جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


ارزش دوم بودن‌


ارزش دوم بودن‌
موضوع سلیقه مخاطبان ادبیات، هنر و هر نوع پدیده فرهنگی، یکی از دغدغه‌های مهم هر نویسنده‌ای است که اقبال همزمان مخاطبان به اثر و خدمت فرهنگی خود را می‌خواهد.
چه بسیار کتاب‌ها و فعالیت‌های فرهنگی که علی‌رغم ارزش والای خود به دلیل نبود اطلاع‌رسانی درست یا ویژگی‌های موضوع دچار سرخوردگی اجتماعی می‌شوند.
عدم استقبال از یک اثر ادبی باعث واکنش‌های متفاوتی در میان پدیدآورندگان می‌شود که مهم‌ترن آن سرخوردگی از تولید و روی آوردن به مفاهیم سطحی و حتی انزوای هنری که در جامعه «هنر برای هنر» رخ می‌نماید، است.
بحث سطح سلیقه مخاطبان آنگاه چالش جدی‌تری را رقم می‌زند که سطحی‌خوانی و سطحی‌پسندی گاه به عمومیتی تبدیل می‌شود که از هر داستان پرمضمون و خواندنی سطح بالا نیز، چیزی جز اثری ورشکسته باقی نماند.
چنان که در مقال‌های گذشته نیز اشاره شده است، عمده تحلیلگران بازار کتاب و مخاطبان ادبیات داستانی و حتی شعر، مشکل اصلی عدم استقبال از ادبیات شاخص و فاخر را به پای فرهنگ مطالعه نمی‌گذارند.
همچنین نمی‌توان از ارزش بسیاری از آثار که در بازار کتاب از آنها اثری نیست کاست.
به هر صورت این موضوع گرچه دلایل خاصی دارد، ولی اینجا می‌توان از منظر مدیریت طبع و سلیقه مخاطبان بدان نگریست.
● اول: قصیده‌ای در مدح عامه‌پسندها
در چراجویی دلیل عدم استقبال از آثار شاخص (چه در حوزه فرم و چه در حوزه محتوا)‌ اکثر اوقات دیوارها بر سر آثار عامه‌‌‌‌پسند ویران می‌شود.
آثار عامه‌پسند که در رسانه‌ها رد پایشان را در نشریات زرد می‌توان یافت و موضوعاتشان عمدتا عشق، نفرت، خشونت و... است.
این آثار همواره به عنوان متهم ردیف اول رشد ادبیات مطرح می‌شوند.
سوال اصلی در این زمینه، این است که خود منتقدان بزرگ و نویسندگان شاخص مگر به غیر از خواندن آثاری از این دست شیفته ادبیات شدند؟
در واقع هر نویسنده و کتابخوان حرفه‌ای که به ادبیات روی آورده می‌تواند با اندکی تامل و انصاف گواهی دهد که این نوع کتاب‌ها در زمینه رشد و پویش انگیزه‌های ادبی به عنوان «گام اول» مهم و اساسی بودند.
چگونه می‌شود نسلی که با آثار سطحی و عامه‌پسند امثال ر. اعتمادی و... به ادبیات دل داده، امروز کتاب‌های بالغ‌تر و پرکشش‌تر نسل حاضر این نویسندگان را شایسته مطالعه نداند.
تاکنون متاسفانه جامعه بسیار اندیشمند منتقدان بررسی درستی از بافت و مدیریت مفهوم در داستان‌های عامه‌پسند نداشته و بعضا نشانه فرهیختگی را در فحاشی و انتقاد به این نوع کارها دانسته‌اند.
این نوع کتاب‌ها که پایه اول دبستان ادبیات‌خوانی و حتی کتابخوانی است را چگونه تجلیل می‌کنیم؟
واقعیت این است که نه در ادبیات، بلکه در سایر هنرگاه‌ها، درک درست ادبی بدون در نظر داشتن گذرگاه‌های اولیه و ارزیابی درست آن کاری بیهوده است. مثل این که بدون درک رئالیسم بخواهی در مکتب کوبیسم نقاشی بکشی...!
