شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

سه درس ایران به غرب


سه درس ایران به غرب
بیست و هشت سال قبل، در آخرین روز شهریور ماه سال ۱۳۵۹، دشمن بعثی با حمایت قدرتهای شرق و غرب جنگ نابرابری را علیه ایران اسلامی آغاز نمود. فارغ از آنکه چگونه توانستیم با ۸ سال مقاومت حسرت اشغال یک وجب از خاک مقدس کشورمان را بر دل دشمنان نظام بگذاریم،سعی داریم تاثیرپذیری “سیاست امروز “از “جنگ دیروز” را مورد واکاوی قرار دهیم.به راستی در زمان وقوع جنگ تحمیلی آرایش سیاسی و ژئوپلیتیکی جهان چگونه بود؟در آن زمان توافق شرق و غرب جهت ایزوله نمودن نظام نوپای ایران چگونه مصداق پیدا کرده بود؟آیا اساس غرب و شرق به دنبال “مهار ایران “بودند یا تجزیه آن؟در دوران جنگ قومیت گرایی چگونه امنیت جمعی منطقه را تحت تاثیر قرار داد؟
زندگی مشترک”کمونیسم محلی”و”کاپیتالیسم افسار گسیخته”زیر یک سقف ،خصوصا متعاقب وقوع بحران موشکی کوبا در قرن بیستم به هیچ عنوان امکانپذیر نبود.اما وقوع انقلاب اسلامی ایران این ناممکن را ممکن ساخت.وقوع انقلابی منحصر به فرد که در آن نه دین افیون توده ها بود و نه اقتصاد بازار در خدمت تولید تسلیحات جمعی به کار گرفته می شد به شدت خواب “رفیقهای روسی”و”کاپیتالیستهای آمریکایی”را آشفته ساخت.از سوی دیگر،مفهوم قدرت نیز در سال ۱۹۷۹ نوعی کژتابی آکادمیک و تئوری داشت.بر این اساس “موارد استفاده از قدرت”مورد مناقشه نظریه پردازان جامعه شناسی سیاسی بود. جنگ ایده آلیستها و رئالیستها بر سر نحوه تفسیر مناسبات زیرساختی جهان در ماورای جنگ تحمیلی ۸ ساله به خوبی قابل مشاهده بود.حال تصور کنید در چنین فضای مسموم و ابهام گونه ای “پان عربیسم”نیز رشد قارچی خود را آغاز نماید.
ملک حسین و ملک فهد که تا قبل از وقوع جنگ تحمیلی سودای حذف صدام حسین جهت رسیدن به مقام ژاندارم منطقه را در سر می پروراندن،به ناگهان با دیکتاتور عراق عقد اخوت بسته و در راستای دفاع از “حیثیت عربی”! وارد میدان نبرد با ایران شدند.رزمندگان اسلام در چنین فضایی به دفاع از سرزمین و آرمانهای متعالی خود پرداختند. امضای قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل متحد توسط جمهوری اسلامی ایران ،بر خلاف تصور غلط رایج در میان روشنفکران نسل اول و دوم انقلاب نقطه پایان جنگ تحمیلی نبود،بلکه نقطه گذار ایران از نبرد نظامی به نبرد دیپلماتیک با نظام سلطه بود.اگر این گذار را به شکست نور در علم فیزیک تشبیه نماییم،امضای قطعنامه ۵۹۸ “خط شکست” محسوب می شود.مسلم است که قواعد بازی در هرمحیطی به اقتضای شرایط آن تغییر می کند ونمی توان با یک سرعت و تاکتیک یکسان در دو محیط متفاوت ظاهر شد.هرچند که آرمانها و استراتژیها در هر دو محیط ثابت است.ما پس از امضای قطعنامه وارد فاز نبرد دیپلماتیک با دشمنان خود شدیم.ما در این عرصه دستاوردهایی به دست آوردیم که مکمل و شکل دهنده دستاوردهای نظامی ما در جنگ تحمیلی بود.به عبارت دیگر،ما در نبرد نظامی با دشمن متجاوز توانستیم استقلال،عزت و کرامت خود را حفظ نماییم و در عرصه نبرد دیپلماتیک توانستیم جغرافیای سیاسی منطقه و حتی جهان را به ضرر قدرتهای بزرگ تغییر دهیم.گویا تهران نقطه پرگار تحولات منطقه و جهان بود .نقطه این پرگار ثابت و اندازه دوایر ترسیم شده حول آن متغیر بود.پس از امضای قطعنامه تحولات زیادی در نظام بین الملل رخ داد .
حمله صدام حسین به کویت و اشغال این کشور که سبب بروز جنگ خلیج فارس و مداخله گرایی بوش پدر،رئیس جمهور وقت ایالات متحده علیه صدام شد به خودی خود سبب اثبات توسعه طلبی ذاتی رئیس جمهور وقت عراق شد.سقوط اتحاد جماهیر شوروی و وقوع شکستهای پی در پی مذاکرات صلح اسرائیل پس از انعقاد پیمان ننگین کمپ دیوید جملگی سبب تقویت موقعیت ژئواستراتژیک ایران در خاورمیانه شد.ظهور همزمان ضعف دشمنان و توانمندی ایران سبب شد تا تهران به اصلی ترین هادی مناسبات خاورمیانه تبدیل شود.این روند با گذشت زمان شدت گرفته و در حال حاضر به نقطه اوج خود رسیده است. ماحصل آنچه ذکر شد را می‌توان در قالب سه درس مهم ایران به غرب تبیین نمود.
اول اینکه نه تنها مقابله نظامی،سیاسی و اقتصادی با جمهوری اسلامی ایران نتیجه مثبتی برای غرب و دیگر دشمنان نظام به همراه نخواهد داشت،بلکه سبب تغییر زیربنا و روبنای سیاسی و استراتژیک خاورمیانه و جهان به سود تهران خواهد شد.
دوم اینکه از دل تحولات سی ساله اخیر نظام بین الملل قدرتی بر خاسته است که روز به روز بر استحکام و کارآمدی آن افزوده می شود.شاید مرور قواعد ساده و در عین حال بنیادین روابط بین الملل برای افرادی که ادعای آفرینش تئوریهای جدید در علم سیاست را دارند چندان خوشایند باشد،اماباید متذکر شد که لجاجت در برابر قدرتی که کمترین نشانه ای از زوال و ایستایی در آن مشاهده نمی شود بیش از هرچیزی سبب از دست رفتن توان و موقعیت طرفهای مقابل آن می شود.این قاعده در خصوص جمهوری اسلامی ایران نیز صادق است.استمرار لجاجت غرب در شناسایی ایران قدرتمند علاوه بر آنکه به تقویت تهران خواهد انجامید،سبب رونمایی ضعف غرب در ابتدای هزاره سوم خواهد شد.از این رو بهتر است آمریکا و سه کشور اروپایی هزینه شکست خود در برابر ایران اسلامی را سنگین تر نکنند.
سوم اینکه اگر مناسبات ایران و دشمنان آن را به معادله ای دو طرفه تشبیه نماییم،اذعان خواهیم نمود که علیرغم ثبات یک طرف معادله،یعنی قدرت غرب،طرف دیگر معادله یعنی قدرت ایران اسلامی همچنان در حال تغییر است.این تغییر طی سالهای پس از جنگ ماهیت و شکلی کاملا صعودی داشته است.در زمان وقوع حمله دشمن متجاوز بعثی،توانایی و امکانات نظامی و استراتژیک ما در حداقل بود،اما با این وجود توانستیم با اتکا بر همان داشته های محدود بیشترین و سخت ترین ضربه ممکن را بر پیکره دشمنان خود وارد نماییم.اما هم اکنون با گذشت ۲۰ سال از پایان جنگ تحمیلی،ما دستاوردهای نظامی و استراتژیک زیادی به دست آورده ایم که مقوم نگاه تهاجمی ما نسبت به متجاوزان جهان خواهد بود.ازاین رو در صورتی که غرب نخواهد یا نتواند این حقیقت مسلم را درک نماید،سیلی سخت ایران را بر صورت خود حس می کند.قطعا در آن صورت برخاستن غرب زخم خورده از روی زمین بسیار دشوار خواهد بود.
حنیف غفاری
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید