جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

هرمنوتیک فلسفی و تعدد قرائت‏ها از دین‏


هرمنوتیک فلسفی و تعدد قرائت‏ها از دین‏
چكیده: هرمنوتیك، ابتدا دانش «فهمیدن متون» بود؛ ولی به‏تدریج به دانش «فهمیدن زندگی» و دانش «فهمیدن وجود» و «شالوده‏شكنی» مبدل شد. دو نظریه درباره «معنا» وجود دارد كه در یكی، هدف، رسیدن یا نزدیك شدن به معنای مراد مؤلف است و در دیگری، روی هم افتادن افق معنایی خواننده با افق معنایی مؤلف است. مسلمانان نیز باید بر مبنای یك هرمنوتیك فلسفی به قرائت متون دینی خود بپردازند؛ كاری كه هنوز انجام نگرفته است.
پس از آن‏كه كانت بحث‏های فلسفی را متوجه نفس «معرفت» كرد و «معرفت‏شناسی» به جای «وجودشناسی» كلاسیك از اهمیت بسیار بالایی برخوردار شد، برای عده‏ای این سؤال به صورت برجسته‏ای مطرح شد كه معرفت حاصل از بررسی متون، چگونه معرفتی است و «فهمیدن متون» چیست؟ آنچه در این بحث مورد سؤال واقع شد، نفس «فهمیدن»(۱) بود. در اوایل قرن نوزدهم، «شلایرماخر» فیلسوف دین و متأله مسیحی پروتستان، با استفاده از مباحث هرمنوتیكی پیشینیان خود، كوشش خود را متوجه پاسخ دادن به پرسش «فهمیدن چیست؟» كرد. این پرسش، یك پرسش فلسفی بود و معنای آن برای شلایر ماخر این بود كه مقدمات غیر تجربی فهمیدن یك متن چیست.
گرچه پرسش شلایرماخر متوجه فهمیدن متون بود، اما در روند مباحث فلسفی هرمنوتیك، موضوع «فهمیدن»، از «فهمیدن متون» تا «فهمیدن زندگی» و سپس تا «فهمیدن وجود» و «شالوده‏شكنی» تغییر معنا داده است.
پیش از پیدایش هرمنوتیك فلسفی در شاخه‏های گوناگون آن، اصول و قواعدی برای تفسیر و تأویل كتاب مقدس در میان متألهان مسیحی مغرب‏زمین وجود داشت كه بر اساس آن، شرح‏های گوناگون و متفاوتی از آیات كتاب مقدس ارائه شده بود. شكی در این نیست كه این شرح‏ها یا تفسیرهای گوناگون، بر اثر تعدد و تفاوت قواعد و روش‏های به كار گرفته‏شده در فهم و تفسیر متون دینی به وجود آمده بودند؛ اما این قواعد و روش‏ها اموری نبودند كه با بحث و استدلال به دست آمده باشند؛ بلكه اغلب آنها دستوری بودند و به عبارت دیگر، عالمان دین می‏گفتند متون دینی را چنان باید تفسیر كرد و دیگران هم می‏پذیرفتند.
هر گونه فهم و تفسیری، از یك دیدگاه و با یك پیش‏فرض یا پیش‏فهم صورت می‏گیرد و چون دیدگاه‏ها و پیش‏فرض‏ها و پیش‏فهم‏های انسان‏ها در مقام فهم متون متفاوتند، نظریات آنان درباره معنای متن متفاوت می‏شود و این تفاوت، اجتناب‏ناپذیر و غیر قابل رفع است.
بنابر نظریه اول درباره معنا، مطلب از این قرار است كه كسی كه می‏خواهد یك متن را بفهمد، برای معین كردن این‏كه مؤلف متن، كدام معنا از معانی موجود در ساختار زبان متن را منظور كرده و چگونه منظور كرده، متناسب با دیدگاه و پیش‏فرض خود یك فرضیه می‏دهد و سپس برای صحت آن فرضیه استدلال می‏كند. اشخاص متعدد، گرچه همه به دنبال تعیین معنای مورد نظر مؤلف هستند كه بنا بر فرض، یك معنای واحد معین در ساختار زبان می‏باشد، ولی هیچ كدام از آنها راهی مستقیم به آن معنا ندارد و نمی‏تواند جز از طریق فرضیه‏پردازی به آن نزدیك شود و چون فرضیه‏ها به دلیل تفاوت دیدگاه‏ها و پیش‏فرض‏ها متفاوتند، در نهایت، معنای معین‏شده از سوی هركدام از آنها با معنای معین‏شده از سوی دیگری متفاوت خواهد بود. در این میان، كسی كه دلایلش قوی‏تر باشد، نظرش مقبول‏تر خواهد افتاد. پس ماهیت فهم و تفسیر متن، گونه‏ای فرضیه‏پردازی همراه با استدلال است و هیچ‏كس وصول قطعی به معنا پیدا نمی‏كند.
بنابر نظریه دوم كه در آن معنا واقعیتی بیش از معنای مورد نظر مؤلف فرض می‏شود، چون از طرفی افق تاریخی انسان‏ها با یكدیگر متفاوت است، به این معنا كه هر شخص، از خود و جهان تجربه‏ای متفاوت با تجربه دیگران جهان دارد و از طرف دیگر، فهم متن با روی هم افتادن افق تاریخی فهمنده و افق تاریخی پدید آمدن متن صورت می‏گیرد - بنابراین معنای متن برای انسان‏ها متفاوت می‏شود. در عین حال، راه برای نقد این معناهای متفاوت باز است.
آنچه مسلمانان امروز فاقد آن هستند، هرمنوتیك فلسفی به منظور ارائه یك تفسیر و یا تأویل قابل قبول و عقلانی و قابل دفاع از كتاب و سنت است. همین فقدان و خلأ موجب شده است كه اجتهاد فقیهان مسلمان در ابواب گوناگون فقهی در عصر حاضر، بر نظریه هرمنوتیكی قابل قبول و قابل دفاع مبتنی نباشد. علم اصول، حتی در آن شكل تكامل‏یافته‏اش كه محصول كوشش‏های اصولیون متأخر شیعه می‏باشد، گرچه گونه‏ای كوشش هرمنوتیكی است، ولی خلأها و گسست‏های فلسفی بسیار عمده‏ای دارد كه تنها با توجه به مباحث مطرح در هرمنوتیك فلسفی می‏توان آنها را پر كرد.
نتیجه بحث این است كه شاید نتوان اختلاف مفسران و فقیهان و حتی اختلاف مشرب‏های كلامی، فلسفی و عرفانی در یهودیت، مسیحیت و اسلام را تفاوت قرائت‏ها از متون دینی نام‏گذاری كرد. تفاوت قرائت‏های یك متن در جایی معنا پیدا می‏كند كه قرائت، محقق شود و قرائت در صورتی محقق می‏شود كه یك نظریه فلسفی هرمنوتیكی برای تفسیر یا تأویل متن وجود داشته باشد و بر مبنای آن قرائت‏های متفاوت انجام شود.
امروزه تفسیر و تأویل متون دینی بدون توجه به مباحث هرمنوتیك فلسفی نمی‏تواند قابل قبول باشد. در گذشته، «معنا» عبارت از همان اشیا و ذوات خارجی و احكام و روابط آنها بود؛ اما مباحث هرمنوتیك فلسفی، بر تغییر معنای «معنا» و مطرح شدن چیزی به نام «متن» مبتنی است و این، فلسفه زبان و تاریخ و سمانتیك جدید است كه این مباحث را پیش آورده است.
امروزه هرمنوتیك فلسفی به معنای اعم، از اهمیت ویژه‏ای در میان متألهان یهود و مسیحیت برخوردار است. هرمنوتیك فلسفی به معنای اخص (هرمنوتیك گادامر) در نظر عده‏ای از متألهان مسیحی، نجات‏بخش الهیات مسیحی به شمار می‏آید؛ چون به اعتقاد آنها نظریه «تفسیر همدلانه» و «تفسیر شدن شنونده به وسیله متن» كه محصول آرای گادامر می‏باشد، رویكرد اگزیستانسیالیستی به كتاب مقدس را ممكن ساخته است. از باب مثال، بر اساس سه گونه قرائت از كتاب مقدس در میان متألهان مسیحی، سه نوع الهیات به وجود آمده است:
۱) الهیات تاریخی (پانن برگ)؛
۲) الهیات اگزیستانسیالیستی «بولتمان، تیلیخ و...»؛
۳) الهیات رهایی‏بخش.
دعوی امكان قرائت‏های كثیر از متون دینی، به معنای تجویز هرج و مرج در كار فهم و تفسیر دین و صحیح دانستن همه قرائت‏ها و تسلیم شدن به نسبیت باطل و دست شستن از استدلال نیست. در واقع، قرائت‏ها می‏توانند متعدد باشند؛ ولی برای دست یافتن به حقیقت، ما موظفیم هر قرائتی را نقد كنیم و نقطه‏های ضعف و قوت معانی و استدلال قرائت‏كننده را آشكار سازیم و میزان اعتبار قرائت او را مشخص نماییم.
این نظریه، پلورالیسم معرفت درون‏دینی را نتیجه می‏دهد. این پلورالیسم معرفت درون‏دینی، مثلاً در عالم مسیحیت، با توجه به نامطمئن بودن هر گونه معرفت در عصر مدرنیته، موجب رواج مسیحیت گشته؛ نه موجب ضعف آن. پلورالیسم معرفت درون‏دینی مسیحی این امكان را به وجود آورده كه جزم‏گرایی‏های مزاحم كنار گذاشته شود و راه انسان به سوی خداوند، متعدد و غیر قابل انحصار دیده شود.فلسفه هرمنوتیكی ذاتاً جدا از تعلق خاطر به سنت نیست. این فلسفه ذاتاً معطوف به سنت است و كسانی كه به سنت تعلق خاطر ندارند، سراغ هرمنوتیك نمی‏روند. هرمنوتیك اصلاً تئوری و تعلیمات تفسیر و تأویل سنت است. این كار معنایش این است كه ما با استفاده از هرمنوتیك فلسفی در جستجوی حقیقت موجود در كتاب‏های مقدس و تعلیمات پیامبران هستیم.
مخالفان پوزیتویست هرمنوتیك فلسفی، مخالفان سنت هم هستند. در جهان معاصر، دو گروه از اهل هرمنوتیك فلسفی - دینی انتقاد می‏كنند: یك گروه پوزیتویست‏ها هستند و گروه دیگر، معنویت‏گرایان منهای دین. این دو گروه می‏گویند دوران دین سپری شده و اهل هرمنوتیك فلسفی دینی هنوز دنبال متون دینی هستند. اهل فلسفه تاریخ نیز طرفداران هرمنوتیك دینی را از جمله قائلان به فلسفه انحطاط در تاریخ به شمار می‏آورند و می‏گویند: طرفداران این هرمنوتیك به این جهت به كتب و متون گذشته مراجعه می‏كنند كه معتقدند حقیقت در بطن این متون «گذشته» قرار دارد؛ نه در «حال» و نه در «آینده» و این اعتقاد مساوی است با قول به انحطاط معنوی فرهنگ در طول تاریخ و این‏كه «الفضل لمن سبق».
نظر اهل هرمنوتیك جدید دینی این است كه اصول و عقاید و احكام جزمی سنتی موجود در ادیان، ذاتاً تاریخی و زمانی‏اند و چون حجاب‏های ضخیمی در عصر حاضر چهره حقیقت دین را پوشانده‏اند. باید آنها را كنار زد تا بتوان آن حقیقت را بار دیگر لمس كرد و در نور و گرمای آن زندگی كرد. در واقع، آن حقیقت دائماً باید «بازیابی»، «بازخوانی» و «بازسازی» شود تا جاودانه بودن آن مخدوش نگردد.
قرائت رسمی از دین اسلام در ایران فعلی دچار بحران است. افرادی این بحران را به‏خوبی درك كرده‏اند و در صدد برآمده‏اند كه با استفاده از این مباحث و معارف جدید هرمنوتیكی، راهی برای بازیابی و بازخوانی و بازسازی حقیقت دینی موجود در اسلام بیابند تا هم حق «حقیقت» ادا شود و هم بحران چاره گردد.
در سیستم بازخوانی و بازسازی‏شده نیز سه ساحت «شریعت»، «طریقت» و «حقیقت» در دین اسلام باقی می‏ماند؛ اما در ساحت شریعت، تركیب و آرایش جدیدی به وجود می‏آید. حلال و حرام و امر و نهی خداوند باقی می‏ماند؛ اما در مصداق‏ها و گستره‏های آنها تفاوت‏هایی ایجاد می‏شود. در این‏جا می‏توانم به این مطلب اشاره كنم كه مثلاً در پرتو آن، بازخوانی و بازسازی حقوق بشر وارد فرهنگ مسلمانان می‏شود و با پشتوانه دینی مورد قبول قرار می‏گیرد و محور سازمان‏دهی اجتماعی و سیاسی مسلمانان واقع می‏شود. واضح است كه در این صورت، آرایش شریعت در آنچه به معاملات و سیاسات مربوط می‏شود، تغییر آشكاری پیدا می‏كند.
● اشاره‏
جناب آقای شبستری در گفت‏وگوی دو قسمتی خود و نیز در سخن‏رانی «سه قرائت از سنت در عصر مدرنیته» كه در ماهنامه آفتاب منتشر شد،(۲) به بحث هرمنوتیك و ارتباط آن با سنت و متون مقدس پرداخته است. در این گفت‏وگو به اصل مسأله «فهم» و معانی مختلف آن اشاره شده است كه در ضمن آن به مسلمانان جهت تكثر بخشیدن به قرائت‏های خود از متون دینی، رهنمودهایی داده شده است كه در میان آنها نكات قابل تأملی وجود دارد. در این‏جا به پاره‏ای از این نكات اشاره می‏شود:
۱) معنای گادامری فهم، كه ظاهراً مورد قبول جناب آقای شبستری نیز هست،(۳) مربوط به متون عادی بشری است كه رنگ تاریخ دارد. همچنان كه خود آقای شبستری نیز اذعان دارد،(۴) میان اسلام و مسیحیت تفاوت‏های زیادی وجود دارد. یكی از آن تفاوت‏ها مربوط به متون مقدس این دو دین است. كتاب‏های مقدس مسیحیان، همه نگاشته‏هایی بشری‏اند. هیچ ادعایی در این‏باره وجود ندارد كه كتاب مقدس مسیحیان را نازل شده از آسمان بداند؛ بلكه آن را نوشته‏های رسولان عیسی و تابعان آنها می‏دانند كه سال‏ها پس از عروج عیسی به آسمان از روایت‏های شفاهی تاریخ زندگانی عیسی و حواریون وی نوشته شده است. دلیل مقدس بودن آن نیز این ادعاست كه روح‏القدس از لابه‏لای كلمات این كتاب‏های تاریخی بر قلب مؤمنان تجلی می‏كند و بدین طریق، انكشاف الهی كه از آن به «وحی» تعبیر می‏كنند، رخ می‏دهد.
اما قرآن كریم كه خود معجزه جاویدان پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله وسلم است، كتابی فراتاریخی است و مستقیماً از آسمان نازل شده و حتی كلمات آن نیز از خداوند است؛ كتابی جاویدان و جهانی است كه به یك زمان و مكان محدود نمی‏شود و بدین لحاظ رنگ تاریخ نزولش را به خود نمی‏گیرد. اثبات فراتاریخی بودن قرآن كریم بر مبنای معجزه بودن آن صورت می‏پذیرد. تحدی قرآن امروز نیز زنده است و می‏گوید: هركس گمان می‏كند این كتاب از جانب بشر است، مانند یكی از سوره‏های آن را بیاورد.
