پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به استعاره در آرای متفکران جدید و معاصر


نگاهی به استعاره در آرای متفکران جدید و معاصر
نوشته حاضر نه پیشینه مطالعات درخور توجهی از استعاره است و نه مدخلی بر آن، چه که نگاشتن چنین پیشینه یا مدخلی کتابی جداگانه می طلبد. به عنوان پیشینه مطالعات مختصر و البته سنتی استعاره کتاب «استعاره» نوشته ترنس هاوکس، ترجمه فرزانه طاهری کتاب سودمندی است؛ کتاب «زبان شناسی و ادبیات» دکتر کورش صفوی تاریخچه چند اصطلاح است و یکی از این اصطلاحات نیز استعاره است؛ یکی از معدود کتاب هایی که به معرفی نظریات جدید و رادیکال در باب استعاره؛ پرداخته کتابی است با نام «استعاره؛ ابزار زیبایی آفرینی و مبنای تفکر» که به کوشش فرهاد ساسانی و توسط انتشارات حوزه هنری منتشر شده است.
اگر با زبان غربی آشنایید، سری هم به کتابخانه فرهنگستان هنر و دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی بزنید، در اولی مجموعه مقالات بسیار مهمی در تاریخ مطالعات استعاره می یابید تحت عنوان «استعاره و فکر» به کوشش اندرو اورتنی و همین طور ترجمه انگلیسی «استعاره زنده» ریکور را و در دومی کتاب های لیکاف و جانسون (مثل «استعاره هایی که با آنها زندگی می کنیم» و «زن و آتش و چیز های خطرناک») را می توانید ببینید.
آرای ریچاردز را می توان نقطه عطفی در مطالعات استعاره دانست. ریچاردز با توجه به نسبیت معنا و ذاتی بودن ابهام برای زبان می گوید استعاره اصل همه جاحاضر زبان است. ما قادر نیستیم بدون استعاره، سه جمله یک کلام سیال عادی را بیان کنیم.
حتی در زبان خشک علوم تثبیت شده هم نمی توانیم آن را ریشه کن کنیم. یعنی استعاره کاربرد غیرمعمول و خاص زبان نیست بلکه کل زبان، اساساً استعاری است. استعاره حاصل زبان است و به گونه ای پنهان در معنا اثر می گذارد، استعاره نوعی فرآیند زبانی است. ریچاردز معتقد است که نقش اصلی استعاره، توسعه زبان است. استعاره، واقعیت را توسعه می دهد و واقعیت می سازد. تاثیر آرای ریچاردز را باید در نوشته های ویلیام امپسن، اون بارفیلد و فیلیپ ویلرایت دنبال کرد.
یکی از زبان شناسانی که مطالعات او درباره استعاره واجد تحول بزرگی در این زمینه بود رومن یاکوبسن است. یاکوبسن در بررسی اختلالات زبان پریشی به این نتیجه رسید که دو اختلال «مشابهت» و «مجاورت» رابطه نزدیکی با استعاره و مجاز دارند.
در استعاره وجود یک شباهت، چیزی را جایگزین چیز دیگر می کند و در مجاز بیشتر توالی یا همجواری موجب این امر می شود. یاکوبسن با بررسی مبتلایان به اختلال مشابهت پی برد آنها در کاربرد کلمات مترادف و کلمات در ارتباط با یک شیء واحد دچار اشتباه و دردسر می شوند، اما جایی که رابطه همجواری یا موضوعیت مطرح است، مشکلی ندارند و به عنوان مثال می توانند لوازم یک حرفه به خصوص را نام ببرند. گروه دیگر برعکس بودند؛ آنها قواعد نحوی برای سازماندهی کلمات در واحدهای عالی تر را فراموش کرده بودند اما رابطه شباهت را به خوبی درک می کردند و در کاربردهای استعاری مشکلی نداشتند.
یاکوبسن نتیجه گرفت که مبتلایان به اختلال مشابهت با استعاره و مبتلایان به اختلال مجاورت با مجاز بیگانه اند. وی سپس این نکته را مطرح کرد که زبان دو سطح اصلی را شامل می شود که در همان بحث استعاره و مجاز ریشه دارد؛ دو لایه «گزینش» و «ترکیب». ترکیب یا همنشینی که واج ها و کلمات و جمله ها را با استفاده از مجاز به صورت افقی کنار هم قرار می دهد و گزینش یا جانشینی که از مجموعه زبان اجزایی را به صورت عمودی و با استفاده از مایه استعاری برای این همنشینی گزینش می کند.
