جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


دروغ ، تاریخ ، هویت‏


دروغ ، تاریخ ، هویت‏
اولین سؤالی كه از هم می‏پرسیم، این است كه ۳۰۰ درباره چیست؟ بسیاری از ما تا كنون حتی اسم «ترموپیل» را نشنیده‏ایم و چیز زیادی درباره خشایارشاه و سلسله هخامنشی كه بزرگ‏ترین امپراتوری روی زمین بوده، نمی‏دانیم؛ درباره دشمنی و علت جنگ‏های ایران و یونان و به طور كلی، نقشه جغرافیای سیاسی و فرهنگی آن دوران هم اطلاعات كمی داریم؛ اما در یك چیز اتفاق نظر وجود دارد و آن این كه «به ایرانیان توهین شده است». این نتیجه‏گیری - مثل خیلی دیگر از قضاوت‏های جمعی ما - خیلی به فیلم ۳۰۰ و آن‏چه در تاریخ روی داده و دست‏مایه این فیلم شده، بستگی ندارد؛ بلكه به رابطه ما با غرب - و مشخصاً آمریكا - برمی‏گردد.
آمریكا خود را قدرت برتر جهان می‏بیند؛ برای دنیا تكلیف تعیین می‏كند؛ ملت‏های ضعیف را تحقیر می‏كند و هر صدای مخالفی را در دنیا بدنام و سركوب می‏كند؛ اما همه اینها را هوشمندانه انجام می‏دهد؛ به طوری كه گاهی برای اثبات آنها متهم به حماقت می‏شویم. ما نیز به سابقه چند هزار ساله تمدن ایرانی و اسلامی خود می‏بالیم و به موقعیت ارزشمند سیاسی خود در منطقه و جهان و این هماوردی با آمریكا، افتخار می‏كنیم. علاوه بر این، ده‏ها مورد از برخوردها و دشمنی‏های آمریكا علیه ایران، كافی است تا هر اشاره‏ای در سینمای هالیوود به ایران، جلب‏نظر كند و با اندكی ابهام، معنای دشمنی و توهین پیدا كند.
این نگرش، به خودی خود، بد است و اگر در مورد فیلم ۳۰۰ به این نحو ادامه یابد، ضرر بیشتری را به ما وارد می‏كند؛ زیرا ما را به ورطه روزمرگی و جدال بیهوده و ناآگاهی از تاریخ و غفلت از حال و آینده سوق می‏دهد. بنابراین، قدم اول برای دوری از چنین پدیده‏هایی، شناخت درست از تاریخ، به مثابه موضوع و واكنش منطقی و تأثیرگذار یا لااقل جلوگیری از افتادن در دام‏های دیگران است. اكنون فیلم ۳۰۰ به كارگردانی جوانی گمنام، در هالیوود، در سالن‏های سینما فروش زیادی داشته و بر اساس واكنش‏های منتشر شده در مطبوعات و اینترنت، در ارائه تصویرش از ایرانی‏ها، موفق بوده است و انتظار می‏رود كه نسخه‏های ویدیویی این فیلم، ركورد توزیع مخفی را در ایران پشت سر بگذارد. مخاطب ایرانی، ممكن است چندان از فیلم ۳۰۰ خرسند نباشد و حتی آن را فیلم خوبی نداند؛ اما قطعاً او را با پرسش‏های اساسی درباره هویت، ملیت و نگرش جهان درباره این هویت مواجه می‏كند. هالیوود قبلاً نیز با فیلم اسكندر، ایرانیان را تحقیر كرد و نباید فراموش كرد كه هالیوود، همیشه آمادگی ادامه راهی را كه شروع كرده، دارد.
● فیلم زرد، كتاب زرد
فیلم ۳۰۰ بر اساس قصه مصوری از یك نویسنده آمریكایی، به نام فرانك میلر، ساخته شده است.