● دوم : اقامت در ایستگاه اول‌
کلاس اول که تمام می‌شود به کلاس دوم می‌رویم و کلاس سوم را پس از آن می‌خوانیم.
این موضوع ساده در ادبیات امری غریب و گاه مسکوت است.
بسیاری از کسانی که سی چاپ «بامداد خمار» را خوانده‌اند، هیچ‌گاه پس از چند بار روخوانی این داستان حاضر نمی‌شوند مطلبی فراتر از آن را مطالعه کنند و سطح سلیقه آنها همچنان در میان غم نان و شوهر و زن و انتقام در جا می‌زند.
سوال اصلی این است که آیا می‌توان گفت سلیقه مخاطبان از این موضوعات اشباع نمی‌شود؟
مسلما جواب سوال‌ خیر است.
درواقع مخاطبان هنر و ادب، پس از مطالعه موضوعات خرد و به دنبال آن موضوعات کلان، پس از درک یک مفهوم، تشنه ورود به دیگر مفاهیم و عرصه تجارب هستند.
اما چه چیزی باعث می‌شود تناسبی بین شمارگان آثاری که گام اول ادبیات محسوب می‌شوند و سایر آثار شاخص، وجود نداشته باشد؟
● سوم: مهندسی ادبی‌
احتمال مهمی که در جواب به سوال قبل نمی‌توان از آن گذشت، نبود ارزیابی درست از همه تحلیل‌هایی است که می‌تواند به یک جواب درست منتج شود.
جامعه ادبی ما به معنای کامل کلمه فاقد بانک اطلاعاتی، تشکل‌های کارای اهل قلم و دلسوزانی است که بیش از بررسی آثار به دقت نظام هنری و ادبی را مورد دقت قرار می‌دهند.
گرچه در کشور ما در تمام سطوح آثاری مانند شعر و داستان تولید می‌شوند، اما نمی‌توان هیچ تصویر جامعی از خلا‡‌های موضوعی و پرکاری و کم‌کاری نویسندگان ارائه کرد.
ساختار ادبیات ما نیز مانند فرهنگ و هنر ما، فاقد معماری و ساختارشناسی است. نکته قابل توجه این است که تا چیزی معماری، اهداف، ماموریت و بالاخره نظام رویکردی مشخصی ندارد، چگونه می‌خواهد تاثیرات مشخص و موثری در فرهنگ و دیدگاه تاریخی جهانیان بر فرهنگ ایرانی داشته باشد.
مهندسی سلیقه بدون مهندسی هنر و مهندسی هنر بدون مهندسی و معماری فرهنگی، کاری صعب و مشکل است.
● چهارم: حلقه مفقوده کجاست؟
یکی از پاسخ‌های محتمل به همه پرسش‌ها و توصیف‌های مطرح شده، حضور نداشتن نسل و پله دوم کتاب‌های ادبی و هنری برای صعود سلیقه مخاطب به آثار شاخص است.
در بسیاری از انواع هنری اکنون رتبه‌بندی مشخصی براساس معیارهایی واضح برای آثار تولیدی وجود دارد که در آن اثر براساس ماموریت، موضوع و نوع مخاطبانش مورد طبقه‌بندی قرار می‌گیرد.
اما ادبیات متاسفانه همچنان فاقد چنین معیارهایی است. نویسندگان ادیب در حوزه شعر و داستان عمدتا استانداردهای یکدیگر را قبول ندارند و هویت ادبی خود را در تشخص‌های فردی می‌یابند.
اما واقعیت این است که حتی نویسندگان بزرگ هم برای رشد آگاهی و ایجاد درک بیشتر از آثار خود باید نسبت به تولید آثار رده دوم احساس مسوولیت کنند.
تشکل‌های ادبی و انجمن‌های صنفی اهل ادب هم اگر وجود خارجی دارند، در کنار اعلام پیام‌ها و تبریک و تسلیت‌ها برای طبع مخاطبان هنر فکری کنند.
محمد صادق دهنادی‌
منبع : روزنامه جام‌جم