دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

آقای اوباما ! اعتبار آمریکا را بازگردانید


آقای اوباما ! اعتبار آمریکا را بازگردانید
اوباما درحالی کلید خانه شماره ۱۶۰۰ خیابان پنسیلوانیا را در دست خواهد گرفت که با انبوهی از مشکلات در خاورمیانه مواجه است. او باید به این نکته توجه داشته باشد که روندهای سیاسی و امنیتی در سطح جهانی، رابطه تنگاتنگی با امنیت در خاورمیانه دارد.
دیدار بوش و اوباما پس از پیروزی نامزد دموکرات‌ها در کاخ سفید دو ساعت به طول انجامید . اگرچه جزییات این دیدار منتشر نشده است اما انتظار می‌رود بحران اقتصادی ایالات متحده که به اروپا و شرق آسیا نیز کشیده شده و البته جنگ در عراق و افغانستان محورهای اصلی این دیدار بوده باشند .
بدون تردید؛ آشفتگی مالی در بازارهای اقتصادی آمریکا و ورشکسته شدن بسیاری از بانک‌ها و بنگاه‌های اقتصادی این کشور، نتیجه سیاست‌هایی است که نومحافظه‌کاران در طول هشت سال زعامتشان بر کاخ سفید به جامعه آمریکایی و در کنار آن جامعه جهانی تحمیل کرده‌اند.
از جنگ جهانی اول به این‌سو، جهان بسوی اقتصاد متکی به نفت حرکت کرد از این‌رو، خاورمیانه در امور سیاست جهانی نقشی محوری یافت. بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا به عنوان جانشین بریتانیا و فرانسه در منطقه، نقشی محوری یافت هرچند برای انگلستان نیز نقشی در حد شریک کوچک‌تر در نظر گرفته شد.
اگرچه در چارچوب جدید آمریکا ، روح سیستم بریتانیا برای اداره کشورهای نفت‌خیز عربی حفظ شد اما چنین مقرر گردید که این کشورها ، تحت دولت‌های به‌ظاهر ملی اداره شوند ولی از قدرت برتر منطقه تبعیت کنند. دولت نیکسون با تکمیل این طرح و تعمیم آن به کشورهای غیرعرب (مانند ایران در زمان حکومت پهلوی دوم) ، مقدمات سلطه کامل بر خاورمیانه را فراهم آورد .
بعد از برچیده‌شدن دیوار برلین به عنوان نماد نظام دوقطبی بلوک شرق و غرب ، ایالات متحده به تدوین استراتژی جدیدی در سیاست خارجی خود پرداخت. ورود نئوکان‌ها به قدرت در سال ۲۰۰۰ میلادی بستر را برای نظم نوین جدیدی که با محوریت آمریکا تعریف شده بود، هموار کرد به ویژه‌ آنکه این گروه از جمهوری‌خواهان ، «مداخله گرایی نظامی» را یکی از اصول این نظم قرار دادند.
ایالات متحده به منظور ایجاد نظم هژمونیک و برتری در نظام بین‌الملل ، اهداف راهبردی خود را در قالب «تشکیل خاورمیانه بزرگ» شامل آسیای میانه، جنوب‌غربی آسیا و شمال آفریقا متمرکز ساخت. از این‌رو ؛ سیطره بر افغانستان، عراق، سوریه، لبنان و سایر کشورهای خاورمیانه کوچک در اولویت اجرایی این طرح قرار گرفت .
در همین راستا ؛ کالین پاول وزیر وقت امورخارجه و یکی از اعضای ارشد بنیاد "امریکن اینتر پرایز" در ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۲ اعلام کرد «آمریکا از انجام پاره‌ای اصلاحات سیاسی، اجتماعی و نیز اصلاح نظام آموزشی در کشورهایی مانند عربستان سعودی، لبنان، الجزیره و یمن حمایت می‌کند و از مبارزات شهروندان منطقه برای کسب آزادی های سیاسی و استقرار دموکراسی پشتیبانی به عمل می‌آورد. » متعاقباً دیک چنی معاون بوش نیز در ژانویه ۲۰۰۳ در اجلاس سازمان جهانی اقتصاد در داووس سویس سخن از «استراتژی پیشرو برای آزادی» به میان آورد که بر این مبنا ، آمریکا متعهد به « حمایت از کسانی می‌شود که در راه اصلاحات در خاورمیانه بزرگ فعالیت نمایند و فداکاری به خرج دهند. » و تأکید کرد «دولت آقای بوش مصر است دموکراسی را در سراسر خاورمیانه و فراسوی آن ارتقاء بخشد.»
