پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

رقابت برای مهار متقابل


رقابت برای مهار متقابل
ایران و امریکا در رقابتی تنگاتنگ با یکدیگر اکنون به اصلاح روابط خود با دولت های عرب حاشیه خلیج فارس مشغولند.
وجه مشترک رفتار اصلاحاتی تهران و واشنگتن، اعتمادزایی نزد عرب هایی است که تا همین مدتی پیش به سیاست های دو طرف با دیده ظن، تردید و گاه تهدید می نگریستند. رئیس جمهور احمدی نژاد که در آغاز به کار دولتش، تجدیدنظرطلبی انقلابی را در دستور کار سیاست خارجی خود قرار داد و حتی در همین هفته های اخیر دولت های عرب منطقه و به ویژه حاشیه نشینان حوزه خلیج فارس را به دلیل حضور در اجلاس آناپولیس شماتت کرد، به فاصله یک هفته از این اتفاق، خواستار حضور در اجلاس سران شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس در دوحه شد. او در این اجلاس پیشنهادهایی را مطرح کرد تا به این وسیله ضمن رفع کدورت های گذشته، باب تازه یی از همکاری و تعامل را در فضایی از اعتمادزایی میان دو سوی خلیج فارس بگشاید.
دولت احمدی نژاد در ادامه این سیاست نه تنها موضعی شبیه گذشته مقابل اجلاس دوشنبه این هفته پاریس اتخاذ نکرد، بلکه سیاست سکوت را در قبال آن - که ادامه اجلاس آناپولیس بود- ترجیح داد. علاوه بر این خواستار دعوت پادشاه عربستان سعودی از وی شد تا برای انجام فریضه حج تمتع راهی این کشور شود.
تهران همچنین واکنش معمول خود را درباره بیانیه های پایانی اجلاس سران شورای همکاری خلیج فارس در رابطه با جزایر سه گانه ایرانی که در اجلاس دوحه منتشر شد، در سطحی کمرنگ و با ادبیاتی کنترل شده بروز داد. همچنین کوشید به اظهارنظرهای جزم اندیشانه برخی مقام های منطقه درباره نزدیکی روابط ایران و کشورهای عرب حوزه خلیج فارس کم توجهی کند.
در همین فاصله واشنگتن نیز به استمرار دیپلماسی اعتمادزایی خود نزد دولت های عربی منطقه ادامه داد. اندکی پس از سفر رئیس جمهور احمدی نژاد به دوحه «رابرت گیتس» وزیر دفاع دولت جرج بوش به این شهر رفت تا در محل برگزاری اجلاس امنیتی آن، سیاست های واشنگتن را نزد متحدان منطقه یی اش تبیین کند. البته تغییر رویکرد راهبرد منطقه یی امریکاییان از مدتی پیشتر آغاز شده است؛ یعنی از هنگامی که واشنگتن دریافت سیاست های یکجانبه گرا که از سال ۲۰۰۴ یعنی جنگ عراق دنبال شد، نه تنها هیچ نتیجه مطلوبی نداشته بلکه به تحریک- و حتی خلق- کانون های بحران در این منطقه نیز افزوده است.
دیپلماسی اعتمادزایی چندوجهی امریکا ناشی از چند عامل است؛ نخست، تغییر محیط استراتژیک خاورمیانه و به ویژه منطقه خلیج فارس که اکنون شاهد دو طیف از بازیگران متعارف و غیرمتعارف از نظر واشنگتن است.
