چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


تاثیر سیاست‌های جنگ طلبانه بوش بر بحران مالی جهان


تاثیر سیاست‌های جنگ طلبانه بوش بر بحران مالی جهان
ایالات متحده آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی در عرصه جهانی، دارای تولید ناخالص داخلی حدود ۸۶/۱۳ تریلیون دلاری می باشد که از این حیث به لحاظ سرانه تولید مقام دهم را در جهان دارا است. از جهت صادرات این کشور با ۱۰۲۴ میلیارد دلار صادرات جهانی، پس از آلمان، دومین کشور صادر کننده کالا به نقاط مختلف جهان شناخته می شود ( ارزش دلاری کل صادرات کالا در میان کشورهای جهان بالغ بر ۱۲ هزار میلیارد دلار برآورد می شود.) ایالات متحده به لحاظ واردات نیز از پیشگامان این عرصه شناخته می شود چرا که به لحاظ واردات ۸۶۹ میلیارد دلاری، مقام اول در میان کشورها از جهت واردات کالا به داخل شناخته می شود؛ این در حالی است که این اقتصاد توانا درحال حاضر با یکی از بزرگترین چالش های حیات خود تا به امروز مواجه شده است. بحران کنونی آمریکا از جهت ماهوی تفاوت عمده ای با بحران های پیشین دارد. چالش حال حاضر آمریکا، همانا بدهی ۱۰ هزار میلیارد دلاری این کشور در عرصه جهانی است که آمریکا از ۴۴ هزار میلیارد دلار بدهی خارجی جهانی از این حیث بدهکارترین کشور جهان به شمار می آید. این کشور همچنین پس از روسیه، دومین کشور به لحاظ تولید گاز و بعد از عربستان سعودی و روسیه، سومین تولید کننده نفت به شمار می رود.
فرضیه پردازان و کارشناسان بسیاری در آمریکا وجود دارند که معتقدند میان شکوفایی اقتصادی این کشور و جنگ های جهان ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی وجود دارد. با واکاوی جنگ های گذشته، این فرضیه به خوبی اثبات می شود، اما در سال های اخیر و با توجه به برخی از تغییرات، اقتصاد آمریکا در سایه جنگ با تروریسم ضربه سختی دید ودر بدترین شرایط به سر می برد.
کارشناسان معتقدند، تفاوت ماهوی میان جنگ با تروریسم با جنگ های پیشین، شعله ور شدن دامنه جنگ در مناطق نفت خیز، انحصاری کردن سرمایه گذاری در بخش های سودآوری چون صنایع نظامی، نقش سیاست رعب ووحشت بوش درفرار سرمایه ها از کشور، تبعات سیاست جهانی شدن و اقتصاد باز در کنار برخی عوامل دیگر از عوامل شکست اقتصادی آمریکا بوده است و با توجه به شرایط موجود در این کشور و بحران اقتصادی آن به سادگی قابل جبران نیست.
از زمان حوادث یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ ارتباط میان توسعه اقتصادی آمریکا با جنگ ها از هم گسست.
البته نه بدین سبب که پس از هجوم سال ۱۸۱۲ انگلیس به کاخ سفید، این اولین هجوم خارجی به آمریکا آن هم در داخل خاک این کشور بوده است و یا نه بدین سبب که زیان های مستقیم مالی آمریکا از سقوط برج های دو قلو بسیار هنگفت بوده است تا جایی که این زیان را ۱۰۰ میلیارد دلار برآورده کرده اند، بلکه این امر ناشی از عوامل متعددی است که در سایه برخی متغیرات مسیر اقتصاد و آمریکا را عوض کرده است تا عاملی که تا دیروز از مقدمات رشد اقتصاد آمریکا بوده برای ضربه وارد کردن به اقتصاد این کشور تبدیل شود.
از عواملی که بالاترین نقش را درایجاد وجدان مالی آمریکا داشته اند می توان به موارد زیراشاره نمود.
اول اینکه حادثه ۱۱ سپتامبر جایگاه و هیبت بین المللی آمریکا را به شدت مخدوش کرد و به همین سبب کاخ سفید به بهانه جنگ با تروریسم به واکنش زودهنگام دست زد.
اما تفاوت جنگ باتروریسم با جنگ های پیشین که آمریکا درگیر آن شده این بود که این جنگ برخلاف جنگ های گذشته بی حد و مرز بوده است و همین امر باعث شده است تا آمریکا متحمل زیان های مالی و جانی زیادی شود. مثلاً آمریکا در جنگ دوم خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ سی و شش میلیارد دلار هزینه کرد اما ۶۴ میلیارد دلاردریافت نمود تا سود خالص ۳۸ میلیارد دلاری را متوجه خود سازد، اما در جنگ با تروریسم اوضاع کاملاً دگرگون شد.
دوم اینکه ضرورت جنگ باتروریسم سبب شد تا آمریکا بودجه نظامی خود را تا سقف قابل ملاحظه ای افزایش دهد تا جایی که بودجه نظامی این کشور ۵۰ درصد بودجه نظامی تمامی کشورهای جهان است؛ این رقم به خوبی اقتصاد آمریکا را با بحران مواجه کرد ، زیرا این اقتصاد توان پاسخ گویی به این مبلغ را نداشت.
در شرایط عادی اگر هر کشوری سه درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف بودجه های نظامی کند اقتصاد آن آسیب می بیند در حالی که آمریکا بیش از سه درصد از بودجه خود را در بخش نظامی هزینه کرد و حال تاوان آن را می پردازد.
با آنکه از نظر درصد، بودجه نظامی امروز آمریکا بیش از سه درصد (۴ درصد) است و این مبلغ کمتر از بودجه نظامی آمریکا در زمان جنگ کره (۱۳ تا ۱۴ درصد بودجه کل) و حتی جنگ ویتنام (۷ تا ۸ درصد بودجه کل) است اما نگاهی به اقتصاد آن دوران آمریکا نشان می دهد این کشور در آن سال ها در ردیف کشورهای وام دهنده بود نه وام گیرنده. دولت بوش که قبل از ورود به جنگ هزینه آن را ۵۰ تا ۶۰ میلیارد دلار پیش بینی کرده بود، حال بیش از ۶۰۰ میلیارد دلار هزینه کرده است؛ ضمن آنکه جوزف استگلیتز، اقتصاددان آمریکایی و برنده جایزه نوبل پیش بینی می کند این مبلغ به سه تریلیون دلار هم خواهد رسید.
سوم اینکه جنگ های اخیر آمریکا در مناطقی حادث شد که نتیجه آن رشد سرسام آور قیمت نفت بوده است و با توجه به اتکای اقتصاد آمریکا به نفت، این امر سبب زیان های بی شماری به اقتصاد این کشور شده است.
قیمت نفت در سال ۲۰۰۳ (قبل از آغاز جنگ آمریکا با عراق) حدود ۲۵ دلار در هر بشکه بود و پیش بینی فراتر رفتن از این مبلغ نیز شعار بود، اما شعله ور شدن زبانه جنگ سبب شد این قیمت به بشکه ای۰ ۱۵ دلار نزدیک شود ادامه این روش باعث شد تا اقتصاد آمریکا زیان های مستقیم چند تریلیونی را در پیش روی خود ببیند.
چهارم اینکه، جهانی شدن و به پیش کشیده شدن تجارت آزاد و آزادی درانتقال دارایی سبب شد تا ثروتمندان آمریکایی به سرمایه گذاری در دیگر نقاط جهان که از دو مقوله نیروی کار ارزان و سود عالی بهره می بردند، تمایل نشان دهند.