قصه‏های مصور (Comic Book) ماجراهای خیالی و فانتزی هستند كه بیشتر بر پایه تصویرهای وهم‏آلود و ماجراهای عجیب و هیجان‏انگیز بنا می‏شوند. در ایران، تقریباً مشابهی برای این كتاب‏ها نداریم؛ اما اگر بخواهیم از حیث محتوا، نظیری برای آنها بیابیم، می‏توان به قصه‏های جنایی دنباله‏دار هفته‏نامه‏ها و نشریات عمومی اشاره كرد. بنابراین، این كتاب‏ها در ادبیات، جدی گرفته نمی‏شوند و با اطلاق كتاب‏های زرد به آنها، بی‏اهمیت تلقی می‏شوند. اغلب قصه‏های مصور، دارای موضوعاتی جنجالی، جنسی و دنباله‏دارند. تا به حال از روی این كتاب‏ها، فیلم‏های پرفروشی ساخته شده كه از بین آنها، می‏توان به مرد عنكبوتی اشاره كرد. از فرانك میلر كه استاد نوشتن چنین قصه‏هایی است نیز قبلاً فیلم شهر گناه (Cin City) ساخته شده كه شرح زشت و تاریكی از آمریكای امروز است و با استقبال زیادی هم مواجه شده بود.
كارگردان فیلم ۳۰۰، زاك اسنایدر نیز كارگردان جوانی در هالیوود است كه تاكنون یك فیلم بیشتر نساخته و فیلم ۳۰۰، دومین فیلم اوست. فیلم ۳۰۰، اقتباسی نما به نما و دقیق از كتاب فرانك میلر است. اسنایدر در گفت‏وگو با یك شبكه تلویزیونی اظهار كرده است كه «وقایع فیلم، ۹۰% دقیق هستند؛ فیلم را به مورخانی با اعتبار جهانی نشان دادم تا آن را با دقت شگفت‏انگیزی بخوانند». وی همچنین گفت: «فیلم، یك اپراست؛ نه مستند. وقتی مردم به من می‏گویند كه فیلم از لحاظ تاریخی دقیق نیست، این جواب را به آنها می‏دهم».
فیلم به ماجرای جنگ ۳۰۰ سرباز اسپارتی در برابر لشگریان خشایارشاه در تنگه ترموپیل می‏پردازد كه با سلحشوری مقاومت می‏كنند و تسلیم نمی‏شوند. در سایت رسمی این فیلم، مطالب خلاصه‏ای از داستان كتاب فرانك میلر آمده كه نبرد میان یونانیان و ایرانیان را نبرد میان جزیره‏ای كوچك از عقل و آزادی با دریایی از توحش و نادانی، توصیف كرده است. در فیلم ۳۰۰، چند بار به صراحت از زبان لئونیداس - فرمانده اسپارتی - گفته می‏شود كه یونانی‏ها انسان‏هایی آزاد و نماینده آزادی و دموكراسی و ایرانی‏ها، نماینده بربریت و برده‏دارانی بزرگ هستند و لئونیداس، برای حفظ و حراست از عقل و آزادی، به جنگ ایران می‏رود. خشایارشاه و فرمانده‏هان ایرانی، چهره‏هایی مخنّث دارند و در میان دربار ایران، همجنس‏گرایی رواج دارد. ضعف، ترس و ناتوانی در كنار نخوت و تكبر، از ویژگی‏های دیگر ایرانیان در این فیلم است. علاوه بر این، توهین‏ها و مشابه‏سازی وقایع و افراد فیلم با وضعیت موجود در جهان معاصر، حساسیت‏ها را دو چندان كرده است. تقابل بین شرق و غرب و تأویل آن به جدال ایران و آمریكا، بیشتر از ناحیه دیالوگ‏های لئونیداس، پادشاه اسپارت است كه شباهت عجیبی با سخنرانی‏های بوش پیدا كرده است و حتی در نخستین نمایش جشنواره‏ای این فیلم در جشنواره برلین خبرنگاری با طعنه از كارگردان پرسید: آیا به نظر شما جالب نیست كه در چنین زمانی روی فیلم شما سرمایه‏گذاری كرده‏اند؟ منظور او این بود كه دولت آمریكا، سرمایه فیلم را تأمین كرده است.
