراً به سنت دوروتئوسی وابسته اند و با برخی موضوعات مربوط به دورة ساسانی درهم آمیخته اند؛ هنوز هیچ اثری از اندیشه های هندی یا ضرورت طهارت یافته نشده است. در این زمینه، جالبترین متون، مجموعه های امثله هستند که در راس آنها، مذاکرات شاذان، شاگرد ابومشعر قرار دارد. از لحاظ تاریخی بسیاری از این امثله سخت ارزشمندند، زیرا شامل مذاکراتی در باب بخت توفیق خواستاران قدرت سیاسی یا نظامی هستند.
● ستاره بینی و دین
در بین النهرین معمول بوده است که سیارات را ستارگان خدایانی معین بنامند (البته، شاماش و سین، خورشید و ماه، همیشه خدا بوده اند)، هرچند متونی که به خط میخی نوشته شده اند، همیشه در مرتبط ساختن یک خدا با یک سیاره، پیگیر نیستند. سیارات، الوهی بودند اما خدایانی نبودند که نماز و نیایش، نذر و قربانی به درگاه آنها گزارده شود. از آنجا که در بین النهرین ستاره بینی وجود نداشت، امکان وجود شکل تحول یافته ای از آیین سیاره ها هم در آنجا وجود نداشت.
البته این در مورد یونان ماقبل هلنیستی نیز صدق می کند؛ سیارات تاقبل از قرن چهارم ق.م.، حتی نامی هم نداشتند. اما در اپینومیس (که احتمالا فیلیپ اپوسی نویسنده آن است) سیارات باید مورد تکریم قرار گیرند- آن هم،به جای آیینهای کاهنانه، از طریق ستاره شناسی. اما با پدید آمدن مفهوم خداوند کیهان، جایگاه سیارات در سلسله مراتب خدایان، روشن گردید.
از قرار معلوم نخستین بار در آیین هرمسی بوده است که جایگاه سیارات در مقام واسطه میان احد وعالم تحت القمر که آدمی در آن مسکن دارد بنیاد می شود؛ سیارات در افلاک سماوی چون تجلی اراده ربوبی عمل می کنند و خدایان از جانب آنها در زیر فلک قمر عمل می کنند. سنت دیرپای تقرب به احد به وساطت سیارات یا خدایان با این نظر آغاز می گردد، سنتی که معمولترین تجلی آن در طلسمات تئورجیست ها (Theusgists) است. تفسیر ماهیت دقیق ربوبیت سیاره یا ستاره پدید آمد، نباید ما را معطل کند، کافی است در شمار آنان که می پنداشته اند قدرت ستاره بینانه سیارات به مثابه بخشی از طرح خداوند کیهان وجود دارد و میترائیست ها کلدانیان (پیروان هاتفهای کلدانی) و نوافلاطونیان را نام ببریم. در قرن اول میلادی و قرنهای پس از آن، در دینهای مختلف سوریه نیز اغلب با خداوند کیهان روبه رو می شویم و به هرحال او را در هلیوپولیس و پالمیرا اختیاردار سیارات نشان داده اند. اما نمی توان [وجود] آیین سیارات ار در این منطقه در آن زمان اثبات کرد. با این حال پیشینه سوریایی فیلسوفانی مانند باردسانز، فرفریوس یامبلکیوس آدمی را به این گمان می اندازد که شاید این دینها بیش از آنچه بقایای آنها به ما می گویند قابلیت داشته اند.
در بسیاری از فرق غنوصی منزلت سیارات در کسوت تالی الاء متعالی از بین می رود؛ گواینکه قوای ستاره بینانه آنها جزء لاینفک نظام جهان شناختی می ماند. با این حال ابزار برنامه های روح شر می شوند. یعنی جزئی از ماشین عظیم عالم طبیعی که شیطان یا همتای وی به وجود آمده اند تا زندان آن بخش اسیر خیر باشد که نفوس آدمیان از آن بهره ای دارند. پس، سیارات خدایانی نیستند که سزاوار پرستش و استمالت باشند، بلکه دیوانی اند که باید با قدرت برتر نفس مبری از آلودگیهای عالم عنصری بر آنها غلبه کرد.
در هند، پرستش سیارات به زمان راه یافتن نشانه های سیاره ای به مکتوبات سانسکریت در مورد کهانت باز می گردد؛ در واقع بویژه در کتابهای مربوط به ستاره بینی نظامی غالب است. اما در هند از آن رو شکوفا گردید که هندیان برخلاف یونانیان تصور نمی کردند که افلاک سماوی کیهانی را تشکیل می دهند، یا تظاهر اندیشه های صانع هستند که به کمال ساخته شده اند و جاودانه در حرکت اند. البته سیارات الوهی اند، همان گونه که تمام جزاء چنین اند؛ آنها را بویژه از آن جهت باید پرستید که توان تأثیر بر زندگی انسان را دارند. آنها در این شأن، از قدرت خود نه از آن خداوند کیهان، برخوردارند. پس آسانتر از مثلاً سیارات نوافراطونی قانع می شوند که بنای تقدیر را تغییر دهند.
