یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

دو باره هبوط


دو باره هبوط
مفهوم طبیعت احتمالاً در تمام زبان ها دلالت بر طیف وسیعی از معانی دارد و با این كه به لحاظ شرح الاسم، با رجوع به لغتنامه ها، ظاهراً مشكلی باقی نمی ماند، ولی باز این كلمه از هر جهت مفهوم آن را روشن نمی كند. به یقین قابل انكار نیست كه گسترش كمی و كیفی مجموعه معانی مورد جستجو، بر حسب نظرگاه و درجه اطلاعات و تخصص شخص، افزایش و یا كاهش می یابد. به هرترتیب مسائل مربوط به مفهوم «طبیعت» از هر لحاظ از محدوده صرف لغت شناسی و زبان دانی فراتر می رود و عملاً نه فقط نمی توان از ابعاد علمی و اختلاف نظرهای فلسفی و گرایش های ذوقی هنری صرف نظر كرد، بلكه از جهات زیاد دیگر نیز مثلاً محیط زیست و حفظ سلامت آن و تغذیه و بهداشت و اخلاق و خاصّه با توجه به منابع طبیعی به ناچار باید همچنین به لحاظ اقتصاد و سیاست، در سطح بین المللی، به آن پرداخت. این مقاله درذیل چهارمحور، مفهوم طبیعت راتوضیح می دهد.
۱. طبیعت ومفهوم نظم
در تأمل درمورد مفهوم طبیعت، به نظر می رسد كه یكی از ممیزات اصلی آن راباید مفهوم «نظم» دانست. شاید در دوره های بسیار قدیم، در اثر دقت در طلوع و غروب روزانه خورشید و افزایش تدریجی هلال ماه بر پهنه آسمان در مدت معین و همچنین تغییر فصول و بازگشت مقطعی هریك از آنها و بسیاری از پدیدارهای مشابه، انسان به مرور موفق به كشف نظم حاكم بر طبیعت شده است. احتمالاً این كشف رابطه مستقیمی با رشد تدریجی هوش انسان نیز داشته و عملاً گسترش امكانات ذهنی او را به نحوی فراهم آورده است. شناخت چنین نظمی در بطن طبیعت، انسان را احتمالاً از قید زمان «حال» رها ساخته و نه فقط او را با زمان «گذشته» و مهم تر از آن با زمان «آینده» آشنا نموده است، بلكه عملاً گذشته را مبدل به «تجربه» و آینده را مبدل به «پیش بینی» و در نتیجه به «برنامه ریزی» كرده است.
در زبان یونانی، طبیعت را «فوسیكا»(ریشه لغت فیزیك) می نامند كه در واقع به معنای رشد و نمو است. این رشد، اعم ازخارجی یا درونی مطابق نظم و ترتیب خاصّ انجام می گیرد و مسلماً اولین متفكران یونانی با اینكه خود در واقع وارث سنّت های بسیار كهن تر از نوع اسطوره ها و باورهای ابتدائی بوده اند با تأمل درمورد نظمی كه مشاهده می كرده اند كم كم عالم هستی را با عنوان«كاسموس »casmosمعرفی كرده اند. معنای لغوی این اصطلاح« زینت و آرایش»است و یونانیان لفظ را در ابتداء به معنای تزئین و زیباسازی موی سر زنان خود به كار می برده اند. «كاسموس»عالمی است صرفاً نظام مند به نحوی كه هر چیزی در حیّز و جایگاه اصلی و مناسب خود قرار گرفته است و همین نظم در كلّ سنّت یونانی دلالت بر نوعی هم آهنگی می كند كه عین زیبائی و كمال است.