حادثه یازده سپتامبر و حمله به برج‌های دوقلو در نیویورک و ساختمان وزارت دفاع آمریکا، موجب موضوعیت یافتن تروریسم شد. ایالات متحده با دستآویز قرار دادن اینکه خاورمیانه اسلامی به « کانون تروریسم جهانی » تبدیل شده است به افغانستان و سپس عراق حمله کرد تا با حضور در منطقه ، سلطه خود را تحکیم بخشد .
اکنون ،‌ با گذشت هفت سال از حمله به افغانستان، نه تنها ریشه تروریسم خشکانده نشد بلکه طالبان با نفوذ در پاکستان، بر دامنه فعالیت‌های خود افزوده و آشوب‌های جدیدی را موجب شده است. در عراق نیز ناآرامی‌ها ادامه دارد و تنش‌های قومی در این کشور، چالش‌های بیشتری را فراروی آمریکا قرار داده است. از همین روست که بوش با آگاهی از عدم کامیابی در ایجاد آرامش، با وجود فشارهای بین‌المللی از ارائه جدول زمانی خروج نیروهای این کشور از عراق سرباز زده و کوشیده است با تحمیل قرارداد امنیتی بغداد - واشنگتن به مقامات عراقی، به ادامه حضور خود در منطقه مشروعیت بخشد.
سایر کشورهای خاورمیانه نیز کم و بیش با مشکلات فزون‌تری پس از ورود آمریکا به منطقه مواجه شده‌اند ؛ لبنان با وجود برگزاری مذاکرات متعدد سران جنبش‌های ملی، هنوز نتوانسته به ثباتی نسبی دست یابد. بحران در فلسطین و کشتار مردم بی‌گناه فلسطینی نیز کماکان با نامشخص ماندن وضعیت آوارگان این کشور و عدم پایبندی رژیم صهیونیستی به توافقات پیشین، همچنان به قوت خود باقی است. از سوی دیگر، با دخالت‌های واشنگتن در کشورهای حوزه آسیای میانه و قفقاز که جدی‌ترین نمونه آن‌را در گرجستان شاهد بودیم، تنش‌ها میان کرملین و کاخ سفید شدت یافته است.
آمریکا با کنار نهادن «دکترین مونروئه» در سیاست خارجی از سال ۱۸۹۰ تاکنون، ۱۲۰ مورد حمله نظامی به کشورهای جهان داشته که عمده‌ترین آن‌ها در فیلیپین (۱۸۹۸) ، ویتنام (۱۹۶۰) ، کامبوج (۱۹۶۹) ، اندونزی (۱۹۷۴) و عراق (۱۹۹۰ و ۲۰۰۳ ) رخ داده است. با نگاهی به این جنگ‌افروزی‌ها ، مشخص می‌شود واشنگتن نتوانسته به هیچ‌یک از اهداف مورد نظر خود دست یابد.
در حقیقت ، به کارگیری الگوی نظامی‌گری تأثیرات منفی‌ای بر موقعیت استراتژیک آمریکا برجای گذارده به گونه‌ای که با عنایت به پیآمد‌های موجود، به تهدیدی علیه هژمونی ایالات متحده در نظام بین‌الملل تبدیل شده است.
با این توصیفات، اوبامای جوان در حالی کلید خانه شماره ۱۶۰۰ خیابان پنسیلوانیا را در دست خواهد گرفت که انبوهی از مشکلات در منطقه خاورمیانه را پیش رو دارد. وی باید به این نکته توجه داشته باشد که روندهای سیاسی و امنیتی در سطح جهانی ، رابطه تنگاتنگی با امنیت در خاورمیانه دارند. در واقع، بدون ایجاد امنیت در خاورمیانه امکان تحقق امنیت بین‌المللی وجود ندارد و ضروری است هنگام به دست گیری قدرت ، «تغییر» ی جدی در سیاست‌ خاورمیانه‌ای کاخ سفید ایجاد کند . همانگونه که "مادلین آلبرایت" وزیر سابق امور خارجه آمریکا نیز در نامه‌اش به اوباما پس از پیروزی در انتخابات اشاره کرده ، اوباما در حالی «مسئولیت رهبری آمریکای مشکل‌دار در جهان» را به عهده می‌گیرد که اصلی‌ترین وظیفه‌اش «بازگرداندن اعتبار » آمریکا در نزد جهانیان است.
امیرحسین کبیری
منبع : خبرگزاری جمهوری اسلامی ـ ایرنا