دوم، واشنگتن اکنون به هر دلیل باور کرده است که تنها ابرقدرت بودن کافی نیست، بلکه برای دستیابی به اهداف راهبردی خود نیاز به تفاهم و همکاری با همه طرف هایی دارد که یا در شمار متحدانش قرار دارند یا در جرگه رقیبان این کشور محسوب می شوند. سوم، مجموعه یی از عوامل که سبب می شود واشنگتن به اصلاح روابط خود با اعراب خاورمیانه و خاصه خلیج فارس به سرعت عمل کند. این عوامل عبارتند از تداوم نزاع اعراب و اسرائیل، ناکامی های ناشی از اشتباهات تاکتیکی در عراق، تبعات اقدامی که منجر شد اعراب جنگ امریکا با تروریسم را علیه خود و حتی اسلام تلقی کنند و سرانجام بی اعتمادی به سیاست های واشنگتن که هر روز بر دامنه احتمال بروز جنگی تازه در منطقه، آن هم به بهانه مقابله با ایران، می افزاید. به این ترتیب تهران و واشنگتن در رقابتی تنگاتنگ با هم در حال اصلاح روابط خود با دولت هایی هستند که آنان را برای کسب موقعیتی برتر آماده می کند. به نظر می رسد زمان هیچ گاه تا این اندازه به نفع دولت های عرب و به ویژه حاشیه نشینان خلیج فارس نبوده است زیرا اکنون دو قدرت بزرگ برای جلب نظر و مشارکت آنان با هم به رقابت مشغولند. در این حال اگر سیاست راهبرد اصلاحاتی- منطقه یی ایران عمدتاً بر حوزه خلیج فارس یا برخی از سطوح منطقه یی در خاورمیانه؛ یعنی خلیج فارس و برخی کشورهای شرق مدیترانه متمرکز است، اما امریکا به طور گسترده به شمال آفریقا، شرق مدیترانه و خلیج فارس توجه داشته و به نسبت اوضاع هر یک از سطوح، مشغول اجرای سیاست راهبردی- اصلاحاتی است. ابزار سیاست های اعتمادزایی تهران و واشنگتن نیز با توجه به اوضاع جاری منطقه گاه بسیار شبیه و گاه به طرزی محسوس از هم فاصله دارد. در واقع دو رقیب در بستری مشترک از واقعیت ها تلاش دارند این امکان را علیه یکدیگر بسیج کنند. زمینه های مشترک اقدام دو رقیب ایرانی و امریکایی در عرصه هایی مثل آنچه در پی می آید قابل شناسایی است؛ هر دو می کوشند ساختار همکاری های امنیتی خود را با دولت های عرب منطقه بازسازی کرده و چنین القا کنند که درصدد استقرار امنیت عام و فراگیر در این محیط استراتژیک هستند.
در واقع هر دو هرگونه یکجانبه گرایی را رد می کنند. علاوه بر این، تهران و واشنگتن در حال القای این مفهوم به اهالی عرب حاشیه خلیج فارس هستند که اهل مشورت بوده و نفع آنان در همکاری مشترک است. این اقناع سازی در حالی است که دو طرف همچنان بر این اصل اصرار دارند که بهبود اوضاع امنیت منطقه یی در گرو همکاری با آنها است و هرگز این همکاری منبعی برای افزایش مخاطرات نیست. این سیاست از سوی طرف های رقیب به ترتیبی دنبال می شود که عرب ها باور کنند ایران یا امریکا همکار هستند و نه مانع بزرگ برای آنان. جالب تر اینکه ایران و امریکا (به ویژه برخلاف رفتار گذشته واشنگتن) این باور را در منطقه تبلیغ می کنند که همکاری امنیتی موفق با دولت های عربی در گرو همکاری های گسترده تر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. به عبارت دیگر اگر همکاری امنیتی شرط لازم برای ایجاد یک الگوی امنیت منطقه یی موفق است، اما شرط کافی آن گسترش همکاری ها در سطوحی است که لایه های تحقق این هدف را شامل می شود. ویژگی های استثنایی رفتار بالا از سوی امریکا از آن روست که دولت بوش - در تغییر رویکردی ملموس - چنین می نماید که به تجربه دریافته است هر گونه تغییر در ساختار نظام های سیاسی خاورمیانه زمان بر بوده و نمی توان مثل اوایل هزاره سوم بر سیاست های «تبدیلی» اصرار کرد. به سخن دیگر تهاجم دموکراتیک به کشورهای عرب با لحاظ فعال شدن بازیگران غیرمتعارف در کوتاه مدت نه تنها پاسخ لازم را در پی ندارد بلکه به قوت بخشی بازیگرانی می انجامد که سیاست های واشنگتن را به طور مستقیم دچار چالش می کنند. علاوه بر این، متحدان سنتی امریکا نیز دچار ظن و تردید بیشتر خواهند شد. به نظر دولتمردان تجربه آموخته امریکا، روند تغییر در خاورمیانه تنها با اصلاح و بهبود زیرساخت های اقتصادی، نهادینه کردن قانون به جای اصرار بر سیاست های تبدیلی مثل برگزاری انتخابات زودرس ممکن بوده و همچنین روش بالا قادر است اطمینان بیشتری را نزد دولت ها و ملت های عرب منطقه (اعم از خلیج فارس و خاورمیانه) ایجاد کند. ایران نیز اکنون تعامل را به هر گونه رقابت ترجیح می دهد. به این ترتیب هر دو رقیب بر این باورند که سیاست های دموکراتیزاسیون و انقلابی گری منجر به واکنش های متعارض در منطقه می شود.