۲. طبیعت ومفهوم مثل
در رساله طیمائوس«درباره طبیعت»اثر افلاطون كه یكی از قدیمی ترین كتاب های« طبیعیات فیزیك» جهان است، صانع (Dmiurge) با الگوبرداری از یك عالم معقول و موزون ازلی و ابدی، یعنی عالم مُثُل( Eidos) طبیعت را صورتمند و هم آهنگ می كند. عالم محسوس جزئی و صیرورت پذیر وگذراست و به خودی خود اعتباری ندارد وصرفاً با بهره مندی از مُثُل است كه اوصاف آنها را انعكاس می دهد. افلاطون با اقتدا به فیثاغورس جنبه جدیدی نیز بر نظام طبیعت افزوده و نظم و هم آهنگی طبیعت را مبتنی بر نسبت های ریاضی كرده است. همین در نزد نوافلاطونیان به نحو وسیع تر مورد استفاده قرار گرفته و از احد و واحد و حتی صریحاً از اعداد نیز صحبت به میان آمده است. البته عالم«كاسموس»فقط محل جمال بصری نیست، بلكه همچنین تصویر كاملی از« عدالت »را نیز نمایان می سازد و در واقع از آن جا كه عدالت به نحوی مقوّم تمام فضایل است، پس از این رهگذر، طبیعت منشأ كلّ ارزش ها محسوب می شود و انسان نیز با هم آهنگی با آن می تواند از فضایل در مراتب مختلف، بهره مند شود. به همین دلیل همچنین نوعی تشابه میان عالم كبیر و عالم صغیر یعنی طبیعت و انسان برقرار می شود و انسان نمی تواند به سعادت برسد مگر اینكه با طبیعت هم آهنگ شود و از این جهت به معنایی، هم آهنگی انسان با خودش، همان هم آهنگی او با طبیعت است و بالعكس.
با این حال یونانیان در نظام هیئت مسقف و متناهی خود به تفاوت میان عالم فوق القمر وتحت القمر نیز قایل بوده اند. به نظر ارسطو در عالم فوق القمر حركت مدوّر و كامل و در واقع زوال ناپذیر است و از این لحاظ گویی فوق زمان و مكان قراردارد و هیچ صدفه ای در آن نیست. ولی در عالم تحت القمر حركت منكسر است و امكان تصادف و موجود ناقص وجود دارد، مثل گوسفند با ۵ دست و پا. در نهایت برای یونانیان طبیعت همان«عقل» و«ونوس» است كه كلّ و واحد تلقی می شود و خارج از آن چیزی نیست كه مورد جستجو قرار گیرد. از این لحاظ بحث های مابعدالطبیعی ارسطو به هیچ وجه جنبه ماورایی ندارند، بلكه مرتبه تخصصی تری از بحث های طبیعیات او محسوب می شوند.
البته به مرور از لحاظ تاریخی، با پیدایش نظام های فكری توحیدی وتعلیمات وحیانی ابنیاء، از اعتبار سنت های فكری یونانی كاسته می شود، زیرا اگر طبیعت را مخلوق در نظر بگیریم آن دیگر الزاماً جنبه نسبی پیدا خواهد كرد و منشأ هیچ نوع ارزش مطلق نخواهد بود. از این لحاظ تأمل درمورد طبیعت به ناچار ذهن ما را به سوی خالق آن ارتقاء می دهد و در نتیجه در چارچوب امور طبیعی نمی توان به كمال قایل شد و فقط خداوند را می توان كامل و منشأ كلّ ارزش ها دانست.
۳. طبیعت درادیان ابراهیمی
در سنت های ابراهیمی، از لحاظی، طبیعت به خودی خود خوب دانسته می شود؛ زیرا آن در هر صورت مخلوق خداوند و منشأ خیر و بركت او و نشانگر شگفتی های خلقت اوست. مایستر اكهارت در این مورد گفته است:«كسی كه از طبیعت مخلوق خداوند چیزی نیاموزد، با هیچ موعظه ای نیز چیزی نخواهد آموخت.»طبیعت از این لحاظ مثل كتابی است شاید بهتر است بگوئیم دائره المعارفی است كه در اختیار ماست؛ باید در درجه اول از آن آموزش بگیریم.