در فیلم ۳۰۰، علاوه بر ایرانیان، یونانیان هم ملتی ترسو، بزدل و فراری نشان داده شده‏اند؛ چنان‏كه می‏دانیم، اسپارت در یونان قدیم به قوای بدنی خود می‏بالید و یونانیان، فیلسوف را تمسخر می‏كردند. به نظر برخی منتقدان، فیلم ۳۰۰، بیشتر توهین به یونانیان بوده است! ملكه اسپارت، برای كمك گرفتن از سنای یونان، تن به زنا می‏دهد و نمایندگان مجلس سنا، مردانی هوس‏باز و تن‏پرور تصویر شده‏اند. در صحنه‏ای كه لئونیداس برای شنیدن پیش‏گویی «اوراكل»، به معبد دلفی می‏رود، با نمایش اروتیك بین اوراكل و كاهنان جذامی و چندش‏آور مواجه می‏شویم. همین كاهنان، توسط فرستاده خشایارشاه، تطمیع می‏شوند و اصولاً مخالفان لئونیداس در معبد دلفی و مجلس سنا، خائنانی هستند كه خود را به سكه‏های خشایارشاه فروخته‏اند.
از سوی دیگر، فرستاده ایرانی خشایارشاه به دربار لئونیداس، سیاه‏پوست است و فرماندهان لشگر ایران نیز از نژادهای گوناگون هستند. این مسئله كه به قصد تحقیر و بربر نشان دادن ایرانیان صورت می‏گیرد، دارای وجه دیگری نیز هست و آن این‏كه ایرانیان از چند هزار سال گذشته، هرگز نژادپرست نبوده‏اند و همزیستی بین ادیان و بین نژادهای مختلف، در ایران، امری مسلم و قطعی بوده است و این، بر خلاف برده‏داری و نژادپرستی یونانیان است.
امپراتوری ایران در عصر هخامنشی، به گواه مدارك مستند موجود، از جمله سنگ‏نوشته‏ها و كتیبه‏های تخت جمشید، با آن‏كه ملل و اقوام بزرگی را در سلطه خود داشت، اما هرگز به ظلم و برده‏داری و برتری نژادی نگروید.
ایرانیان در فیلم ۳۰۰، به طور كلی، قطبی منفی، علیل، معیوب، ناتوان و عقب افتاده، تصویر شده‏اند. این صراحت، بیش از همه باعث جنجال‏ها و حرف و حدیث‏های بعد از فیلم شده است. هر چند كارگردان و تهیه كننده فیلم مدعی شده‏اند كه این فیلم، صرفاً اثری خیالی و سرگرم كننده است و قصد صدور بیانیه سیاسی را ندارد.
فیلم ۳۰۰، قطعاً از نظر سینمایی، بی‏ارزش است. این موضوع را می‏توان در اظهار نظر منتقدان معتبر در روزنامه‏ها و سایت‏های معتبر از جمله IMDB دید. همه چیز فیلم، مدیون و متكی به كتاب فرانك میلر است و این، یعنی كمبود خلاقیت و تقلید خام. زاك اسنایدر در طراحی و خلق شخصیت‏هایش، مخاطب خود را احمق تصور می‏كند! در صحنه‏های نبرد، سربازان اسپارتی، طوری به لشگر ایرانی حمله می‏كنند و آنها را می‏كشند كه گویا به گله حیوانات رم كرده یورش می‏برند و آن حیوانات، توانایی دفاع از خود را ندارند! این جدال، حتی منطق فیلم‏های فانتزی را از یاد برده، واقع‏گرایی و تخیل را درهم آمیخته است. جلوه‏های بصری فیلم و حیوانات عظیم‏الجثه تخیلی فیلم، كپی كوركورانه‏ای از شخصیت‏های داستان عظیم ارباب حلقه‏های تالكین است؛ اما وقتی آن فیل‏ها و حیوانات وحشی را در فیلم ۳۰۰ می‏بینی، احساس می‏كنی كه این موجودات هم به اسیری در این فیلم آمده‏اند و گرفتار اوهام آقای كارگردان شده‏اند!
از آن همه رجزخوانی لئونیداس - كه اسنایدر در دهان او گذاشته - در باب برتری عقل و آزادی و ارزش تفكر و اندیشه كه این جنگ هم برای حفظ و بقای همین چیزها در دنیا به راه افتاده، هیچ نمونه‏ای در رفتار و گفتار پادشاه اسپارت و همراهان و درباریان او دیده نمی‏شود. لئونیداس، مخالفان خود را به ناتوانی جسمی تحقیر می‏كند و در سراسر فیلم، این زور بازو و قوت عضله‏های اسپارتیان است كه به رخ كشیده می‏شود. این تضاد، بیش از هر چیز، نشانه بلاتكلیفی و سردرگمی كارگردان، بین واقعیات و شعارهای توخالی احساس‏برانگیز است.
تحقیر ملت‏های گمنام و ضعیف در هالیوود، خیلی عجیب نیست. در سال جاری، فیلمی به نام «بورات» ساخته شد كه ماجرای سفر یك خبرنگار قزاقستانی به آمریكا را نمایش می‏داد. بورات، در این سفر، سمبل حماقت و بی‏شعوری محض بود و كوچك‏ترین آداب رفتار و معاشرت انسانی را نمی‏دانست و فقط با لباس، از حیوان تمایز می‏یافت؛ اما آمریكایی‏ها - حتی زنان هرزه آمریكایی - شریف، نجیب و متمدن بودند و سخت در تلاش تا حداقل یكی دو ارزش آمریكایی را به بورات نشان دهند! هالیوود با همه شوخی می‏كند و هویت همه چیز - حتی ملت و فرهنگ آمریكا - را زیر سؤال می‏برد. هالیوود حتی باورهای میلیون‏ها مسیحی درباره مسیح را به چالش می‏كشد. بنابراین، چنین فیلمی درباره ایران، نه تنها عجیب نیست، بلكه طبیعی و مورد انتظار است. مهم‏تر از فیلم، واكنش درست و منطقی ماست كه در دام فیلم گرفتار نشویم.
● نبرد ترموپیل‏
اسپارت، ایالت جنگ‏طلب یونان، دارای مردمانی بود كه بر خلاف یونانیان، به زور بازوی خود می‏بالیدند و همواره در پی سلحشوری و رزم و جنگ بودند. وقتی فرستادگان خشایارشاه به دست لئونیداس، پادشاه اسپارت كشته شدند، این امر بر خشایارشاه بسیار گران آمد؛ اما او حاضر به مقابله به مثل با فرستادگان آتنی كه خواهان عدم جنگ بودند، نشد. ویل دورانت از قول هرودوت كه به دشمنی با ایرانیان شهره است، می‏نویسد: «خشاریارشاه با عظمت روحی جواب داد كه وی حاضر نیست مثل اسپارتیان، با كشتن فرستادگان، مقرراتی را كه باید همه مردمان رعایت كنند، زیر پا بگذارد».۱سرانجام بر سر شروع جنگ میان خشاریارشاه و سرداران و مشاورانش بحث‏های جدی و سختی درگرفت و در نتیجه، در موضوع حمله به یونان، توافق شد. سال‏ها روی چگونگی حمله و تشكیل ناوگان و تجهیز لشگر، كار شد. ویل دورانت در كتاب تاریخ تمدن خود، سپاه ایران و امكانات آن روزگار را شرح می‏دهد و ضمن شرح جنگ‏های خشاریارشاه كه به نبوغ، نیروی مهندسی و جنگی و پیروزی او اشاره می‏كند، در هیچ جا، به شكست نیروهای ایرانی اشاره‏ای نكرده است.۲ اما ماجرایی كه در تنگه ترموپیل اتفاق افتاد و طی آن، سپاه اسپارت موفق به مقاومت سه روزه در برابر ایرانیان شد، از حكایت‏های جذاب تاریخ است كه در فیلم ۳۰۰، به شكلی تحریف شده و با برداشت‏های نادرست، به تصویر كشیده شده است.
نبرد ترموپیل، در سال ۴۸۰ قبل از میلاد روی داده است. بر اساس نقشه، ایرانیان قرار بود كه با كشتی‏های خود از یك طرف و لشگریان پیاده از سوی دیگر، به یونان بتازند؛ اما دگرگونی هوا و وزش توفان، باعث غرق شدن تعداد زیادی از این كشتی‏ها شد و نقشه خشایارشاه با مشكل روبه‏رو گردید و باعث شد تا نیروهای دریایی نتوانند خود را به نیروهای زمینی ایران برسانند. در این میان، لئونیداس، با لشگر كوچكش كوشید تا در برابر حمله سپاه ایران مقاومت كند ودر مقابل تنگه ترموپیل - كه احتمالاً فقط به اندازه عبور یك ارابه (حدوداً چهارمتر) راه داشت - امكان عبور لشگر ایران را غیرممكن كند. بنابراین، اگر لشگر خشایارشاه، میلیونی هم بود، نمی‏توانست از این گذرگاه عبور كند. این حركت، یك پیروزی موقت برای یونانیان بود؛ زیرا با خیانت یك یونانی به نام افیلاتس، لشگر ایران موفق شد تا با شناسایی گذرگاه پشتی، خود را به پشت سر نیروی یونانی برساند و پیروز شود.
درباره تعداد لشگریان اسپارت نیز گزارش‏های ضد و نقیضی وجود دارد؛ بیشتر آنها تعداد لشگریان را بیش از ۳۰۰ نفر شمرده‏اند؛ زیرا چنان كه رسم بوده، هر یك از نیروهایی گارد ویژه پادشاه لئونیداس، دارای چندین برده نیز بوده‏اند و این، علاوه بر لشگریان غیرحرفه‏ای بوده كه به همراه لئونیداس، راهی نبرد شده بودند. بنابراین، حتی بر اساس نوشته‏های مورخان غربی، آن چه در ترموپیل روی داده، نه یك حماسه و پیروزی، بلكه یك فرصت‏طلبی مقطعی بوده است. راویان تاریخ باستان، مانند گزنفون و هرودوت، دشمنی دیرینه‏ای با ایرانیان داشته‏اند و هر جا كه فرصتی پیدا شده، تمدن ایرانی را آماج حمله و دروغ‏های خود قرار داده‏اند. علت این دشمنی، خود كتاب مفصلی از فرهنگ جهان است؛ اما این وصله‏ها بیشتر زیبنده سَلَف همین خَلَف حاضر است.
در لابلای متون تاریخی مستشرقان و از زبان مورخان، گاهی شواهدی حاكی از رذایل اعتقادی و اخلاقی، مانند اعتقاد به چندخدایی، برده‏داری، همجنس‏گرایی و...، دیده می‏شود؛ اما دولت هخامنشیان، برده‏دار نبود و این امر، در بسیاری از كتاب‏های تاریخی به صراحت ذكر شده است.۳ پیدا شدن ۱۶ هزار لوح گلی كه بیان‏گر پرداخت هزینه دستمزد كارگرانی است كه در ساختن تخت جمشید كار می‏كردند، نشان می‏دهد كه ایران آن روزگار، به مراتب از یونان به اصطلاح دموكرات، آزادتر و انسانی‏تر بوده است.
نمی‏توان باور كرد كه حقوق بشر و آزادی در كشوری حكمفرما باشد و نظام برده‏داری نیز همچنان استوار باشد. این موضوع، بی‏تردید درباره یونان باستان صادق است كه برده‏داری همواره در آن كشور وجود داشته است.
ایرانیان، همواره موحد و یكتاپرست بوده‏اند و ادیان این سرزمین، یگانگی خداوند را تبلیغ می‏كردند. خدایان متعدد و الهه‏های آب، باد، خاك و...، در عقاید ایرانیان نبوده‏اند؛ تا چه رسد به این كه پادشاهی در ایران، خود را خدا و خدای خدایان بداند؛ چنان كه خشایارشای فیلم ۳۰۰، ابراز می‏كند. گرایش ایرانیان به دین مبین اسلام و مذهب تشیع نیز از همین روست. چنین ادعاهایی، خنده‏دار و جاهلانه است! گویا قرار بر این بوده كه هر چه زشتی و پستی است، به ایران و ایرانی نسبت داده شود تا دشمن خیالی، ترسناك‏تر و زشت‏تر شود.
● واكنش‏ها و بایدها
مورخان آن طور كه اسنایدر ادعا كرده، فیلم را حیرت‏انگیز و دقیق ندانسته‏اند. منتقدان نیز ارزش‏های بصری و هنری فیلم را ناچیز شمرده، بر جنبه‏های نژادپرستانه آن تأكید كرده‏اند. در كشور ما نیز تقریباً همه مسئولان سیاسی و فرهنگی، در برابر فیلم، موضع گرفته‏اند و مردم نیز با نگاهی جست‏وجوگرانه به دنبال نسخه‏های ویدئویی فیلم، از چنین اهانت‏هایی آزرده شده‏اند. ایرانیان خارج‏نشین كه دسترسی به نمایش‏های سالنی فیلم دارند نیز موضع مشابهی یافته‏اند و كاربران اینترنت خواسته‏اند تا با بمبی گوگلی، اعتراض خود را به سازندگان و تهیه‏كنندگان فیلم ۳۰۰ ابراز كنند؛ اما آیا همه اینها كافی است؟
فیلم ۳۰۰، ما را به اندیشیدن درباره تاریخ، فرهنگ و گذشته ایران و رابطه‏مان با جهان وامی‏دارد و همان‏گونه كه در آغاز اشاره شد، اگر چنین رخدادی باعث تحرك و شناخت از خود شود، جای امیدواری است و اگر دچار روزمرگی، جوزدگی و بسنده كردن به محكوم نمودن شود، در حقیقت، تأییدی بر نگرش غلط آنهاست.
فراموشی تاریخ و تمدن چند هزار ساله، زمینه مناسبی برای دست‏درازی دیگران به آن را فراهم كرده است. در میان واكنش‏ها به این فیلم، برخی روشنفكران، بهانه‏ای برای تمسخر و تحقیر اسلام‏گرایی و توجه به تاریخ ایران بعد از اسلام نمودند و وانمود كردند كه جمهوری اسلامی، منكر ایران پیش از اسلام است و خیلی هم از چنین فیلمی ناراضی نیست! علت این امر، این است كه در دهه‏های اخیر، هیچ تلاشی برای یادآوری افتخار و عظمت گذشته نیست و هیچ تلاشی برای هویت‏یابی میراث گذشته انجام نشده است. فرهنگ و تمدن یك ملت، بافتی به هم پیوسته است و اگر امروز و دیروزِ ملتی قابل افتخار باشد، از گذشته‏ای باافتخار سرچشمه می‏گیرد؛ چنان كه صحرانشینان امروز جزیرهٔالعرب، اگر امروزی باافتخار ندارند، گذشته باافتخاری نیز نداشته‏اند.
یكتاپرستی، ظلم‏ستیزی، ضدیت با برده‏داری و احترام به حقوق همه ملل، میراث باشكوه سلسله هخامنشی است كه هر چند در ادوار واپسین ساسانی و سلوكی، به ظلم و ستم و دوری از آیین گرایید، اما در جای خود، گذشته باارزش ماست.
گر چه مردان فاسد پهلوی قصد مصادره همه آن گذشته را به نام خود داشتند، اما این دلیل نمی‏شود كه ما این مصادره را باور و آن را تأیید كنیم.
گذشته، چراغ راه آینده و همیشه در انتظار نقدآیندگان است و هیچ دوره‏ای مصون از نقد و اصلاح نیست و تأیید یا رد مطلق هر دوره تاریخی، خسارت‏هایی به بار خواهد آورد كه فیلم ۳۰۰، سر سوزنی از آن است.
۱. مهرداد بهار، از اسطوره تا تاریخ، ص ۲۰۰.
۲. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج ۲، ص ۲۵۸.
۳. از اسطوره تا تاریخ، ص ۵۰۴.
منبع : پرسمان