در ایران دوران ساسانی، نظریه های نزدیک به نظریه های غنوصیان غالب بود؛ اما در مورد اینکه آیا سیارات در حرکات خود از جانب اهورامزدا عمل می کنند یا اهریمن، نزاع بود. در هر حال شمایل نگاری سلطنتی، شاهنشاه را چونان خداوند کیهانی نشان می داد که بر حرکات اجرام سماوی حکم می راندند؛ و استفاد از طلسمها برای تأثیرگذاری بر روی سیارات واسطه های میان انسان و نیروهای فوق طبیعی آشکارا شایع بود.
اما جالبترین نمونه پرستش سیارات در حران در شمال بین النهرین بوده است. در آنجا بنیان سنت دینی- آمیزه ای از عناصر همرسی، نوافلاطونی، ساسانی و هندی که بر ما عمدتا از طریق شروح عربی شناخته شده اند- یکسره بر مدار پرستش احد به پایمردی سیارات و برخی مُثُل قرار داشته است. برای رسیدن به این هدف جمله اسباب مناسک، ازجمله مصالح و شکل معابد، جامه کاهنان آیین گزار واشیاء سوختنی را ستاره بینی معین می کرده است. براساس مندرجات اپینومیس، حرانیان احترام خود را به سیارات با بررسی علم مربوط به حرکت آنان نشان می دادند و آنها را باید در میان نخستین ستاره شناسان قرن نهم به شمار آورد. اما در عین حال اهمیت نظریه ها و کاربستهای ستاره بینی را فراتر از اهتمام گروههای قبلی بردند. ستاره پرستی آنان را مسلمانان با انهدام کامل [ستاره بینی] کیفر دادند.
ظهور علم مدرن در غرب نیز با همان کارآیی موجب انهدام ستاره بینی به مثابه یک نظریه فکری مهم در زمان حاضر شده است؛ هرچند رواج آن در میان توده ها در غرب در حال افزایش است و همچنان در بین تحصیل کردگان هند پیروان فراوان دارد. این گروه آخر مؤمنان [به ستاره بینی] بهتر از من می توانند سرنوشت آتی آن را پیشگویی کنند.
نویسنده: دیوید - پینگری
مترجم: ابوالفضل - حقیری قزوینی
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از فرهنگ تاریخ اندیشه ها، جلد دوم، چاپ اول ۱۳۸۵
پی نوشت:
۱. genethlialogy
۲. general astorology
۳. ctarchic astrology
۴. interrogatory astorlogy
۵. enuma Anu Enlil
۶. Baru
۷. Petosiris
۸. Nechepso
۹. Eudoxus
۱۰. Ptolemy
۱۱. Apotesmatika
۱۲. Hephaestio of Thebes
۱۳. gohn Lydous
۱۴. Book of the Bee
۱۵. gargasamhita
۱۶. sasmkara
۱۷. brhatasmhita
۱۸. Bhadrobahusamhita
۱۹. Parisistas of the Atharvaveda
۲۰. tjika
۲۱. Yatra
۲۲. Muhurat
۲۳. nous
۲۴. triplicity
۲۵. یعنی نسبت به برجی که اگر از برج نخست بشماریم، برج هفتم خواهد بود. بنابراین میان دو برج شش برج فاصله است. در مورد برجهای دیگر نیز باید به‌همین نحو محاسبه نمود.
۲۶. Dorotheus of Sidon
۲۷. System of lots
۲۸. قاسم الحیوه نیز به آن می‌گویند، prorogator
۲۹. رب السنه نیز به آن می‌گویند، Lord of the Year
۳۰. Vettius Valens
۳۱. Critodemus
۳۲. Frimicus Maternus
۳۳. Porphrius
۳۴. Paul of Alexanderia
۳۵. Rhetorius of Egypt
۳۶. Yavanesvara
۳۷. Sphujidhvaja
۳۸. Satya
۳۹. nakastra
۴۰. dasa
۴۱. astakavarga
۴۲. upagraha
۴۳. hora
۴۴. saptamsa
۴۵. novamsa
۴۶. maya
۴۷. Brhajjataka
۴۸. Varahamithira
۴۹. مائوریان سلسله‌ای است که توسط چاندراگوپتا مائوریا تاسیس گردید و از ۳۲۱ تا ۱۸۴ قبل از میلاد بر شمال هند حکم راند.
۵۰. Ostanes
۵۱ Shaivite
۵۲. «این از رأیهای پارسیان است و مردم به تدبیر خداوند بود آن سهال که او راست. چون تمام شوند به دیگر تدبیر اندر آید که از پس اوست. و هر مولودی که بروز بود ابتدا از آفتاب کنند. و هر مولودی که به شب بود ابتدا از قمر کنند. و ترتیب خداوندان فردار به فلکهای کواکب است از بر سوی فروسوی. و هر فرداری سالهای او میان هفت ستاره بخشیده است بخشیدنی راست. و نخستین بخشش خداوند آن فردار را بود خالص. و دوم بخشش هم او راست ولیکن به انبازی آن ستاره که زیر فلک اوست» التفهیم لاوائل صناعه التنجیم (ابوریحان بیرونی، تصحیح استاد جلال‌الدین همایی، سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، ص ۳۶۶.)
۵۳. iatromathematics
۵۴. Serapion
۵۵. Manethi
۵۶. Maximus
۵۷. Rhetorius
۵۸. Theophilus of Edessa
۵۹. Pseudo-Palchus
۶۰. naksatra
۶۱. muhurasattra
۶۲. samskara
۶۳. dvija
منبع : باشگاه اندیشه