با توجه به فراتاریخی بودن قرآن كریم نمی‏توان گفت كه فهم قرآن، یعنی پیوند زدن افق تاریخی فهمنده با افق تاریخی پدیدآورنده آن. چنین چیزی، اگر فی حد نفسه درست باشد، در مورد كتاب‏های تاریخی و بشری درست است؛ نه در مورد چیزی مثل قرآن.
۲) آقای شبستری معتقد است كه با پذیرش مدرنیته باید به بازخوانی سنت بپردازیم و فهمی از سنت به دست آوریم كه با مدرنیته سازگار باشد. برای نمونه می‏توان به ادعای ایشان در مورد حقوق بشر اشاره كرد. ایشان هم در این مقاله و هم در سایر نوشته‏هایشان(۵) می‏گویند كه مفهوم «حقوق بشر» مفهوم كاملاً جدیدی است كه در منابع دینی ما و دیگران وجود ندارد؛ بنابراین باید این مفهوم را به همین صورت كه هست، پذیرفت و سعی كرد قرائتی از دین را با آن منطبق نمود. به نظر نمی‏رسد با این كار بتوان به حقیقت دینی دست یافت. گرچه مدعای جناب شبستری این است كه در دور هرمنوتیكی میان متن و مفسر می‏توانیم به‏تدریج به حقیقت متن نیز نزدیك شویم؛ اما اولاً در این فرض، مدرنیته اصل و سنت فرع قرار داده شده و قطعاً مقتضیات مدرنیته بر سنت تحمیل می‏شود؛ ثانیاً در این روش هیچ تضمینی برای دست‏یابی به حقیقت نهفته در سنت وجود ندارد؛ زیرا هنگامی كه مبنای كار را پیش‏فهم‏های برگرفته از مدرنیته قرار دهیم، هیچ تفسیر و فهمی مغایر با مدرنیته امكان تحقق ندارد؛ بنابراین، خطاهای مدرنیته همواره به عنوان امر مفروض، خود را بر فهم تحمیل می‏كنند.
۳) آقای شبستری ادعای خود در ابتدای كتاب نقدی بر قرائت رسمی از دین را در این گفت‏وگو بازگفته‏اند: «دعوی امكان قرائت‏های كثیر از متون دینی، به معنای تجویز هرج و مرج در كار فهم و تفسیر دین و صحیح دانستن همه قرائت‏ها و... نیست». باید پرسید ایشان چه راهی برای پرهیز از قرائت خطا معرفی كرده‏اند؟ درست است كه در كار فهم، پیش‏فهم وجود دارد، اما چرا باید پیش‏فهم‏های مدرنیته را برگزید؟ آیا مدرنیته حامل اندیشه خطاناپذیری است؟ روشن است كه آقای شبستری نمی‏خواهند چنین ادعایی بكنند؛ اما گویا چاره‏ای جز تسلیم در برابر مدرنیته نمی‏یابند. به گمان ما می‏توان و باید خود مدرنیته را نقد كرد؛ سپس با تنقیح پیش‏فهم‏های فلسفی و كلامی خود، به قرائتی صحیح‏تر از دین دست یافت. این كاری است دشوار؛ اما شدنی.
متن گفت‏وگو با محمد مجتهد شبستری‏
(۱) verstehen
(۲) خلاصه آن را نیز در همین شماره بازتاب اندیشه آورده‏ایم.
(۳) رك.: خلاصه همین مقاله؛ شبستری، هرمنوتیك، كتاب و سنت، فصل «فرایند فهم متون»؛ همان، نقدی بر قرائت رسمی از دین، ص ۴۶.
(۴) رك. : «سه قرائت از سنت در عصر مدرنیته»، بازتاب اندیشه، همین شماره.
(۵) از جمله رك. : نقدی بر قرائت رسمی از دین، «حقوق بشر» (بخش سوم).
منبع : بلاغ