شناسایی و طبقه بندی استعاره ها همواره محل نزاع بوده است. بسیاری از محققان از جمله سرل و بردسلی معتقدند معیار شناسایی استعاره آن است که اگر مفهوم سخن استعاری را به صورت تحت اللفظی تعبیر کنیم، کاملاً کذب خواهد بود. با این وجود بلک به این نکته اشاره می کند که این آزمون درست به همان اندازه که در مورد استعاره صادق است در مورد کاربردهای مجازی دیگر مانند تضاد و طباق یا اغراق نیز صادق است و بنابراین فقط گواهی است بر وجود گزاره ای مجازی و نه الزاماً استعاره.
ایراد مهمتر آن است که استعاره های واقعی نیازی به نشان دادن نقیض شان ندارند. فرض کنید در مقابل عبارتی مانند «همان طور که می دانیم انسان گرگ است»، پاسخ دهیم؛ «نه، انسان گرگ نیست، شترمرغ است.» در این بافت عبارت «انسان گرگ نیست» درست به اندازه متضادش استعاری است.
این نکته را چنین می توان بسط داد که نقیض هر گزاره استعاری، خود می تواند یک گزاره استعاری باشد؛ بر همین اساس اگر آن را حقیقی فرض کنیم نیز احتمالاً بامعنی خواهد بود. وقتی در مورد فردی که در خانه ای از جنس شیشه زندگی می کند، می گوییم؛ «او در خانه ای شیشه ای زندگی می کند» چیزی مانع از آن نیست که این جمله را چونان گزاره ای استعاری نیز به کار بریم. بلک از جمله افرادی است که معتقدند هیچ آزمون عاری از خطایی برای تمایز قائل شدن بین استعاره و صورت تحت اللفظی اش نیست.
به نظر می رسد که «سادوک» و «بلک» نخستین کسانی بودند که میان استعاره مرده و استعاره زنده تمایزی ظریف قائل شدند. به اعتقاد سادوک استعاره زنده، استعاره جدیدی است که کاربرد عام نیافته و هنوز در قاموس زبان ثبت نشده است. در عوض، استعاره مرده انتخابی است که در گذشته صورت پذیرفته و به قاموس زبان راه یافته است. بلک در مورد این تقسیم بندی می گوید مطالعه استعاره های مرده به همان اندازه بی فایده است که مداوای فردی مرده؛ استعاره به اصطلاح مرده دیگر استعاره نیست بلکه فقط اصطلاحی معمولی است که دیگر قدرت زایایی استعاری ندارد.
سرل استعاره را حالتی می داند که معنی گوینده (speaker meaning) و معنی جمله (sentence meaning)) در آن از هم متمایز می شوند اما در عین حال در نظامی خاص با هم در ارتباطند. استعاره همواره از مشخصه های معنی پاره گفتار (utterance Meaning) است نه معنی جمله. در واقع جمله را می توان برای بیان استعاره (و یا به قصد خلق عبارتی تحت اللفظی، کنایی و یا کارگفتی غیرمستقیم) به کاربرد.
کاربر یک جمله، هنگام خلق استعاره، به گونه ای استعاری می گوید؛ S همان P است اما منظور اصلی این است که S همان R است. یعنی اینکه استعاره را می توان به گونه ای تحت اللفظی تعبیر کرد، هر چند که این تعبیر احتمالاً نامناسب خواهد بود. به رغم فهرست جامعی که سرل در مورد روش ها و اصول تشخیص سخن استعاری از غیر آن ارائه داده، می توان به او خرده گرفت که از مشخص کردن این نکته عاجز است که چگونه شنونده ای که پذیرفته جمله ای در معنای تحت اللفظی اش به کار نرفته (چرا که در این معنا نابجا است) می تواند تشخیص دهد که جمله به صورت استعاری به کار رفته (و نه کنایی یا به مثابه کارگفتی غیرمستقیم).
نویسندگان کتاب استعاره هایی که با آنها زندگی می کنیم (جورج لیکاف و مارک جانسون) بر این باورند که استعاره عملاً ساختار ادراکات و دریافت های ما را تشکیل می دهد. به عنوان مثال، در نظر گرفتن امر ازدواج به مثابه یک پیمان یا معاهده به توقعات و انتظاراتی از جانب طرفین منجر می شود، متفاوت با انتظاراتی که معلول نگریستن به ازدواج به منزله یک بازی تیمی، توافق مشترک، رولت روسی، پیوندی ناگسستنی یا سنتی دینی است.
وقتی حکومتی دشمنانش را مشتی خر یا دلقک در نظر می گیرد، معنایش آن است که آنها را خطرات چندان جدی ای تلقی نمی کند؛ اما اگر آنها را ایادی کمونیست ها ببیند، به این معناست که در واقع آنها را جدی گرفته است. کتاب استعاره هایی که با آنها زندگی می کنیم موجب شده بسیاری از خوانندگان به شناختی تازه از این موضوع برسند که چگونه استعاره نه فقط عمیقاً دیدگاه کنونی ما را در زندگی شکل می دهد، بلکه همچنین موجد توقعات و انتظاراتی می گردد که تعیین کننده زندگی آینده ما هستند.
