جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


هنر دشوار فروتنی


هنر دشوار فروتنی
هنرِ فروتنی یا فرو ـ تنی چیست؟ بی‎شک دشوارترین هنر برای بشر است: ماندن و تنیدن (تن- یدن). خود را از پای درمی‎‎اندازد تا چیزی فراتر از خود را برپا دارد: حقیقت. از خود می‎کاهد، چرا که سر به زیر است. در فلسفه‎ی کاستن آرامش است، رهایی‎ست، عرفان و پاکیزگی‎ست. همه‎ی چیزهایی که برای بودن‎اش لازم است از خود دور می‎کند. خسته و رنجور باشد بهتر است از تسلیم شدن به دنیا. چشمان‎اش از فرط رد و انکارها و کنار نهادن چروک برداشته و نشان تسلیم شدن در آن نقش بسته است: تسلیم به فروکاستن در معبد فروتنی. آسمان را ستایش می‎کند و از زمین رنجور است ولی خود را خاکی می‎پندارد و تن به خاک می‎ساید.
سر به زیر و تنهاست. از گرفتار شدن‎اش در جهان (= دنیا) هراسناک است. گرچه ذهن او پر از موارد مختلط است، آرزوهای دور و دراز درون‎اش را می‎کاود اما مردم‎اش چنین‎اش دوست دارند: «او مرد خیر خواه و پاکیزه است». گرفتاری‎های درونی‎اش را مردم نمی‎بینند ولی خمیدگی قامت‎اش نشان درست‎کاری اوست. نگاه‎های مردم کنجکاوی و هیجان او را کشته است. برای هیچ تصمیمی خطر نمی‎کند. در نگاه او کسی که با شتاب امورات زندگی‎اش را می‎گذراند، دنیاگرا و گناه‎کار شمرده می‎شود. اینان کسانی‎اند که برای یک وجب خاک جان می‎بازند: چه کسی‎ست که وارونه می‎بیند؟
فرو- تنان، این به خود خمیدگان و درونی شدگان به ریش همه چیز خندیده‎اند. چون خود را پاک یافته‎اند. گله‎های گوسفندی که گناه‎شان بسیار از کارهای نیک‎شان است، که برگ‎های تاریخ پر از گله‎های گناه‎کار است. آنان که بسی به خود گرویده‎اند خوپسندانه گناه تراوش کرده‎اند و بشریتی را آلوده‎اند تا دوزخ پاک‎دامنان گردد. قربانیانی که برای پاکی آنان آفریده شده‎اند.
هر حرکتی که گرد و غبار بلند کند، به لعنت ابدی دچار خواهد شد. خموشی و سکوتِ برون، درون را پرغوغا و پرنیرنگ ساخته است.
ذهنی خالی از هر چیز و مشوش. از هیجان نامی می‎برد که هرگز تجربه‎ای نداشته است. احترام به بزرگان، محبت و دوستی رنگی خاکستری و کسالت بار از وضعیت‎های همیشگی پیش آورده است. یک چارچوب برای همه‎ی دوست داشتن‎ها. یک خط راست برای همه‎ی نیکی‎ها. یک گونه محبت برای همه‎ی انسان‎های فرهیخته. رنگ‎های یک‎سان و دل‎مرده از وضعیت‎های مشابه. پرده‎های جهالتی که نگاه به آن سویش گناهی نابخشودنی‎ست: پرده‎ی فلسفه‎ی فروتنی. میوه‎ی ممنوعه‎ای که کنجکاوی انسان‎ها را به رنگی خاکستری بدل می‎کند. این میوه حسرت یک گاز زدن‎اش را به تصویری عارفانه بدل کرده: حسرتی که داشتن‎اش کیفر دارد ولی تصویرش متعالی‎ست.
گوشه‎ی اتاق از آن کسانی‎ست که بسیار سر به زیراند و فلسفه‎ی زندگی‎شان خشن. نگاه گناه نخستین انسان است.
هر آن اندازه که نبینید و نشنوید آسوده‎ترید. آرامش در کاسته شدن است. رد و انکار زندگی. خمیدگی سر به شکم نشانه‎ی فروتنی‎ست و گوز پشت‎اش نشانه‎ی افتخار. آرامش در طبیعت است چون چیزی به چشم نمی‎آید. به ستار‎گان نگاه کن که تکان نمی‎خورند.
خورشید که همیشه بی‎ادعا فروزان است. ماه که آرامش شب را فراهم می‎آورد. زمین که انسان را در خاک‎اش خواهد برد: یک وجب خاک. سیارکی به سوی زمین قد خم کرده است. رهایش بگذارید که هر چه خواهد شود. هر چیز نشانه‎ای‎ست برای رها بودن انسان. در مقیاس قاره‎ها و آسمان و کاه کشان‎ها تو رقمی نیستی که ادعایی بکنی. پس خاموش شو که کار دنیا چندان آسان نیست. همه‎ی چیزهایی که برای نگاه کردن و شنیدن لازم است رنگ خاکستری به خود می‎گیرند.
موسیقی به عوض حماسی بودن باید آرامش دهنده و سوزناک باشد. روان‎های بلند باید به شخصیت‎های خمیده و شکسته تغییر یابند. شکست خوردن در زندگی نشان این است که ای انسان، خود را آلوده نکن. بنشین لب جوی و گذر عمر ببین. انسان بی‎تحرک هیچ‎گاه شکست نمی‎خورد که مردم به ریش‎اش بخندند.
در چارچوب تنگ قراردادهای آرامش و رهایی همه چیز به سکون و رخوت می‎انجامد. هر حرکتی در برخورد با قوانین این هنرِ دشوار کم کم به سکون می‎رسد. هر آهنگ حماسی به سوز و غم بدل می‎شود. هر نگاه کنجکاوی بی‎رمق می‎افتد. مرد فروتن با جاه طلبی و افزون خواهی به مبارزه برمی‎خیزد. فساد باید برچیده شود حتا به قیمت جان باختن. هر بلندی و پستی با نیک رفتاری و خیرخواهی باید به یک‎نواختی برسد و انسان‎هایی فرمان‎بردار با صدایی ملایم پدید آید.
نگاه از این دشت به ستوه می‎آید و تنها بلندی خود را می‎بیند و صوفی می‎شود. هیچ بلندی او را تشنه نمی‎کند. نگاه‎های خسته هم چون شکست خوردگان به همراه عافیت جویی راحت طلبانه به کنج دیوار می‎خزد و هستی و طبیعت را به شعر خود زمزمه می‎کند که هیچ بود و عمری تلف کردیم، حقیقت زیر پای‎مان بود. نخورده سیر گشته و صاحب فضیلتی برتر.
خلیل غلامی
http://khalil-golami.blogfa.com/