چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

کودتای نظامی ، کودتای مخملی و «موج سوم»


کودتای نظامی ، کودتای مخملی و «موج سوم»
بی گمان نهضت ملی به رهبری دكتر محمد مصدق در تاریخ معاصر ایران یكی از برجسته ترین مظاهر جنبش های مردمی برای مبارزه با سلطه استعمار و استقرار مردم سالاری و تقویت جامعه مدنی شناخته شده است. تاریخدان، فخرالدین عظیمی می نویسد: «شاید با اطمینان بتوان گفت مصدق از هر نخست وزیر دیگری در تاریخ مشروطیت ایران اقتدار و چه بسا قدرت بیشتری داشت. بی گمان اقتدار اخلاقی او از هر نخست وزیر دیگری بیشتر بود.» داستان سرنگونی دموكراسی برای ایرانیان از اهمیت خاصی برخوردار است، سرگذشت نافرجام آن مایه تاسف و تحقق آن آرزوی هر فرد ایرانی است. از این جهت تحقیقات بعضی متفكرین متعهد، چیزی بیش از صرفا بازسازی و روایت یك كودتا در نیم قرن پیش است. دكتر انورخامه ای، دكتر رضا رئیس طوسی و دكتر یرواند آبراهامیان از جمله محققینی بوده اند كه برای تحلیل عمیق از اتفاقات كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به بررسی مدارك و اسناد دست اول در آرشیوهای تاریخی انگلستان پرداخته اند. مجله «چشم انداز ایران» با یكایك این افراد مصاحبه هایی در این باره منتشر ساخته است. روایت تاریخ كودتا از نقل دونالد ویلبر و مارك گازیوروسكی از زاویه تاریخ نگاری آمریكا صورت گرفته است.
چرا كه مقدار زیادی از تحقیقات گازیوروسكی براساس مصاحبه با هفت مامور اطلاعاتی سازمان سیا بوده است. بنا به گفتمان مكتب «فرااستعمار»۱، تاریخ نگاری در خلٲ صورت نگرفته، بلكه سلطه روایت خود را از تحولات تاریخی ارائه می دهد. پدیده انقلاب طبیعتا در لحظه اول خواست های رهایی بخش را در ابعاد بسیاری به ناچار آزاد می سازد. ولی باز به طور طبیعی یك «قدرت مركزی» برای ثبات جامعه و استقرار و استحكام خویش، بسیاری از انرژی های رهاشده ترمز زده و تلاش بر مهار آنها دارد. «قدرت» جدید آرمان را گزینشی تعریف و تعیین می كند. در سیر این تحولات، روایت های تاریخی كودتا در كلیت فرهنگ اقتدارستیز مطرح می شود. پس یكی از اهداف جنبش مدنی در جامعه آن است كه تاریخ نگاری دموكراسی و سرنگونی دموكراسی را از انحصار «قدرت» خارج سازد.
در دهه های ۱۹۵۰ ، ۱۹۶۰و ۱۹۷۰ آرمان های دموكراسی خواهی جامعه مدنی در كشورهایی چون ایران، گواتمالا، اندونزی، برزیل، كنگو، یونان و شیلی با اهداف سلطه گری و منافع آمریكا مغایرت داشت. با متوسل شدن به كودتاهای نظامی، آمریكا ناچارا به متلاشی و عقیم كردن جامعه مدنی در این كشورها می پرداخت. در مرحله كنونی و بعد از جنگ سرد، و مطرح شدن اهمیت نقش عرصه عمومی و نهادهای جامعه مدنی در كشورها، سیاستمداران نومحافظه كار آمریكا شعار «دموكراسی خواهی» را علم كرده و خود را بانی آن معرفی می كنند.
یرواند آبراهامیان در مقاله ای نوشت، دقیقا همین نومحافظه كارانی كه امروز خود را حامیان دموكراسی در دنیا معرفی می كنند، بیست سال پیش به عنوان مقامات سیاسی در دولت رونالد ریگان، مشغول تارومار كردن دموكرات ها در كشورهای جهان سوم و آمریكای لاتین بودند. همین عوامل نومحافظه كار بانی تشكیلاتی بودند كه آزادیخواهان، خبرنگاران، فعالین سندیكاهای كارگری و دانشجویی را با ترور و شكنجه از بین می بردند. تشكیلات جوخه های مرگ كه انسان ها را می ربودند در گواتمالا، السالوادور، كونترا، آرژانتین و شیلی با این مقامات امنیتی و نومحافظه كار آمریكا بی ارتباط نبودند. همین افراد امروز خود را مدافع دموكراسی معرفی می كنند. همان طور كه در بالا اشاره شد، در این مقطع تاریخی، استراتژیست های نومحافظه كار برآنند كه حركت های دموكراسی خواهی را در كشورهای مختلف مصادره كرده و آنها را در راستای منافع آمریكا شكل دهند. در دهه ۱۹۸۰ در دوران دولت ریگان سازمان های به اصطلاح غیرانتفاعی در آمریكا تشكیل شد كه این برنامه ها و پروژه ها را دنبال كنند.
آقای ناصر زرافشان چند ماه پیش این نكته را بیان كرد كه یك عده فعالین ناشی این تبلیغات را درونی كرده اند كه آمریكا واقعا خواستار مردم سالاری در خاورمیانه است. در مقاله «دموكراسی امپریالیستی: نقد سخنان بوش پیرامون دموكراسی در خاورمیانه» در روزنامه شرق، من به جزئیات این مسئله پرداختم. این فرآیند در ادبیات سیاسی به كودتای مخملی یا انقلاب نارنجی شناخته شده است. در فضای سیاسی جوامع مختلف، نیروهای دموكراتیك اصیلی هستند كه دل به خارج ندوخته اند و درك صحیح از اهداف بلندمدت آمریكا در منطقه و روند امپریالیسم دارند. این قشر دموكرات ها را «موج سوم» می توانیم خطاب كنیم.
این نیروهای متعهد به خاطر تجربیات و سوابق طولانی مبارزه و بافت بومی شان، شناخت دقیق تری از شرایط بین المللی و بومی به دست آورده اند. در مورد ایران، جنبش های دموكراتیكی كه میراث شان به دوران نهضت ملی دكتر مصدق برمی گردد، همچون جبهه ملی، جنبش مسلمانان مبارز، جاما و نهضت آزادی در این حركت «موج سوم» قرار می گیرند، زیرا این سازمان های اصیل حامی مردم سالاری بومی، و در عین حال مقاومت علیه تبلیغات آمریكا هستند. به خاطر شرایط خاص جامعه و منطقه، سازمان های تحقیقاتی سیاسی آمریكا موفق به مهار كردن و تصاحب موج حركت های دموكراتیك در كشور شوروی در زمان یلتسین و همچنین در چند كشور اروپای شرقی شدند. ولی در مورد خاورمیانه این امر صادق نیست.
نیروهای مردمی «موج سوم» در انتخابات كاملا آزاد در فلسطین، لبنان و عراق اجازه صحنه سازی به استراتژیست های نومحافظه كار نداده اند. به عبارت دیگر، همین امروز در تمام كشورهای عربی و خاورمیانه اگر احزاب آزاد، مطبوعات آزاد و انتخابات آزاد صورت گیرد، كاملا به ضرر آمریكا بوده و هیچ پروژه مخملی موفق نخواهد شد. این معضلی است برای تیم بوش كه از طرفی شعار توخالی دموكراسی داده و در عین حال از نتایج جدی پروسه دموكراسی در منطقه در هراس است. قاعدتا از نظر ماهیت سیاسی و جامعه شناسی، یك جامعه بعد از تجربه انقلاب با شرایط جامعه قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست.
توطئه و حركت مخملی، یا به طور كل عوامل بیرونی برای جامعه ایران اكنون تهدید عمده ای به نظر نمی رسد، بلكه چالش های روبه رو بیشتر از نوع درونی درون جامعه هستند. به هرحال در جامعه ما مردم خواسته هایی دارند، یا از نوع دموكراتیك افزایش مشاركت مردم و یا از نوع اقتصادی و امرار معاش. اگر هم مشكلاتی موجود باشند، چه از نوع مدیریتی، و چه از نوع فرهنگی، نباید همه مشكلات جامعه را به خارج نسبت داد. از این رو، به صلاح دینامیسم و پویایی اجتماعی ما نیست كه در مورد خطر مقوله مخملی اغراق ورزیده و نقش آن را بزرگ تر از آنی كه هست جلوه دهیم. این طور نیست كه همه خواسته های عینی و ابژكتیو مردم و قشر سیاسی جامعه همه به كل همان هایی است كه آمریكا خواستارش است.اولین خواست نهضت ملی ایران در اواسط قرن گذشته، ایجاد عدالتخانه بود.
