پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


لحظهٔ حقیقی، حقیقت لحظه


لحظهٔ حقیقی، حقیقت لحظه
در ابتدا مشتاق بودم دبیرستان را به پایان برسانم و وارد دانشگاه شوم. بعد می‌خواستم دانشگاه را تمام کنم و وارد شغل مورد علاقه‌ام شوم سپس ذوق و شوق بسیار داشتم که ازدواج کنم و بچه‌دار شوم. پس از آن در انتظار بودم تا فرزندانم آنقدر بزرگ شوند که من بتوانم به سر کار بروم و بعد…
و اکنون مشتاق آنم…و ناگهان دریافتم زندگی کردن را از یاد برده‌ام».
● چقدر با لحظه‌های حالتون حال می‌کنید؟
حالا، همین حالا که این مطلب را می‌خوانید، کجا هستید؟ منظورم مکان نیست. منظورم این است که کجا حضور دارید؟ به طور کامل اینجا هستید؟ یا چشمها و مغزتان (در واقع جسمتان) مطلب را می خواند، ذهنتان درگیر هفتة گذشته یا برنامة فرداست و روحتان…(روحتان را دیگر نمی‌دانم کجاست، حدس هم نمی‌زنم، خودتان می‌دانید؟)آیا شما هم مانند بسیاری دیگر جز آن گروهی هستید که لحظه‌های حالشان را در حسرت گذشته یا ترس از آینده قربانی می‌کنند؟ در زندگیتان چقدر در زمان حال بوده‌اید؟ چقدر لحظه‌های حقیقی داشته‌اید؟ لحظه‌هایی که سرشار از شادی عمیق یا اندوهی ژرف‌اند. لحظه‌هایی را می‌گویم که سعی نداشته‌اید به جایی برسید یا چیزی داشته باشید. لحظه‌های حال.
● این فردا کی می‌یاد؟
به زندگی خودتان یا اطرافیان نگاهی بندازید. نیازی به جستجوی عمیق نیست. یک مرور کوتاه کافیست تا متوجه شوید که ما همیشه در حال آماده شدن برای آینده‌ایم. آماده شدن برای رفتن به مدرسه، دانشگاه، ورود به شغل، تعطیلات، زندگی مشترک و… آماده شدن برای زندگی در فردا.
یکی از مهمترین دلایل این شیوة زندگی این است که ما به طور مرتب برای شادی، لذت و خوشبختی‌مان، شرطها و شرایطی می‌گذاریم (در نظر می‌گیریم).
اگر دانشگاه بروم، اگر با فلانی ازدواج کنم،اگر این مقدار پول داشته باشم، اگر... آنوقت خوشبخت خواهم شد.
دوباره زندگیتان را مرور کنید. حتماً تا حالا به بعضبی از خواسته‌ها و آرزوهایتان رسیده‌اید.خب بعد چی شد؟ شما خوشبخت و شاد شدید یا سرخوشی دست یافتن به آن آرزو فقط مدت کوتاهی دوام داشت. خب پس یک جای کار می‌لنگد (شاید هم خود جای کار!) امروز فردای همون دیروزی است که راه درازی برایش طی کردید، وقت و انرژی صرفش کردید تا سرشار از موفقیت و آرامش باشد. اما نیست! هنوز هم خوشبخت نیستیم. پس دوباره شروع می‌کنیم به ساختن شرایط، اگرها و آرزوهای جدید خوب حالا که لیسانس گرفتم، اگه فرق لیسانس بگیرم…حالا که همه مدارک رو گرفتم و خوشبخت شدم لابد باید ازدواج کنم و …خب مثل اینکه ازدواج جواب نمی‌ده، بچه‌دار بشیم حتماً درست می‌شه و…و دور باطلی شروع می‌شود که شاید سالیان سال است بسیاری در آن گرفتارند و تمامی روزها و لحظه‌ها را به امید آن لحظه‌ی که هرگز نمی‌آید، می‌گذرانند.
فکر نمی‌کنید وقت آن رسیده که از همین امروزی که آرزو را می‌سازیم انتهایش را ببینیم؟ حتی باید راه را تا آخر برویم تا به نتیجه برسیم؟ برای چه چیز با ارزش در آینده، اکنونمان را از دست می‌دهیم؟ این چگونه خوشبختی است که در امروز (که حقیقی و موجود است) یافت نمی‌شود و قرار است در فردایی باشد که حتی تضمینی برای آمدنش نداریم؟!
● لحظه حال، تنها واقعیت موجود
تمام لحظه‌های اکنون، لحظه‌هایی که در حسرت گذشته یا تمنای آینده سپری می‌شوند، لحظه‌هایی هستند که ما در آنها حضور نداریم، این لحظات، لحظات حقیقی زندگی ما نیستند. لحظه‌هایی هستند که بی‌آنکه درکشان کنیم و به طور کامل و زنده، در آنها حضور داشته باشیم می‌گذرند.
لحظه‌های حقیقی را بیشتر آن زمانی احساس می‌کنیم(تجربه می‌کنیم) که تمام توجهمان روی یک موضوع متمرکز شده است، در حال انجام کاری هستیم که بسیار دوست داریم و یا در حال گذراندن وقت با کسی که بسیار به او علاقه‌مندیم. و یا در لحظات خطر مثل زلزله یا آتش سوزی، لحظه‌هایی که سرشار از ترسند و شما با تمام وجود در لحظه حضور دارید و ترس را احساس می‌کنید.
لحظه‌های حال، تنها زمانی که با توجه دعا می‌کنیم یا در حال مراقبه هستیم رخ نمی‌دهند. این لحظات می‌توانند در تمامی لحظه‌های زندگی حضور داشته باشند. تمامی لحظه‌هایی که ما به آنچه انجام می‌دهیم توجه کامل داریم. کاملاً هوشیارانه و با آگاهی در لحظه هستیم و ذهن، جسم و روحمان با هم، یکی و یگانه، در یک زمان و مکان حضور دارند. این لحظه‌ها، لحظه‌هایی سرشارند که شما آنها را تا انتها زندگی می‌کنید. در یک لحظه، یکی می‌شوید، احساستان در حد کمال است و شما به طور کامل زنده‌اید.
تنها زمانی لحظه، حقیقی خواهد بود که حقیقت لحظه و پیامی که برای شما دارد، برایتان آشکار شود و این تنها در صورتی ممکن است که شما کاملاً در آن لحظه حاضر باشید و تنها به یک کار آن هم با هوشیاری و توجه بپردازید.
راستی چرا اینقدر لحظه‌های حقیقی ما کم‌اند؟
تالیف:‌سارا یوسف پور
دبیر انجمن حرفه ای متفکرا ن و محققان
با نگاهی به کتاب لحظه‌های حقیقی
اثر دکتر باربارا د. انجلیس
چکاوک چکمه پوش