این مسئله سبب شد تا آمریکا که نیمی از تولیدات صنعتی جهان را در اختیار داشت حال یک چهارم آن را در اختیار داشته باشد ، در مقابل خود به وارد کننده برخی از کالاهای صنعتی با ارزش ۲ تریلیون دلار تبدیل گردد که این مشکل باعث شد این کشور از وام های خارجی استفاده کند اما کمبود تراز تجاری آمریکا با گذشت هر روزاز عمر دولت بوش بیشتر خود را نشان می دهد.
پنجم اینکه تبلیغات منفی درباره خطر تروریسم که بیشتر با هدف جلب اعتماد منتقدان سیاست جنگ افروزانه بوش پیگیری شد؛ در بخش سرمایه گذاری داخلی تاثیر منفی گذاشت ، زیرا برخی از سرمایه گذاران کلان با جدی گرفتن این تهدیدات آمریکا را جای مناسبی برای سرمایه گذاری نمی دانند.
حقیقت امر این است که دولت جورج بوش در مورد فواید و همین طور هزینه های جنگ اشتباهات بی شمار و بزرگی انجام داده است؛ بوش و مشاورانش پیش بینی یک درگیری کوتاه مدت، سریع و کم هزینه را داشتند اما در عوض جنگی را شاهد هستیم که هیچ کس نمی توانست تصور هزینه گزاف آن را بکند.
هزینه عملیات نظامی مستقیم و نه حتی هزینه های بلند مدت مانند نگهداری و مواظبت از مجروحان پیشین، از هزینه جنگ ۱۲ ساله ویتنام بیشتر است؛ به علاوه، در بهترین حالت و با بهترین سناریوها، این هزینه ها دو برابر جنگ اول جهانی است.
در جنگ جهانی دوم هزینه هر سرباز کمتر از ۱۰۰ هزار دلار (به دلار سال) ۲۰۰۷ بود، این در حالی است که جنگ عراق بیش از ۴۰۰ هزار دلار برای هرسرباز هزینه دارد؛ چنانچه تواریس شارپ از پژوهشگران مرکز پژوهش مرکز کنترل و عدم تکثیر سلاح های کشتار جمعی گفت: در مقایسه با جنگ جهانی دوم و در شرایط موجود ۱/۴۳ میلیون نفر سرباز به طور فعال درخدمت هستند و تنها حدود یک میلیون نیروی گارد ملی و نیروی ذخیره برای شرایط اضطراری وجود دارند.
هزینه های عملیاتی جنگ برای سال ۲۰۰۸ و آنچه آن را هزینه های جاری می نامند فقط برای عراق بیش از ۵/۱۲ میلیارد دلار در ماه (در سال ۲۰۰۳ این مبلغ ۴/۴ میلیارد دلار بود) و در مجموع همراه با جنگ افغانستان ۱۶ میلیارد دلار برآورد می شود. این مبلغ برابر با بودجه سالانه سازمان ملل و یامجموع بودجه ۳۷ ایالت از ۵۰ ایالت آمریکا است.
درهمین حال واشنگتن پست اعلام کرد که این سازمان بودجه محرمانه ای را برای تغییر افکار عمومی عراق به سود ایالات متحده اختصاص داده است.
پنتاگون ۳۰۰ میلیون دلار را طی ۳ سال آینده به پیمانکاران آمریکایی خواهد داد تا از طریق اجرای برنامه های تفریحی، مکان های عمومی و تبلیغ در رسانه های عراق و ... بتوانند بر افکار عمومی عراق به سود آمریکا تاثیر گذار باشند.
براساس آمار و اسناد تاکنون صدها میلیون دلار در طرح های مشابه در عراق هزینه شده است. به گفته یکی از افسران آمریکایی ، عملیات روانی ارتش آمریکا از سال ۲۰۰۳ و همزمان با سقوط رژیم صدام آغاز شد.
از مهم ترین اقدامات پیمانکاران آمریکایی در طرح عملیات روانی درعراق، راه اندازی پایگاه های اینترنتی، برگزاری کنفرانس های مطبوعاتی، انتشار مقالات در مطبوعات عراق، آمریکا و سایر نشریات بین المللی خواهد بود، ایجاد ایستگاه رادیویی، انتشار ماهانه ۳۰۰ مقاله و گزارش با موضوعات اقتصادی، تفریحی و ... از دیگر اقدامات مدنظر پیمانکاران آمریکایی در مرحله عملیات اطلاعاتی- رسانه ای در عراق خواهد بود.
اما در همین حال و در حالی که آمریکا متاثر از جنگ در عراق و افغانستان با بزرگترین چالش سال های اخیر دست به گریبان است و در حالی که آمریکا در عراق با چالش های عدیده ای همچون امضای توافقنامه امنیتی و همچنین بازسازی این کشور پس از جنگ و ... دست و پنجه نرم می کند، موسسه علوم امنیت بین المللی آمریکا در گزارشی با ارایه شواهد و نشانه هایی اعلام نمود که آمریکا مانند اتحادیه جماهیر شوروی در افغانستان شکست خواهد خورد. موسسه علوم امنیت بین المللی آمریکا در گزارشی ۱۱۳ صفحه ای تاکید کرد شکست آمریکا درافغانستان قطعی است.
«آنتونی کوردزمن» عضو مرکز علوم امنیت بین المللی در این گزارش معتقد است اوضاع در افغانستان در ۵ سال گذشته بسیار پرتنش بوده است و این وضع امروز وارد مرحله بحرانی شده است. رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا و مایکل مولن رئیس ستاد مشترک آمریکا اذعان کرده اند که عناصر طالبان بار دیگر مناطق بسیاری از افغانستان را در اختیار گرفته اند.
دامنه بحران های ناتمام جنگ باتروریسم آمریکا که به بهانه آن به عراق و افغانستان تجاوز کرده است گویی تمامی ندارد چرا که در روزهای اخیر این چالش اختاپوسوار به پاکستان نیز سر کشیده است ومی رود تا آمریکا را تا آستانه بحران جدیدی در جبهه نو مواجهه سازد.
در واقع حملات موشکی و تجاوزات هوایی اخیر آمریکا به مناطق مرزی پاکستان با افغانستان سرپوش و توجیهی برناکارآمدی سیاست ها و راهکارهای دولتمردان و فرماندهان آمریکاست نه بازی فرار به جلو که مدت هاست رنگ باخته و ناکارآمد می نماید.
اما در حالی که این روزها مردم ایالت های مختلف آمریکا متاثر از بحران مالی، خواهان عقب نشینی ارتش کشورشان از عراق هستند و دولت عراق نیز بر خروج نیروهای آمریکایی تا پایان سال ۲۰۱۱ اصرار می ورزد، رابرت گیتس از رئیس جمهور آینده آمریکا خواست برای تصمیم گیری درباره رویکرد آمریکا در عراق محتاط و انعطاف پذیر باشد و پیش از اتخاذ هر تصمیمی در این زمینه توصیه ها و پیشنهادات فرماندهان نظامی آمریکایی مستقر در عراق رامدنظر قرار دهد.
رابرت گیتس تصریح کرد: باراک اوباماوجان مک کین نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریکا باید تصمیم اخیر جورج بوش رئیس جمهور آمریکا برای خارج کردن حدود هشت هزار نیروی نظامی از عراق پیش از ماه فوریه را درک کنند.در همین حال با گسترش هر چه بیشتر ابعاد وجدان مالی- اقتصادی آمریکا، مردم این کشور که از فشار فزآینده این وجدان به ستوه آمده اند، دست به تظاهرات و اعتراض در نقاط مختلف جهان زدند. در هفته گذشته مردم در ۲۲۰ نقطه از ۳۰ ایالت آمریکا از جمله در نیویورک (معروف به پایتخت اقتصادی ایالات متحده) دست به تجمع و راهپیمایی زدند. در نیویورک صدها نفر از اعضای اتحادیه های کارگری و صاحبان مشاغل ازاصناف گوناگون همچون معلمان، مکانیک ها وکارگران ساختمانی با پلاکاردهایی که حاوی شعارهایی علیه دولت بود در خیابان وال استریت راهپیمایی کردند. تظاهر کنندگان در فریاد هایی که سر می دادند، دولت را به پرداخت پول بیشتر در زمینه آموزش، بهداشت و خرید خانه فرا خواندند.
● پیش بینی آینده اقتصاد آمریکا و تبعات جهانی آن
عمده شاخص های اقتصادی در آمریکا نشان می دهد که وضعیت این کشور روبه وخامت است. آمارهای بیکاری در ماه های اخیر از افزایش شمار بیکاران در این کشور حکایت می کند به طوری که این بیکاری در ۵ سال گذشته بی سابقه است. براساس گزارش وزارت کار، نرخ بیکاری از ۸/۴ درصد به ۱/۵ درصد رسیده که واضح ترین علامت فشار به اقتصاد آمریکاست.
گزارش صندوق بین المللی پول درباره چشم انداز اقتصاد جهانی که انتشار یافته است دربرگیرنده پیش بینی هاست. بدبینانه تر از آنچه تاکنون از سوی نهادهای رسمی کارشناسی و شمار زیادی از اقتصاددانان انجام گرفته است. صندوق بین المللی پول که معمولاً در ارایه پیش بینی های خود خیلی احتیاط به خرج می دهد، رشد اقتصادی آمریکا در سال جاری میلادی را تنها نیم درصد و در سال آینده شش دهم درصد پیش بینی می کند.
درباره میانگین رشد اقتصادی جهان درسال ۲۰۰۸ نیز همان نهاد پیش بینی قبلی خود را که ۱/۴ درصد بود به ۷/۳ درصد کاهش داده است.
درجه سرایت بحران اقتصادی آمریکا به سایر نقاط جهان همچنان یکی از مهم ترین مسایل مورد بحث در محافل کارشناسی و اقتصادی بین المللی است.
دومینیک استراوس کلن، رئیس صندوق بین المللی پول پیش بینی می کند که هیچ کشوری از پیامدهای بحران ملی اخیر در امان نخواهد بود. به گفته وی، چین و هند نیز با فاصله زمانی از تکان های موجود تاثیر خواهند پذیرفت. هر چند نرخ رشدشان همچنان بالا خواهد ماند. به عقیده کارشناسان هر اقتصادی که بیشتر در اقتصاد جهانی فرو رفته باشد از بحران اقتصادی آمریکا تاثیر بیشتری خواهد پذیرفت.
● راهکارهای حل بحران مالی آمریکا و جهان
جورج بوش رئیس جمهور آمریکا جهت حل بحران اخیر مالی در این کشور اعلام داشته که دولتش با ارائه کمکی ۷۰۰ میلیارد دلاری به وال استریت درصدد رفع این بحران برخواهد آمد. بوش در حالی که بسیاری از کارشناسان و منتقدین سیاست های وی جنگ های طولانی او در عراق و افغانستان را علت اصلی بحران مالی آمریکا و جهان می دانند با اشاره به عراق، افغانستان، لبنان و گرجستان از جامعه بین الملل خواست از آنچه وی آن را در دموکراسی نوپا خواند از وی حمایت کنند.
فریاد استمداد جورج بوش از همپیمانان و همتایان اروپایی و غیر اروپایی اش خیلی دیر سر داده شده است و به نظر می رسد نوش دارویی پس از مرگ سهراب باشد، فریادی که منادی آن با توجه به پایان یافتن دوران ریاست جمهوری یک جانبه اش و به علت نخوت و غرور بی جایش فریادرسی برای آن نمی توان متصور بود.
مازیار احمدی مقدم
منبع : روزنامه جوان