به نظر لیکاف و جانسون استعاره سرتاسر زندگی روزمره را، نه فقط در عرصه زبان، بلکه همچنین در حوزه اندیشه و عمل، در بر گرفته است. نظام مفهومی هر روزه ما، که بر اساس آن فکر و عمل می کنیم، ماهیتی اساساً مبتنی بر استعاره دارد.
مفاهیم حاکم بر اندیشه ما فقط شامل موضوعات فکری نمی شود، بلکه همچنین اعمال روزمره ما را - تا پیش پا افتاده ترین جزئیات - در بر می گیرد. ساختار ادراکات، نحوه مراوده ما در جهان، و چگونگی تعامل ما با سایر افراد را همین مفاهیم ذهنی ما تشکیل می دهد. بنابراین، نظام مفهومی ما نقشی اساسی در تعریف واقعیات روزمره مان ایفا می کند. اگر نظر ما مبنی بر اینکه نظام مفهومی مان عمدتاً مبتنی بر استعاره است، درست باشد، آن گاه باید بپذیریم که نحوه اندیشیدن ما، تجربه های ما، و اعمال روزانه مان موضوعاتی هستند بسیار مرتبط با استعاره. اما نظام مفهومی ما چیزی نیست که در حالت عادی به آن واقف باشیم.
ما در بسیاری از امور جزیی ای که روزانه انجام می دهیم، کمابیش به گونه ای ناخودآگاه در امتداد خطوط سیر خاصی می اندیشیم و عمل می کنیم. اینکه این خطوط سیر چیستند، به هیچ وجه معلوم نیست. از جمله راه های پی بردن به آنها توجه به زبان است.
از آنجا که امر ارتباط بر همان نظام مفهومی ای استوار است که ما در اندیشیدن و عمل کردن به کار می بریم، لذا زبان سرشار از شواهد و مدارکی است که ما را در دسترسی به آن نظام یاری می دهند. لیکاف و جانسون عمدتاً بر پایه شواهد زبانی دریافته اند که بخش اعظم نظام مفهومی هر روزه ما از ماهیتی استعاری برخوردار است و نیز روشی یافته اند برای شناسایی تک تک استعاره هایی که به نحوه ادراک ما، نحوه اندیشیدن ما و اعمال ما ساختار می بخشند.
مارک ترنر و ژیل فوکونیه، استعاره را بر مبنای نظریه انضمام مفهومی (conceptual integeration) تبیین می کنند. برای درک انضمام مفهومی باید ابتدا فضاهای ذهنی (mental spaces) را شناخت. فضاهای ذهنی بسته های مفهومی کوچکی هستند که به هنگام تفکر یا تکلم، به منظور درک و عکس العمل موضعی، ساخته می شوند.
این فضاها به هم پیوسته اند و می توانند در خلال گفت وگو و اندیشه جرح و تعدیل شوند. انضمام مفهومی فرایند شناختی عامی است که با به کارگیری این فضاها به مثابه درون داد (input) عمل می کند. در این فرآیند، ساختارهایی از دو فضای درون داد به فضای ذهنی جداگانه ای که فضای آمیخته (blended space) نام دارد فرافکن می شوند.
فضای آمیخته بخشی از ساختارش را از فضاهای درون داد می گیرد و بخشی دیگر نیز در آن به صورت خود فرمان پدیدار می شود. انسان به وسیله این فرآیند سه عمل ذهنی ای را انجام می دهد که وی را از سایر جانداران جدا می کند:
۱) پروراندن مفاهیم جدید
۲) درک مجموعه های مفهومی ناهماهنگ
۳) متراکم کردن این مجموعه ها در یک فضای ذهنی که دخل و تصرف در آن مفاهیم را ممکن می کند. ویژگی های ساختاری و پویای این فرآیند در بسیاری از حوزه های اندیشه و رفتار مانند استعاره و مجاز به کار بسته می شود.
سخن آخر آنکه اگر روزی در فن شعر ارسطو استعاره به مثابه ابزاری برای آفرینش ادبی در نظر گرفته می شد، امروزه، به ویژه در میان زبان شناسان شناختی، ابزاری است برای پژوهش در باب چگونگی شناخت انسان از جهان خارج؛ اگر روزی ارسطو استعاره را «نقل اسم چیزی بر چیز دیگر» تعریف می کرد، امروز لیکاف و جانسون آن را «نگاشت بین قلمروهای مفهومی» می دانند و راه گذار از تعریف ارسطو به این تعریف جدید راهی بس پرپیچ و طولانی بوده است.
نوید نادری
منبع : روزنامه شرق