اکنون سیاست «تکاملی» به جای سیاست های «تبدیلی» در دستور کار تهران و واشنگتن قرار گرفته است. این وضع به مفهوم آن است که هر دو از هر نوع گرایش برای تحمیل دیدگاه های خود به طرف های مقابل پرهیز کرده و عرب ها را به مشارکت و همکاری دعوت می کنند. خاصه آنکه واشنگتن در تلاشی زیرکانه می کوشد از خود نقش یک شریک منصف را در نزاع عربی - اسرائیلی بروز داده و چنین وانمود کند که برخلاف گذشته تنها دغدغه او تامین امنیت برای اسرائیل و صدور نفت از خلیج فارس نیست.
ولی یک ابزار به ظاهر مشترک اما متعارض، فاصله رفتار تهران و واشنگتن را برجسته می کند؛ واشنگتن اصرار دارد ایران را به عنوان مانع اصلی در اجرای سیاست های راهبردی در منطقه برجسته کند و تهران نیز به عکس، حضور نظامی امریکا را اصلی ترین دلیل بحران در منطقه می خواند. همین امر سیاست های دو طرف را در اندازه اقدامی واکنشی و در سطح عملی پیش دارنده نگه داشته است. در واقع آنچه در سیاست های امنیت منطقه یی دو طرف نادیده گرفته شده، به رسمیت شناختن متقابل واقعیت هر یک از دو بازیگری است که به طرزی انکارناپذیر، یکی از قدرت ها و قطب های تاثیرگذار اصلی در منطقه هستند. از این رو گرچه هر دو رقیب حالا با سیاست های گذشته شان در قبال منطقه فاصله گرفته و به درستی حساسیت های منطقه را در تمامی سطوح نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دریافته اند و سرانجام هر دو به اصلاح رفتار خود با توجه به تغییرات محیط استراتژیک منطقه مشغول شده اند، اما در تعریف حریفان، رقیبان و مخالفان راهبردهای خود دچار چالش اند. در هر سیاست راهبرد منطقه یی، نخست باید قطب های آن را شناخت و تا وقتی رویکردها تغییر نکند، نباید هیچ حادثه مهمی را در همگرایی و راهبردهای منطقه یی انتظار داشت، حتی اگر امریکا بخواهد با فروش تسلیحات، کمرنگ کردن حضور نظامی و ایجاد جو روانی اطمینان بخش، به ترتیبی عرب های منطقه را با سیاست هایش همسو کند. دو طرف رقیب لازم است متغیرهای اصلی را در نظر داشته و بر این اساس عمل کنند. به هر حال اکنون تهران و واشنگتن در رقابتی تنگاتنگ به اعتمادزایی نزد دولت های عرب حاشیه خلیج فارس مشغولند، اما این رقابت بیش از آنکه در پی حل مسائل منطقه باشد، به نظر واکنشی است از سوی طرف های رقیب برای کنترل و مهار یکدیگر. اگرچه تجربه به هر دو آموخته است که باید رویکردهای منطقه یی خود را اصلاح کنند.
جلال خوش چهره
منبع : روزنامه اعتماد