یعنی ایجاد سازمان و قوه ای جدا و مستقل كه مرجع شكایت و دادخواهی مردم باشد. در زمان استبداد رضاشاه استقلال قضاوت از بین رفت و دادگستری دست نشانده حاكمیت استبداد شد. ولی در دولت مصدق، دادگستری و قضاوت استقلال واقعی خود را بازیافتند و دادگستری به خاطر اعتقاد شخص مصدق به استقلال مقام واقعی خود را كسب كرد. حكومت كشور از نظر سیاسی اجتماعی می تواند یك الگو و مدل باشد، ولی این به خودی خود كافی نیست. بلكه بدنه خود جامعه باید از نقطه نظر مدنی و «فرهنگ دموكراتیك» تقویت و پویا شود.
با شهروندان غیردموكراتیك، جامعه مردم سالار صورت نمی گیرد.مردم سالاری و دموكراسی بیش از شمارش دقیق برگ رای در صندوق ها است. «فرهنگ دموكراسی» نیازمند تساهل و تسامح شهروندان، رعایت حق دیگری، رعایت نوبت دیگری در فضاهای عمومی و فضاهای شهری است. فرانسیس فوكویاما كه معروف به تئوری مضحك «پایان تاریخ» است، مقوله های دیگری هم در نوشته های خود تشریح كرده است. وی می نویسد كه یكی از خصوصیت های جامعه دموكراتیك، وجود «اعتماد اجتماعی» بین شهروندان است. به این مضمون كه شهروندان به یكدیگر و به سلامت نهادها و سیستم جامعه باور دارند. فرد نسبت به ابزار عمومی در شهر احساس تعلق می كند و نه خصومت.
دموكراسی یك چارچوب كلی است كه بدنه هرم جامعه را نیز شامل می شود. قطعا فقط نوك هرم جامعه پاسخگو نیست، بلكه بدنه جامعه نیز به صورتی پاسخگو بوده و مسئولیت پذیر است. وقتی دید شهروند همیشه به نوك هرم قدرت خیره شده است، ولی نگاهش به بدنه جامعه نیست فرصت آن را نمی یابد كه خود را ارزیابی كند. تا وقتی كه «قدرت» به حد مناسبی پاسخگو به عموم نباشد، شهروند همه ناكامی های خود را به خارج از وجود خود معطوف كرده و انتقال می دهد. در این صورت نبود اخلاق دموكراتیك شهروندان توجه لازم را به خود جلب نمی كند، و شهروند از خصوصیت كمبود اخلاق دموكراتیك در خود غافل می ماند. رفتار دموكراتیك مثل هر اخلاق اجتماعی قابل تمرین و نیازمند مشق است كه قابل تحصیل است. در عین حال دگرگونی ذهنیت جامعه نیازمند سازوكارهای معینی است.
پس سازمان های مستقل مدنی مانند سازمان دفاع از حقوق بشر شیرین عبادی باید مورد تشویق و حمایت قرار گیرند، زیرا انجمن های مدنی مایه پویایی و شادابی جامعه مدنی هستند.این اواخر ضمیر جامعه به این فرآیند آگاه شده و بعضی مطبوعات و نویسندگان به آن پرداخته اند. هدف نهضت ملی در زمان ملی شدن نفت، حاكمیت مردم بر سرنوشت خویش، تحقق جامعه مدنی و استقرار نظام مردمی به جای نظام دیكتاتوری استعماری بود و كودتای نظامی ۲۸ مرداد در نهایت آن را شكست نداد. دكتر مصدق علت اصلی ملی شدن نفت را به دست آوردن استقلال و آزادی كه هر دو تجلی حاكمیت ملت ایران است، می دانست. به گفته آقای محمد بسته نگار دكتر مصدق هیچ گاه به خاطر مصلحت و یا علل دیگر یكی از این ابعاد را فدای دیگری نمی كرد. او به خاطر آزادی، استقلال را فدا نمی كرد و به خاطر استقلال نیز آزادی های اساسی جامعه را از بین نمی برد.
فرید مرجایی
پی نوشت:
۱-Post-colonial discourse
منبع : روزنامه شرق