با این حال در سنّت انبیا رستگاری انسان از طبیعت موجود ناشی نمی شود و سعادت او صرفاً اخروی می تواند باشد؛ انسان در عین حالی كه موجودی طبیعی است، نهایتاً ساحت فوق طبیعی دارد. نكته بسیار جالب توجه اینكه عملاً در اثر تعلیمات دینی مسیحی، به مرور در اروپای غربی از اواخر قرن شانزدهم و خاصه در قرن هفدهم نوعی تصور نظری وكاملاً مابعدالطبیعی جدیدی درمورد طبیعت پیدا شده كه احتمالاً از كتاب عهد عتیق اقتباس شده كه فیزیك نیوتن نمونه كاملی از آن است. یعنی دیگر طبیعت به عنوان« كاسموس» به معنای یونانی كلمه مطرح نمی شود بلكه به عنوان عالم نامتناهی در نظر گرفته می شود كه درمورد آن اصطلاح لاتینی «Univers» كیهان و جهان به كار می رود.
منظور این كه به مرور در علم هیئت جدید، نظام فلكی عالم و خاصه سقف فرضی آن فرو ریخته و مفهوم نامتناهی كه در اصل مفهوم كلامی بوده به علم فیزیك راه یافته و مختصات اصلی آن شده است. اگر یونانی ها مثلاً در سنت ارسطو توجه به كیفیات داشته اند، بعد از گالیله و دكارت و نیوتن، جهان صرفاً كمی و ریاضی و آن هم به نحو نامتناهی مورد مطالعه قرار گرفته است. به دیگر سخن دیگر طبیعت آن چیزی دانسته نمی شود كه ما به چشم خود می بینیم و به حواس در می یابیم، بلكه طبیعت براساس فضای انتزاعی هندسی و حركت مكانیكی اعم از ایستا یا پویا اندازه گیری شده و شناخته می شود. به قول كویره، متفكر فرانسوی، «وحدت قوانین وعناصر جنبه بنیادی یافته است» .
۴. طبیعت و عصر جدید
در عصر جدید، دانشمندان ضمن اینكه سعی دارند هرچه بیشتر ساختار ریاضی جهان طبیعی را كشف كنند، در عین حال می خواهند اطلاعات خود را بر آن ا ِعمال نمایند. صنعت یكی از ممیزات علم جدید است كه به نحوی نه فقط تابعیت انسان را از طبیعت نشان نمی دهد، بلكه برعكس تفوق كاملاً «مابعدالطبیعی» انسان را نسبت به آن برملاء می سازد. این استیلای انسان برطبیعت، خاصّه به نحوی كه در واقعیّت انضمامی آن مشاهده می شود، برخلاف تصورات چند دهه پیش، عواقب خوشایندی نداشته است و روز به روز نتایج ناپسند آن بیش از پیش به چشم می خورد.
در اغلب جوامع شهری امروزی چه از نوع صنعتی پیشرفته و چه از نوع مصرف كننده یكی از اولین احساسی كه به شخص دست می دهد، این است كه گویی دیواری نامرئی و در مواردی كاملاً مرئی بین او و طبیعت حایل شده است ونه فقط زندگی دیگر جنبه طبیعی خود را از دست داده، بلكه خود انسان و سلامت جسمانی و روانی او نیز دچار مشكل شده و در معرض خطر قرار گرفته است. آلودگی فقط خارجی نیست، بلكه درونی نیز هست. حتی به اصطلاح در بوستان های مصنوعی شهری، انسان دیگر آرامشی نمی یابد و خود را همچنین دور از طبیعت احساس می كند. بدون شك یك بار دیگر خداوند، آدم ابوالبشر را از بهشت با صفا و امن خود طرد كرده و بیرون رانده است.
دكتر كریم مجتهدی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید