یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

تکنیک جادوئی آسان‌گیری را جدی بگیرید


تکنیک جادوئی آسان‌گیری را جدی بگیرید
می‌خواستند استاد دانشمند را امتحان کنند. به او گفتند: ”یک را کنار دو جمع کنیم چه می‌شود!؟“ استاد با خود فکر کرد که این سئوال به ظاهر ساده حتماً باید جوابی سخت داشته باشد. به‌همین خاطر یک هفته مهلت خواست تا جواب سئوال را پیدا کند. او روزها و شب‌ها بیدار بود و دنبال جواب مناسبی می‌گشت. سرانجام بعد از یک هفته، هزار جواب برای این سئوال آورد. از جمله این‌که یک اگر کنار دو قرار بگیرد یا ۱۲ می‌شود یا ۲۱ و همین‌طور هزاران پاسخ پیچیده‌تر از آن. ولی استاد نتوانست جواب صحیح مسابقه را پیدا کند و در عوض یک کودک دبستانی جواب مسئله را داد و جایزه را برد! پاسخ سئوال خیلی ساده بود یک به‌علاوه دو می‌شود سه! به‌همین سادگی!
نکته را گرفتید! علم و دانش زیاد استاد، او را گول زده بود و باعث شده بود که او در پیچ و خم پیچیدگی‌ها سر در گم شود و از ارائه یک جواب ساده برای یک مسئله ساده عاجز شود.
شاید بگوئید این فقط یک داستان است و در واقعیت هر که دانشمندتر باشد پاسخ‌هایش کامل‌تر و دندان‌شکن‌تر است. ولی با همه احترامی که قرن حاضر برای دانشمندان قائل است، باید بگوئیم که متأسفانه دانش بیشتر، بسیاری مواقع باعث پیچیده‌سازی امور ساده و دور شدن انسان‌ها از جواب‌های ساده و مؤثر می‌شود.
چند هزار لیسانسه و فوق‌لیسانس سراغ دارید که با وجود گذراندن ده‌ها واحد آموزش زبان از یک مکالمه ساده عاجز هستند و در مقابل چند هزار دختر و پسر دبیرستانی را می‌شناسید که فقط با فیلم نگاه کردن و تقلید جملات به‌راحتی انگلیسی صحبت می‌کنند.
چند صد هزار مهندس تحصیل کرده می‌شناسید که وقتی در کارخانجات مقابل تکنسین‌های تجربی قرار می‌گیرند، به زور استفاده از کلمات سنگین و قلمبه و سلمبه ناتوانی خود را در تعمیر یک دستگاه ساده، پنهان می‌کنند و در مقابل چقدر تکنسین تجربی و عمدتاً فاقد سواد دانشگاهی را سراغ دارید که به مدد ساده‌نگری مشکلات، به‌راحتی از پس راه‌اندازی و تعمیر دستگاه‌ها برمی‌آیند؟
آلبرت انیشتین نابغه بزرگ، جمله زیبائی دارد با این مضمون که اگر کسی نتواند یک مسئله پیچیده را به زبان خیلی ساده برای خودش و دیگران توضیح دهد، آن مسئله را از اساس نفهمیده است.
آیا متوجه نکته پنهان در این جمله می‌شوید! مهم نیست موضوع مورد بررسی شما چقدر پیچیده باشد، اگر شما هنر ساده‌نمائی و ساده‌نگری و ساده‌سازی آن موضوع پیچیده را نداشته باشید، اصلاً نباید گام بعدی را در آموزش و به‌کارگیری آن موضوع بردارید چرا که شما در این نقطه با کسی که از آن موضوع هیچ نمی‌داند، فرقی ندارید.
در بسیاری از کلاس‌های معرفت، استادان بزرگ از شاگردان خود یک سئوال می‌پرسند و آن این است که به زبان ساده و حتی‌الامکان در یک جمله بگویند چیزی که از یک موضوع سخت می‌فهمند چیست. اگر آن‌ها توانستند بدون استفاده از کلمات مبهم و چندپهلو و با استفاده از کلمات عامیانه درک خود را بیان کنند استادان به سراغ موضوع دیگر می‌روند، در غیر این‌صورت شاگرد را وادار می‌کنند مجدداً روی همان موضوعات قبلی تأمل کند.
آن‌ها که فعالیت‌های ذهنی زیادی دارند، حال چه شاعر و نویسنده باشند و چه استاد دانشگاه و یا یک استاد کار صنعتی، به خاطر پرداختن مستمر به امور پیچیده ذهنی، به‌طور ناخودآگاه خود را از یک سلاح بسیار برنده و کارساز در زندگی یعنی ”ساده‌بینی و ساده‌نگری“ محروم می‌کنند و به‌همین خاطر در صحنه‌های ساده زندگی در مقایسه با یک فرد عاملی معمولی، همیشه شکست‌خورده و عاجز و ناتوان ظاهر می‌شوند. در حالی‌که یک فرد بی‌سواد و معمولی به‌راحتی با مشکلات زن و فرزندان خود کنار می‌آید و یک زندگی راحت و بی‌دغدغه فراهم می‌کند، یک ذهن‌گرای ماهر در حل معادلات پیچیده دنیا، از چند دقیقه مکالمه راحت و بی‌تنش با خانواده خود عاجز است و همه این مشکلات دلیلی جزء گرایش فرد ذهن‌گرا به پیچیده‌سازی بی‌جهت امور، ندارد.
یک روز مدیر یک شرکت مرا به دفتر خود دعوت کرد و از من خواست تا برای مشکلش راه حلی پیدا کنم. او گفت که میزان تلفات و اسقاطی‌ها در خط تولید او خیلی بالاست و تمام مهندسان و مدیران و معاونان او ضمن این‌که به‌کار خود واردند اما وقتی نوبت ارائه راه حل عملی می‌شود او را به سیستم‌های پیچیده و غیرقابل فهمی هدایت می‌کنند و فقط برای او هزینه زیاد می‌تراشند. او از من خواست تا گر راهی به‌نظرم می‌رسد برایش در یک جمله توضیح دهم. همین که او در یک جمله از من توضیح می‌خواست مرا به یاد اصل ساده‌سازی و ساده‌گوئی امور پیچیده انداخت و به‌همین خاطر از او خواستم تا در بخش‌های مختلف کارخانه نظر کارگران مسن و باسابقه اما کم‌سواد را به‌طور مستقیم و نه از روش پرسشنامه و آماری بپرسد. نکته جالب اینجا بود که او خودش این‌کار را به‌عهده گرفت و یک ماه بعد به من زنگ زد و نتیجه کار را در ده صفحه خلاصه کرد که بخش‌های اول این گزارش به این شرح است:
وقتی لازم نیست، فقط برای بیکار نبودن کارگران ماشین‌ها را روشن نکنیم و جنس اضافی تولید نکنیم. کارگران را زودتر مرخص کنیم و در عوض به محض گرفتن سفارش و روزهای مفید از آن‌ها بخواهیم بیشتر کار کنند.
خرابی‌ها را از آخر به اول تعقیب کنیم و ایستگاهی که خرابی خودش را نشان می‌دهد زیر ذره‌بین قرار دهیم.
بگذاریم بچه‌ها کار خودشان را انجام دهند و نگذاریم تحصیل‌کرده‌های بی‌تجربه بر سر کارگران داد بکشند و به آن‌ها فخر بفروشند. این مزاحمان مدرک‌دار با سرک کشیدن بی‌مورد و اظهارنظرهای فاضلانه کارگران را سردرگم می‌کنند و کارگران به‌همین خاطر لج می‌کنند و عمداً کار را خراب می‌کنند تا به شکلی از این قشر عزیزکرده مدیر انتقام بگیرند!
جالب این بود که دوست مدیر من با رفع این مشکلات ساده و پیش پا افتاده و بدون هزینه کردن‌های سنگین موفق شد به‌راحتی نرخ اتلاف خط تولید خود را به زیر عدد قابل انتظار کارخانه‌های مشابه برساند و از این مسیر با همان سرمایه قبلی به سود بیشتری دست یابد.
خوب دقت کنید! دوای درد مشکل به‌ظاهر پیچیده کارخانه به این بزرگی در دست چند کارگر ساده و کم‌سواد و عادی بود که فقط به یمن کم‌سوادی و گیج نکردن خود در لابه‌لای دانسته‌های غیرضروری، مشکل را همان‌طور که واقعاً بود دیده و بیان کرده بودند.
مشابه این قضیه برای یکی دیگر از دوستانم رخ داده بود. او دو جوان پشت کنکوری داشت که از نداشتن وقت و حجم بالای مطالبی که باید بخوانند ترسیده بودند. دوستم می‌گفتم این دو جوان روزها را به بطالت و تنبلی سپری می‌کنند و هر کاری می‌کنند به‌جزء درس خواندن و دلیل آن را هم زیاد بودن مطالب و کم بودن زمان می‌دانند.
به دعوت دوستم به منزل آن‌ها رفتم و در حضور دوستم ساعتی با این دو جوان صحبت کردم. از آن‌ها یک سئوال پرسیدم و خواستم با فکر و تأمل به من جواب دهند: ”سئوال من این بود که چگونه امکان دارد یک جوان در منطقه‌ای دورافتاده و بدون این‌که به معلمان خصوصی و آموزشگاه‌های پر زرق و برق دسترسی داشته باشد، در کنکور سراسری رتبه تک‌رقمی می‌گیرد و برعکس یک جوان ساکن پایتخت که هر ساعت ورزش را در یک کلاس تقویتی می‌گذراند نهایتاً با زحمت فراوان در یکی از رشته‌های ضعیف پذیرفته می‌شود!؟“
از آن‌ها خواستم که فقط در یک جمله و به زبان ساده برایم موضوع را توضیح دهند.
هر وقت دوستم یا مادر بچه‌ها و یا حتی خود بچه‌ها می‌خواستند با طول و تفصیل موضوع را پیچیده کنند، به میان حرفشان می‌پریدم و از آن‌ها می‌خواستم کوتاه‌ترین جمله ممکن را برای بیان ساده‌ترین دلیل استفاده کنند.
بعد از یک‌ساعت کلنجار رفتن سرانجام هر دو جوان متفق‌القول گفتند که اگر شخصی فقط کتاب‌های درسی معمولی را نه مثل یک دانش‌آموز بلکه مثل یک معلم که می‌خواهد درس را به دیگری به زبان ساده منتقل کند بخوانند، همه چیز حل می‌شود و دیگر نیازی به این همه دنگ و فنگ نیست!“
دوباره روی نتیجه این جلسه تأمل کنید: ”هر بخش از درس را طوری بخوانید که بتوانید به ساده‌ترین شکل ممکن آن را برای خودتان و بقیه توضیح دهید. از پیچاندن و مشکل‌نمائی و سخت کردن کار بپرهیزید که با این‌کار در همان گام اول خودتان را می‌ترسانید و ته دل خودتان را خالی می‌کنید و خودتان را از ادامه راه باز می‌دارید؟
خود شما چقدر کار عقب‌مانده سراغ دارید که انجام آن‌ها چند دقیقه بیشتر از وقت شما را نمی‌گیرد و با وجود این ماه‌هاست به‌صورت ناتمام مقابل چشمان شما و بقیه اعضاء خانواده قد علم کرده‌اند و همه را آزار می‌دهند!؟ تابلوئی که باید روی دیوار نصب شود و نصب آن هم چند دقیقه بیشتر طول نمی‌کشد ماه‌هاست که روی زمین دائم با پای این و آن برخورد می‌کند و یا شیر آبی که باید عوض شود با یک ساعت وقت گذاشتن این مشکل به‌راحتی قابل رفع است.
در همین رابطه ماجرای تعمیرکار معجزه‌گری که بدون داشتن اطلاعات الکترونیکی زیاد به‌راحتی و به سرعت از پس تعمیر بسیاری از لوازم الکترونیکی پیچیده برمی‌آمد شنیدنی است. ماجرا از این قرار بود که این تعمیرکار با وجود آن‌که اطلاعات کمی داشت، خیلی سریع‌تر و دقیق‌تر از مهندسان ورزیده مدارهای پیچیده تلویزیون و رادیو و موبایل را تعمیر می‌کرد. روزی از او پرسیدند که چگونه در همان نگاه اول عیب دستگاه‌های پیچیده را پیدا می‌کند و مستقیماً سراغ قطعه خراب می‌رود. او با سادگی هر چه تمام‌تر شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت خیلی ساده است! به کمک حواس پنجگانه‌ام! مداری که خراب است یا خیلی داغ است، یا ظاهری غیرعادی دارد یا بو می‌دهد و یا رنگش عوض شده است. من دستانم را روی مدار حرکت می‌دهم هرجا دیدم بیش از اندازه داغ است می‌فهمم آنجا مشکلی دارد. به‌همین راحتی!
راه سوم این است که: ”هیچ‌وقت از یاد نبرید که خالق هستی این دنیا را فقط برای دانشمندان و عاقلان خلق نکرده است و افراد عامی و عادی و معمولی هم این حق را دارند که از همین دنیای به‌ظاهر پیچیده به سهم خود و به روش خود حظ ببرند و بهره جویند. به‌همین خاطر برای بسیاری از مشکلات به‌ظاهر لاینحل و پیچیده خیلی وقت‌ها بد نیست به سراغ زندگی آدم‌های معمولی برویم و ببینیم آن‌ها چطور با این مشکل کنار آمده‌اند. از سادگی و راحتی و از همه مهم‌تر کارآئی و اثربخشی جواب‌های آن‌ها حتماً حیرت‌زده خواهیم شد.“
احمد حلت
منبع : مجله موفقیت


همچنین مشاهده کنید